معنی : خیره
puzzled
معنی : خیره
انگلیسی به فارسی
گیج شدم، خیره
انگلیسی به انگلیسی
• perplexed, baffled; confused, confounded
if you are puzzled, you are confused because you do not understand something.
if you are puzzled, you are confused because you do not understand something.
مترادف و متضاد
خیره (صفت)
brave, bold, amazed, stubborn, dazed, insolent, impudent, disobedient, self-willed, puzzled
جملات نمونه
1. i puzzled over her words and tried to understand her meaning
درباره ی حرف های او در اندیشه بودم و می کوشیدم منظور او را درک کنم.
2. she puzzled over the choice of a husband for months
ماه ها درباره ی انتخاب شوهر به تفکر پرداخت.
3. her strange disease puzzled the doctors
بیماری عجیب او دکترها را سردرگم کرد.
4. the neighbors were puzzled by her behaviour
همسایه ها از رفتار او هاج و واج شده بودند.
5. 'Dinner?' Sam asked, looking puzzled.
[ترجمه ترگمان]شام؟ سام که گیج شده بود پرسید:
[ترجمه گوگل]'شام؟' سم پرسید، به نظر دلگرم کننده
[ترجمه گوگل]'شام؟' سم پرسید، به نظر دلگرم کننده
6. The complexity of the road map puzzled me.
[ترجمه ترگمان]پیچیدگی نقشه راه مرا گیج کرد
[ترجمه گوگل]پیچیدگی نقشه جاده من را متعجب کرد
[ترجمه گوگل]پیچیدگی نقشه جاده من را متعجب کرد
7. For many years, experts in occupational health have puzzled over symptoms reported by office workers, including headache, nausea and fatigue.
[ترجمه ترگمان]سال ها است که متخصصان سلامت شغلی از علائم گزارش شده توسط کارکنان اداره، از جمله سردرد، حالت تهوع و خستگی گیج شده اند
[ترجمه گوگل]سالهاست که کارشناسان بهداشت حرفه ای در مورد علائم گزارش شده توسط کارکنان اداری، از جمله سردرد، تهوع و خستگی، ابراز تردید کرده اند
[ترجمه گوگل]سالهاست که کارشناسان بهداشت حرفه ای در مورد علائم گزارش شده توسط کارکنان اداری، از جمله سردرد، تهوع و خستگی، ابراز تردید کرده اند
8. Everyone was a bit puzzled by her sudden departure.
[ترجمه ترگمان]ناگهان همه از حرکت ناگهانی او گیج شده بودند
[ترجمه گوگل]هر کس ناگهان ناگهان خود را کمی گیج کرد
[ترجمه گوگل]هر کس ناگهان ناگهان خود را کمی گیج کرد
9. They puzzled over the question for quite a while.
[ترجمه ترگمان]مدتی بود که از این سوال گیج شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها برای مدت زمان طولانی روی این سوال غافلگیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها برای مدت زمان طولانی روی این سوال غافلگیر شدند
10. The persistence of a cough in his daughter puzzled him.
[ترجمه ترگمان]سماجت یک سرفه در دخترش او را گیج کرده بود
[ترجمه گوگل]پایداری سرفه در دخترش او را متعجب کرد
[ترجمه گوگل]پایداری سرفه در دخترش او را متعجب کرد
11. Harry was puzzled that Nicholas didn't seem to recognize him.
[ترجمه ترگمان]هری گیج شده بود که به نظر نمی رسید که نیکلای او را بشناسد
[ترجمه گوگل]هری متعجب بود که نیکلاس به نظر نمی رسید او را تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]هری متعجب بود که نیکلاس به نظر نمی رسید او را تشخیص دهد
12. We finally puzzled out how to open the box.
[ترجمه ترگمان]بالاخره فهمیدیم چطوری جعبه رو باز کنیم
[ترجمه گوگل]ما در نهایت به چگونگی باز کردن جعبه تعجب کردیم
[ترجمه گوگل]ما در نهایت به چگونگی باز کردن جعبه تعجب کردیم
13. The student was puzzled about what to do next.
[ترجمه ترگمان]دانش آموز در مورد کاری که بعد از آن باید انجام دهد گیج شده بود
[ترجمه گوگل]دانش آموز در مورد آنچه که بعدا باید انجام شود متعجب شد
[ترجمه گوگل]دانش آموز در مورد آنچه که بعدا باید انجام شود متعجب شد
14. I am puzzled by his failure to reply/that he hasn't replied to my letter.
[ترجمه ترگمان]من از این که او در جواب نامه من جواب نداده است گیج شده ام
[ترجمه گوگل]من از ناتوانی او در پاسخ دادن به این موضوع ناراحت هستم که او به نامه من پاسخ نداده است
[ترجمه گوگل]من از ناتوانی او در پاسخ دادن به این موضوع ناراحت هستم که او به نامه من پاسخ نداده است
15. I'm a bit puzzled that I haven't heard from Liz for so long.
[ترجمه ترگمان]کمی گیج شده ام که مدت زیادی از لیز نشنیده بودم
[ترجمه گوگل]من کمی گیج شده ام که از لیز برای مدت طولانی شنیده ام
[ترجمه گوگل]من کمی گیج شده ام که از لیز برای مدت طولانی شنیده ام
16. He looked at her with a puzzled frown.
[ترجمه ترگمان]با اخمی حاکی از حیرت به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با خجالت زدن به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او با خجالت زدن به او نگاه کرد
17. He wore a puzzled look on his face.
[ترجمه ترگمان]با حیرت به صورتش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او روی صورتش غریبه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او روی صورتش غریبه نگاه کرد
پیشنهاد کاربران
گیج شدن
گیج و متعجب
صفته به معنای هاج و واج ، متحیر :
He looked puzzled so I repeated the question
He looked puzzled so I repeated the question
Adjective :
گیج شده
سردرگم
متحیر
هاج و واج شده
گیج شده
سردرگم
متحیر
هاج و واج شده
Puzzled=confused
گمراه
نامفهوم
unable to understand; perplexed
unable to understand; perplexed
کلمات دیگر: