کلمه جو
صفحه اصلی

classy


معنی : درجه یک، ارشد
معانی دیگر : (خودمانی) عالی، ممتاز، دارای وقار و گیرایی، خوش سبک و گیرا

انگلیسی به فارسی

ارشد، درجه یک


درجه یک، ارشد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: classier, classiest
مشتقات: classily (adv.), classiness (n.)
• : تعریف: (informal) of high quality; stylish.
مترادف: elegant, stylish, swank, swanky
متضاد: seedy, tacky, tawdry
مشابه: dashing, fancy, fashionable, genteel, modish, posh, refined, smart

- He took her to a classy restaurant and asked her to marry him.
[ترجمه ترگمان] او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست با او ازدواج کند
[ترجمه گوگل] او او را به یک رستوران درجه یک برد و از او خواست تا ازدواج کند

• stylish, fashionable, fine, high class
if someone or something is classy, they are stylish and sophisticated; an informal word.

مترادف و متضاد

درجه یک (صفت)
prime, nobby, first-string, classy, copacetic, top-hole, top-notch

ارشد (صفت)
superior, senior, commander, major, eldest, classy, elder, superordinate, old-line, first-born, higher-up

stylish, having panache


Synonyms: chic, dashing, elegant, exclusive, fashionable, high-class, in, in vogue, mod, modish, posh, select, sharp, superior, swank, swanky, tony, uptown


Antonyms: inelegant, inferior, plain, unstylish


جملات نمونه

1. his flat looks very classy
آپارتمان او به نظر خیلی شیک و پیک می آید.

2. A girl should be two things: classy and fabulous.
[ترجمه ترگمان] یه دختر باید دو چیز باشه عالی و افسانه ای
[ترجمه گوگل]دختر باید دو چیز طبیعت و افسانه باشد

3. The Dutch team impressed the fans with their classy one-touch football.
[ترجمه ترگمان]تیم هلند هواداران را با فوتبال درجه یک خود تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]تیم هلندی با طرفداران درجه یک فوتبال یک نفره خود را تحت تاثیر قرار داد

4. That's one classy vehicle you've got there.
[ترجمه ترگمان]ماشین درجه یک است
[ترجمه گوگل]این یکی از خودروهای درجه یک شما است

5. The German star put in a classy performance.
[ترجمه ترگمان]ستاره آلمانی در یک نمایش درجه یک قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ستاره آلمانی در یک نمایش با کیفیتی قرار دارد

6. Given the classy surroundings and gracious service, these prices are a steal.
[ترجمه ترگمان]با توجه به محیط اشرافی و خدمات بزرگوارانه، این قیمت ها دزدی هستند
[ترجمه گوگل]با توجه به محیط کلاسیک و سرویس خیریه، این قیمت ها سرقت می کنند

7. His little movie is like a classy infomercial for Shakespeare.
[ترجمه ترگمان] فیلم کوچولوش مثل یه تبلیغ کلاسیک برای شکسپیر بود
[ترجمه گوگل]فیلم کوچک او شبیه یک کلاس تجاری برای Shakespeare است

8. That Cantona was too classy for Leeds.
[ترجمه ترگمان]که \"Cantona\" برای \"لیدز\" خیلی عالی بود
[ترجمه گوگل]این کانتونا برای لیدز خیلی بامزه بود

9. Their wedding was a very classy affair.
[ترجمه ترگمان]عروسی آن ها یک کار بسیار عالی بود
[ترجمه گوگل]عروسی آنها یک روابط بسیار کلاس دار بود

10. The woman, classy, well-presented, thirty-five, is approaching fast-he can't finish the sentence.
[ترجمه ترگمان]زن، با کلاس، خوش لباس، سی و پنج ساله، دارد به سرعت نزدیک می شود - نمی تواند جمله اش را تمام کند
[ترجمه گوگل]زن، مدرن، به خوبی ارائه شده، سی و پنج ساله، به سرعت در حال نزدیک شدن است - او نمیتواند حکم را تمام کند

11. The classy eight-year-old has never before been entered in either race.
[ترجمه ترگمان]این فرد هشت ساله درجه یک هرگز قبل از این وارد این دو مسابقه نشده است
[ترجمه گوگل]کلاس هشت ساله هرگز در هیچ یک از مسابقات وارد نشده است

12. She took us to a very classy seafood restaurant in the old part of the city.
[ترجمه ترگمان]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی بسیار مرفه در قسمت قدیمی شهر برد
[ترجمه گوگل]او ما را به یک رستوران غذاهای دریایی عالی در بخش قدیمی شهر منتقل کرد

13. It was, for the most part, a classy effort.
[ترجمه ترگمان] بیشتر از همه، یه تلاش فوق العاده بود
[ترجمه گوگل]بیشتر اوقات، یک تلاش درجه یک بود

14. What he did would have looked classy even in today's harder, faster game of thirty odd years later.
[ترجمه ترگمان]کاری که او کرده بود، حتی در روز سخت تر و سریع تر از سی سال اخیر بود
[ترجمه گوگل]حتی در بازی سخت تر و سریعتر سی ساله بعد از آن، آنچه که او انجام داد، حتی در بازی سخت امروز، به نظر می رسید

His flat looks very classy.

آپارتمان او به نظر خیلی شیک و پیک می‌آید.


پیشنهاد کاربران

شخصیت :
having or reflecting high standards of personal behavior
مثال:
Classy is when you have a lot to say but you choose to remain silent in front of fools
شخصیت یعنی اینکه در مقابل آدمای احمق کلی حرف واسه گفتن داشته باشی ولی سکوت کنی

رشد. ارتقا

شیک
با شخصیت

با کلاس، درجه یک

بطور عامیانه که امروزه رایجه میتوان گفت: با کلاس


We are looking for CLASSY hotel
من دنبال یک هتل شیک میگردم

باکلاس، شیک


کلمات دیگر: