کلمه جو
صفحه اصلی

perk


معنی : اراستن، باد کردن، جوشیدن، صاف کردن، سینه جلو دادن، خود را گرفتن، سربالاگرفتن
معانی دیگر : (معمولا با: up - سر خود و غیره را) بلند کردن، (گوش های خود را) تیز کردن، (معمولا با: up یا out) شیک کردن، آراسته کردن، جلوه دادن، رنگ و رو بخشیدن، تر و تازه کردن، سرزنده کردن یا شدن، سرحال آوردن یا آمدن، به اشتیاق آوردن یا آمدن، رونق دادن، (عامیانه) رجوع شود به: percolate

انگلیسی به فارسی

سربالا گرفتن، سینه جلو دادن، خود را گرفتن، باد کردن، آراستن، صاف کردن، جوشیدن


نفس کشیدن، باد کردن، جوشیدن، سینه جلو دادن، صاف کردن، خود را گرفتن، سربالاگرفتن، اراستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: perks, perking, perked
(1) تعریف: to recover good health or spirits (usu. fol. by up).
مشابه: lighten

- He perked up at the good news.
[ترجمه ترگمان] اون توی اخبار خوب خودنمایی می کرد
[ترجمه گوگل] او در خبر خوب خواند

(2) تعریف: to have a jaunty manner or bearing.

(3) تعریف: to stick upward or outward (often fol. by up).

- The dog's ears perked up at the sound.
[ترجمه پرهام] گوشهای سگ در شنیدن صداها خوب عمل میکنند
[ترجمه ترگمان] گوش های سگ در صدا برق می زد
[ترجمه گوگل] گوش های سگ به صدا در می آیند
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: perkish (adj.)
(1) تعریف: to raise (the ears, head, or the like) in order to hear better or to see or be seen (often fol. by up or out).

(2) تعریف: to improve the appearance of (usu. fol. by up).

- Fresh paint perked up the house.
[ترجمه ترگمان] رنگ تازه در خانه خودنمایی می کرد
[ترجمه گوگل] رنگ تازه پر از خانه است
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: perks, perking, perked
• : تعریف: (informal) to percolate.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a privilege or benefit, as of a high rank or position; perquisite.

• side income (slang); benefit, advantage (slang); percolator (slang)
percolate, brew; filter
be alert, be energetic; lift one's head; be active; be cheerful, be joyful
a perk is something extra that employees get in addition to their salaries.
when someone perks up, they become more cheerful.

مترادف و متضاد

benefit


اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

جوشیدن (فعل)
perk, bubble, seethe, gurgle

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

سینه جلو دادن (فعل)
perk

خود را گرفتن (فعل)
perk, prim

سر بالا گرفتن (فعل)
perk

Synonyms: advantage, bonus, dividend, extra, fringe benefit, gratuity, gravy, lagniappe, largess, perquisite, plus, tip


Antonyms: disadvantage


جملات نمونه

1. repeated sales perk up our income
حراج های مکرر میزان فروش را بالا می برد.

2. Decisions on their own depression and self-assertion perk this is a woman.
[ترجمه ترگمان]تصمیماتی که بر روی افسردگی و self خود می گیرند، یک زن است
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری در مورد افسردگی و خودکشی خود، این یک زن است

3. House prices are expected to perk up.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که قیمت خانه بالا برود
[ترجمه گوگل]انتظار میرود قیمت خانه از بین برود

4. A little chili will perk up the sauce.
[ترجمه ترگمان] یه خورده سس chili سس رو پر می کنه
[ترجمه گوگل]کمی چیلی سس را بالا می برد

5. A cup of coffee will soon perk you up.
[ترجمه ترگمان]یک فنجان قهوه به زودی تو را سرحال می آورد
[ترجمه گوگل]یک فنجان قهوه به زودی شما را پرت می کند

6. Psychological twists perk up an otherwise predictable story line.
[ترجمه ترگمان]twists روانی یک خط داستانی قابل پیش بینی و قابل پیش بینی هستند
[ترجمه گوگل]پیچیدگی روانشناختی یک خط داستان قابل پیش بینی است

7. You need a bright red scarf to perk up that grey suit.
[ترجمه ترگمان]شما به یک روسری قرمز روشن نیاز دارید تا آن کت و شلوار خاکستری را جوش بیاورند
[ترجمه گوگل]شما نیاز به یک روسری قرمز روشن دارید تا کت و شلوار خاکستری را بالا بیاورید

8. Anything that could save the company money and perk up its cash flow was examined.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که بتواند پول شرکت را ذخیره کند و به سمت بالا بردن جریان نقدی آن پرداخت شود مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]هر چیزی که می تواند پول شرکت را نجات دهد و جریان نقدی آن را پر کند، مورد بررسی قرار گرفت

9. A holiday would perk you up.
[ترجمه ترگمان] یه تعطیلات تو رو خوشحال می کنه
[ترجمه گوگل]تعطیلات شما را پر می کند

10. The biggest star perk, and the biggest power trip, must be the private plane.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین رستوران جوش، و بزرگ ترین سفر برق، باید هواپیمای شخصی باشد
[ترجمه گوگل]بزرگترین پرش ستاره و بزرگترین سفر قدرت، باید هواپیما خصوصی باشد

11. A shower would soon perk you up.
[ترجمه ترگمان]یک دوش به زودی تو را سرحال می آورد
[ترجمه گوگل]به زودی دوش شما را پرت می کند

12. House prices could perk up during the autumn.
[ترجمه ترگمان]قیمت خانه می تواند در طول پاییز افزایش یابد
[ترجمه گوگل]قیمت های خانه ها می تواند در پاییز افزایش یابد

13. Stencilling is a cheap and easy way to perk up old furniture.
[ترجمه ترگمان]Stencilling یک روش ارزان و آسان است که اسباب و اثاث قدیمی خود را پر کند
[ترجمه گوگل]Stencilling یک راه ارزان و آسان برای پر کردن مبلمان قدیمی است

14. Friends bosses hope the romp will perk up their ratings.
[ترجمه ترگمان]روسای دوستان امیدوارند که این جست وخیز به سمت بالا بردن ratings کمک کند
[ترجمه گوگل]کارفرمایان امیدوارند که رامبو رتبه بندی خود را بالا ببرد

15. Male speaker It's a Christmas perk for local farmers to sell holly and mistletoe.
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد یک امتیاز کریسمس برای کشاورزان محلی است تا درخت راج و داروش را بفروشد
[ترجمه گوگل]Speaker Male این یک کریسمس کریسمس برای کشاورزان محلی برای فروش هولی و ادرار است

The horse perked up his ears and neighed.

اسب گوشهای خود را تیز کرد و شیهه کشید.


She perked up her head and looked out.

سرش را بلند کرد و به بیرون نگاه کرد.


The place has been recently perked out.

اخیراً به آن محل سر و صورت داده‌اند.


The smell of food perked the children up.

بوی خوراک بچه‌ها را به اشتیاق آورد.


Repeated sales perk up our income.

حراج‌های مکرر میزان فروش را بالا می‌برد.


پیشنهاد کاربران

Perk of being the boss
از مزیت رئیس بودنه

اضافه حقوق

بن و خوار و بار ( اضافه دریافتی به غیر از حقوق )

مزیت ( noun )

An extra payment or benefit that you get in your job

( حقوق ) مزایای جنبی


معنی صحیح کلمه بر اساس LONGMAN :
بن/مزایای جانبی میباشد.


things that are given free such as cash, flight or hottels

مزیت شغلی

سر حال امدن

یه مثال ایرونی همین کارتای استخریه که به معلما میدن، یا اینکه سرکار ناهارتم بدن و اینجور چیزا

مزایا

1 ) بالا بردن
۲ ) بهتر کردن ( هر چیزی از جمله غذا و حال آدم و. . . )

Verb :
بالا بردن ، بهتر کردن
Noun:
مزیت های شغلی


کلمات دیگر: