کلمه جو
صفحه اصلی

monosyllabic


معنی : یک هجایی
معانی دیگر : تک هجایی (در برابر: چندهجایی polysyllabic)، متشکل از واژه های تک هجایی

انگلیسی به فارسی

یک هجایی


یکنواختی، یک هجایی


انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to words having only one syllable; of speech characterized by the frequent use of monosyllables (one syllable words)
if you speak in a monosyllabic way, you use words with only one syllable, for example, `yes' and `no'.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] تک هجایی

مترادف و متضاد

یک هجایی (صفت)
monosyllabic

جملات نمونه

1. a monosyllabic word
واژه ی تک هجایی

2. Ralph grew increasingly monosyllabic as the evening progressed.
[ترجمه ترگمان]همان طور که عصر پیش می رفت رالف روز به روز monosyllabic شد
[ترجمه گوگل]شب عروسی پیشرفت کرد

3. He grunted a monosyllabic reply.
[ترجمه ترگمان]او یک جواب یک هجایی جواب داد
[ترجمه گوگل]او جواب یکنواختی را خرد کرد

4. He made monosyllabic replies to my questions.
[ترجمه ترگمان]او چند کلمه جواب به سوال های من داد
[ترجمه گوگل]او پاسخهای تکاملی را به سوالات من پاسخ داد

5. He would give only monosyllabic replies, such as " Yes " and " No ".
[ترجمه ترگمان]او تنها جواب های تک سیلابی مانند \"بله\" و \"نه\" می دهد
[ترجمه گوگل]او تنها پاسخ های تک تک را می دهد، مانند «بله» و «نه»

6. He could be gruff and monosyllabic.
[ترجمه ترگمان]او می توانست مثل یک کلمه حرف بزند و یک کلمه هم به زبان بیاورد
[ترجمه گوگل]او می تواند خشن و یکنواخت باشد

7. Intensive training is making many activists a trifle monosyllabic.
[ترجمه ترگمان]آموزش فشرده فعالان بسیاری را به صورت تک سیلابی می سازد
[ترجمه گوگل]تمرینات شدید باعث می شود بسیاری از فعالان یک ریزه کاری یکنواخت شوند

8. He made monosyllabic replies and then repeated his request for a small bowl of harees.
[ترجمه ترگمان]او شروع به جواب دادن کرد و سپس درخواست خود را برای یک کاسه کوچک از harees تکرار کرد
[ترجمه گوگل]او پاسخهای تک صوتی را انجام داد و سپس درخواست خود را برای یک کاسه کوچک از هریس تکرار کرد

9. He grunted monosyllabic responses to questions.
[ترجمه ترگمان]او با جواب های monosyllabic جواب سوال را داد
[ترجمه گوگل]او جوابهای یکسوالی را به سوالات پاسخ داد

10. In the corridor there were orders given and monosyllabic assents.
[ترجمه ترگمان]در راهرو دستوراتی صادر شد و چند کلمه به زبان monosyllabic به گوش رسید
[ترجمه گوگل]در راهرو دستورات داده شده و موافقت نامه های تک نفره وجود داشت

11. Juliet uses monosyllabic words with Romeo, but uses formal language with Paris.
[ترجمه ترگمان]ژولیت از کلمات تک هجایی با رومئو استفاده می کند، اما از زبان رسمی با پاریس استفاده می کند
[ترجمه گوگل]جولیت از واژه های یکنواخت با رومئو استفاده می کند، اما از زبان رسمی با پاریس استفاده می کند

12. The monosyllabic adjectives in of Songs abundant of lofty technique of expression.
[ترجمه ترگمان]صفات ادبی سرشار از سرود، بسیاری از جملات عالی را بر زبان آورده بود
[ترجمه گوگل]صفتهای تک صور در آهنگ ها فراوان از روش عالی بیان است

13. He whittled and listened, gave monosyllabic replies, and when it was asked, terse advice.
[ترجمه ترگمان]او whittled را تراشید و گوش داد، جواب های تک سیلابی داد، و هنگامی که از او پرسیدند، پند و نصیحت مختصر
[ترجمه گوگل]او نیش زد و گوش داد، پاسخهای تک صور را داد، و وقتی پرسید، مشاوره مختصر

14. Firstly, the evolution from monosyllabic words to disyllabic monomorphemic words in Chinese-Tibetan has proved that monosyllabic words are protogenic.
[ترجمه ترگمان]در درجه اول، تکامل از کلمات تک هجایی تا disyllabic کلمه در زبان چینی - تبتی ثابت کرده است که کلمات تک هجایی protogenic هستند
[ترجمه گوگل]در مرحله اول، تکامل از واژه های یکپارچه به واژه های مونوورفیمیک دو طرفه در چینی-تبت، ثابت کرده است که واژه های یکسوالاکاری، از نظر متمایز هستند

15. Their basic form is usually used with monosyllabic predicates and the reduplicated form is used with disyllabic predicates.
[ترجمه ترگمان]فرم اولیه آن ها معمولا با predicates تک سیلابی مورد استفاده قرار می گیرد و فرم reduplicated با گزاره های disyllabic مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]فرم پایه آنها معمولا با مفاد مونو سادیلی استفاده می شود و فرم تکثیر شده با پیش فرض های دو زبانه استفاده می شود

a monosyllabic word

واژه‌ی تک‌هجایی


پیشنهاد کاربران

آدم کم گوی و منزوی

monosyllabic ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: تک هجایی
تعریف: واژه ای متشکل از یک هجا


کلمات دیگر: