کلمه جو
صفحه اصلی

embodied


جسم دادن (به)، مجسم کردن، دربرداشتن، متضمن بودن

انگلیسی به فارسی

تجسم، مجسم کردن، جسم دادن، متضمن بودن، در برداشتن


انگلیسی به انگلیسی

• manifested or personified in concrete form; incarnate; incorporated, united into one body

جملات نمونه

1. a speech which embodied democratic ideals
نطقی که نمایانگر آرمان های دموکراتیک بود

2. the latest findings embodied in the new book
آخرین کشفیاتی که در کتاب جدید گنجانده شده است

3. in greek art, love was embodied as cupid
در هنر یونان عشق به صورت کوپید مجسم می شد.

4. the day when souls will become embodied again
روزی که ارواح دوباره تندار خواهند شد (به تن های خود حلول خواهند کرد).

5. Jack Kennedy embodied all the hopes of the 1960s.
[ترجمه ترگمان]جک کندی تمام امیدهای دهه ۱۹۶۰ را تجسم کرد
[ترجمه گوگل]جک کندی تمام امیدهایی که در دهه 1960 داشت را ترسیم کرد

6. The article embodied all his opinions on the incident.
[ترجمه ترگمان]این مقاله همه نظرات خود را در مورد این حادثه بیان کرد
[ترجمه گوگل]این مقاله تمام نظرات خود را در مورد حادثه به تصویر کشیده است

7. She embodied good sportsmanship on the playing field.
[ترجمه ترگمان] اون یه برنامه ورزشی خوبی در زمینه بازی بود
[ترجمه گوگل]او ورزش منظم در میدان بازی را به نمایش گذاشت

8. The heroic deeds of him embodied the glorious tradition of the troops.
[ترجمه ترگمان]اعمال قهرمانانه او در واقع این رسم پرشکوه قشون بود
[ترجمه گوگل]اعمال قهرمانانه او سنت باشکوه سربازان را به تصویر کشید

9. Jack embodied the population of the village.
[ترجمه ترگمان]جک جمعیت روستا را تجسم کرد
[ترجمه گوگل]جک جمعیت جمعیت روستا را تصدیق کرد

10. Figure 21 shows a typical formal structure embodied in an organisation chart.
[ترجمه ترگمان]شکل ۲۱ یک ساختار رسمی رایج در چارت سازمانی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]شکل 21 یک ساختار رسمی رسمی را که در یک نمودار سازمانی شکل گرفته است، نشان می دهد

11. These ideas, embodied in the so-called quantity theory of money, dominated economic thinking until the 1930s.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها، که در تیوری مقدار پول رایج بودند، تا دهه ۱۹۳۰ بر تفکر اقتصادی تسلط داشتند
[ترجمه گوگل]این ایده ها، که در تئوری پولی به اصطلاح پول مجهز شده اند، تا اندازۀ دهه 1930 تحت تأثیر تفکر اقتصادی بودند

12. We have embodied the highest possible standards in our ethical codes.
[ترجمه ترگمان]ما بهترین استانداردهای ممکن را در قوانین اخلاقی خود گنجانده ایم
[ترجمه گوگل]ما بالاترین استانداردهای ممکن را در قوانین اخلاقی ما ترسیم کرده ایم

13. Finally the revolution in retailing that was embodied in Wal-Mart was invented in the suburbs of southern cities in the United States.
[ترجمه ترگمان]سرانجام انقلاب در خرده فروشی که در وال - مارت به وجود آمد در حومه شهرهای جنوبی ایالات متحده اختراع شد
[ترجمه گوگل]در نهایت انقلاب در خرده فروشی که در Wal-Mart ترسیم شده بود، در حومه شهر های جنوبی ایالات متحده اختراع شد

14. The Osiris myth embodied this cycle of birth, death, and rebirth and gave the promise of immortality.
[ترجمه ترگمان]افسانه Osiris، این چرخه تولد، مرگ، و تولد دوباره را تجسم بخشید و قول فناناپذیری را داد
[ترجمه گوگل]اسطوره Osiris این چرخه تولد، مرگ، و تولد دوباره را به ارمغان آورد و وعده نابودی را داد

15. They are embodied in unpublished theses, research reports of limited circulation or in monographs and journals which are not widely distributed.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تزهای منتشر نشده، گزارش های تحقیقاتی از انتشار محدود و یا در monographs و مجلات که به طور گسترده توزیع نشده اند، تجسم می شوند
[ترجمه گوگل]آنها در پایان نامه های منتشر نشده، گزارش های تحقیقاتی در مورد گردش محدود و یا در مجلات و مجلات منتشر شده اند که گسترده نیستند

پیشنهاد کاربران

1 بدنمند
2 گنجیده، نهفته، موجود

بازنموده شده

بیان می شود

در تئاتر و بازیگری و اجرا به معناهای زیر است:
۱. جسمیت یافته
۲. تجسد یافته
۳. بر بدن نمایان شده
۴. بدنمند شده
۵. با بدن بیان شده


کلمات دیگر: