کلمه جو
صفحه اصلی

doer


معنی : عامل، نماینده، کننده
معانی دیگر : کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل

انگلیسی به فارسی

کننده، فاعل، نماینده، عامل


انجام دهنده، عامل، کننده، نماینده


انگلیسی به انگلیسی

• one who does something, one who accomplishes things, achiever
a doer is a person who does jobs promptly and efficiently and does not spend much time thinking about them.

مترادف و متضاد

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

کننده (اسم)
doer

go-getter


Synonyms: achiever, busy person, dynamo, energetic person, man of action, motivator, mover and shaker, risk-taker, woman of action


جملات نمونه

1. a doer of good
نیکوکار

2. he is a thinker but not a doer
او متفکر است ولی اهل عمل نیست.

3. Any activity becomes creative when the doer cares about doing it right, or better.
[ترجمه ترگمان]هر فعالیتی وقتی که عامل به انجام درست انجام دهد، و یا بهتر عمل می کند، خلاق می شود
[ترجمه گوگل]هر کاری خلاق است زمانی که کارفرمایان درباره انجام این کار به درستی یا بهتر عمل می کنند

4. He's more a talker than a doer .
[ترجمه محسن] او بیشتر حرف میزند تا عمل.
[ترجمه ترگمان]بیشتر از یک نفر حرف می زند
[ترجمه گوگل]او سخنگوی تر از یک عملگر است

5. She was a fusion of the dreamer and doer.
[ترجمه ترگمان] اون یه ترکیبی از آدم dreamer و همه کاره - ه
[ترجمه گوگل]او هماهنگ کننده رویا و کارگردان بود

6. Dole is a doer, not a talker.
[ترجمه ترگمان]! دول - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]دول یک سازنده است، نه سخنگوی

7. Slowly and reluctantly they were relinquishing the doer role and coming to know what it meant to be responsible for people.
[ترجمه ترگمان]آن ها آهسته و با بی میلی نقش متصدی را ترک کردند و به این نتیجه رسیدند که این نقش برای مردم چه معنایی دارد
[ترجمه گوگل]به آرامی و بی رحمانه آنها از نقش سازنده رهایی می یابند و می دانند که چه چیزی مسئولیت افراد را بر عهده دارد

8. You lose the pleasure of being a doer, as you become a manager of a growing organization.
[ترجمه ترگمان]شما لذت یک عامل را از دست می دهید، چون شما مدیر یک سازمان رو به رشد هستید
[ترجمه گوگل]از آنجا که شما تبدیل به یک مدیر یک سازمان در حال رشد می شوید لذت بردن از داشتن یک سازنده را از دست می دهید

9. Agony now, agony hereafter, the wrong - doer suffers agony in both worlds.
[ترجمه ترگمان]درد، درد، از این پس، در هر دو دنیا رنج و عذاب می کشد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر آزار و اذیت، بعد از آزار و اذیت، اشتباه مرتکب در هر دو جهان دچار عذاب است

10. The greatest talker is always the least doer.
[ترجمه ترگمان]بهترین حرفی که می زند همیشه شخص است
[ترجمه گوگل]بزرگترین سخنرانی همیشه کمترین کاری است

11. It is the doer, but it is not a separate individual.
[ترجمه ترگمان]این عامل یک فرد مجزا است، اما یک فرد مجزا نیست
[ترجمه گوگل]این سازنده است، اما این یک فرد جداگانه نیست

12. Rural reform is from doer front courtyard couplet is produced contract system of job responsibility begins.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات روستایی از couplet حیاط جلویی به عنوان سیستم قراردادی مسئولیت شغلی آغاز می شود
[ترجمه گوگل]اصلاحات روستایی از طرف طرفداران دروغین حیاط خلوت سیستم تولید مسئولیت شغلی آغاز می شود

13. Anyone looking for a dynamic doer who run the show will gravitate to your side.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که به دنبال یک عامل پویا باشد که برنامه را اجرا کند به سمت شما جذب خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر کسی که به دنبال یک سازنده پویا است که نمایش را اجرا می کند، به سوی شما حرکت می کند

14. An evil speaker differs from an evil - doer only in opportunity.
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی شیطان صفت از یک شیطان تنها در فرصت متفاوت است
[ترجمه گوگل]سخنرانی شیطانی فقط از فرصت بدش می آید

a doer of good

نیکوکار


He is a thinker but not a doer.

او متفکر است؛ ولی اهل عمل نیست.


پیشنهاد کاربران

فرد عملگرا - برخلاف فردی که فقط حرف می زند یا شعار میدهد.
کلی آدم متفکر وجود دارد ولی به اندازه کافی آدم عملگرا در دفتر نیست. There are too many thinkers and not enough doers in this office.

انجام دهنده

فاعل
انجام دهنده


کلمات دیگر: