کلمه جو
صفحه اصلی

insurmountable


معنی : غیر قابل عبور، فائق نیامدنی، غیر قابل تفوق، بر طرف نشدنی
معانی دیگر : فایق نیامدنی، (آنچه نتوان بر آن چیره شد) چیرگی ناپذیر، تفوق ناپذیر

انگلیسی به فارسی

غیر قابل تفوق، فائق نیآمدنی، غیر قابل عبور، برطرف نشدنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: insurmountably (adv.), insurmountability (n.), insurmountableness (n.)
• : تعریف: not capable of being conquered or overcome; not surmountable.
متضاد: surmountable
مشابه: invincible

- an insurmountable barrier
[ترجمه ترگمان] مانع غیرقابل عبور
[ترجمه گوگل] یک مانع غیرقابل تحمل

• cannot be passed over, cannot be overcome, unconquerable
an insurmountable problem cannot be solved; a formal word.

مترادف و متضاد

Synonyms: forget it, hopeless, impassable, impregnable, inaccessible, indomitable, ineluctable, insuperable, invincible, not a prayer, no way, no-win, overwhelming, unbeatable, unconquerable, unmasterable


غیر قابل عبور (صفت)
impassable, insurmountable

فائق نیامدنی (صفت)
insurmountable, insuperable

غیر قابل تفوق (صفت)
insurmountable

بر طرف نشدنی (صفت)
insurmountable

impossible


Antonyms: attainable, beatable, defeatable, possible, surmountable


جملات نمونه

1. insurmountable barriers
موانع برطرف نشدنی

2. There is no insurmountable difficulty before a brave man ; it is in difficult circumstances that a hero distinguishes himself.
[ترجمه امیرمهدی صفدری] برای یک مرد شجاع هیچ مانع و مشکل برطرف نشدنی وجود ندارد. در سختی ها است که قهرمان تمایز خود را از دیگران نشان میدهد.
[ترجمه ترگمان]پیش از یک مرد شجاع هیچ مشکل insurmountable وجود ندارد؛ در شرایط دشواری است که یک قهرمان خودش را متمایز می کند
[ترجمه گوگل]قبل از یک مرد شجاع، هیچ مشکلی غیر قابل پیش بینی وجود ندارد؛ در شرایط دشوار است که یک قهرمان خود را متمایز می کند

3. No difficulty is insurmountable if one sets one's mind on it.
[ترجمه ترگمان]مشکلی نیست اگر کسی فکرش را بر آن متمرکز کند
[ترجمه گوگل]در صورتی که ذهنیت خود را در آن قرار دهید، هیچ مشکلی غیر قابل تحمل نیست

4. Lack of money has proved an almost insurmountable obstacle.
[ترجمه ترگمان]فقدان پول، مانعی تقریبا غیرقابل رفع شده است
[ترجمه گوگل]فقدان پول مانع تقریبا غیرممکن است

5. The age barrier appeared insurmountable.
[ترجمه ترگمان]مانع قدیمی به طرزی غیرقابل رفع به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]مانع سنی غیر قابل تحمل بود

6. This small country is faced with an insurmountable debt.
[ترجمه ترگمان]این کشور کوچک با بدهی غیرقابل رفع روبرو است
[ترجمه گوگل]این کشور کوچک با بدهی های غیرقابل تحمل مواجه است

7. The crisis doesn't seem like an insurmountable problem.
[ترجمه ترگمان]بحران مثل یک مشکل غیرقابل حل به نظر نمی رسد
[ترجمه گوگل]بحران به نظر نمی رسد یک مشکل غیرقابل تحمل است

8. While not insurmountable they can be overcome only by those with experience and intimate knowledge of police work.
[ترجمه ترگمان]در حالی که قادر نیستند تنها با تجربه و دانش صمیمی از کار پلیس بر آن ها غلبه کنند
[ترجمه گوگل]در حالی که غیرقابل تحمل نیست، آنها تنها می توانند با کسانی که تجربه و آگاهی کامل از کار پلیس دارند برآورده شوند

9. Graham overcame seemingly insurmountable transportation barriers to complete his tour.
[ترجمه ترگمان]گراه ام بر موانع حمل و نقل به ظاهر نشدنی غلبه کرد تا سفر خود را تکمیل کند
[ترجمه گوگل]گراهام به موانع حمل و نقل ظاهرا غیرقابل تحمل برای تکمیل تور خود برسد

10. The insurmountable problems of yesterday look easy today.
[ترجمه ترگمان]مشکلات insurmountable دیروز بسیار ساده به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]مشکلات غیرقابل پیشبینی روز گذشته امروز بسیار ساده است

11. Yet language difficulties have never been insurmountable barriers.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، مشکلات زبانی هرگز به موانع غیرقابل حلی تبدیل نشده اند
[ترجمه گوگل]با این حال، مشکلات زبان هرگز مانعی غیرقابل تحمل نیستند

12. It is a long and seemingly insurmountable list of challenges to the health and survival of the reef.
[ترجمه ترگمان]این لیستی طولانی و به ظاهر نشدنی از چالش ها برای سلامت و بقای این صخره است
[ترجمه گوگل]این یک لیست طولانی و به ظاهر غیر قابل تحمل از چالش ها برای سلامتی و زنده ماندن از صخره است

13. For a start, sheer distance put a well-nigh insurmountable barrier be-tween me and my peers.
[ترجمه ترگمان]برای شروع، فاصله محض بین من و my از سد insurmountable به هم نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]برای شروع، فاصله ی منحصر به فرد مانع مانع بسیار قابل ملاحظهای بین من و همسالان من شده است

14. While not representing insurmountable obstacles to comparison, it is important to address these problems and outline the strategies for overcoming them.
[ترجمه ترگمان]در حالی که در مقایسه با موانع insurmountable برای مقایسه، مهم است که به این مشکلات رسیدگی کرده و استراتژی ها را برای غلبه بر آن ها طرح ریزی کنیم
[ترجمه گوگل]در حالی که موانع غیرقابل پیشبینی برای مقایسه را نشان نمیدهد، مهم است که این مشکلات را حل کنیم و راهبردهای غلبه بر آنها را مشخص کنیم

insurmountable barriers

موانع برطرف‌نشدنی


پیشنهاد کاربران

غیر قابل عبور، برطرف نشدنی

حل نشدنی

راسخ؛ لایتغیر

صعب العبور

فائق نیامدنی,
An insurmountable problem

لاینحل، حل نشدنی
insoluble

لاینفک
رفع نشدنی
بی چون و چرا

مثال:
surgery has insurmountable side effects


کلمات دیگر: