کلمه جو
صفحه اصلی

right away


معنی : فورا، یک مرتبه
معانی دیگر : بی درنگ، بی معطلی، بلافاصله

انگلیسی به فارسی

بلافاصله، فورا، یک مرتبه


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: at this moment; now; immediately.

- Tell your brother to come home right away.
[ترجمه امیرحسین قرقانی] بلافاصله به برادرتان بگویید بیاید به خانه
[ترجمه الهه بخشي] به برادرت بگو بلافاصله به خانه بیاید
[ترجمه کاربر] به برادرت بگو که بی درنگ به خانه بیاید
[ترجمه ترگمان] به داداشت بگو همین الان بیاد خونه
[ترجمه گوگل] بلافاصله به برادر خود بیائید به خانه برسید
عبارت ( phrase )
• : تعریف: at once; immediately.
مترادف: forthwith, immediately, instantly, straightaway
مشابه: now, on the double

- We left right away.
[ترجمه ترگمان] همین الان از اینجا رفتیم
[ترجمه گوگل] ما سمت راست را ترک کردیم

• immediately, right now, at once

مترادف و متضاد

فورا (قید)
at once, anon, instantly, right away, straightway, forthwith, hastefully, therewith

یک مرتبه (قید)
once, right away, en masse, straight off, out of hand, holus-bolus

جملات نمونه

1. I knew right away that I was pregnant.
[ترجمه ترگمان]فورا فهمیدم که حامله هستم
[ترجمه گوگل]بلافاصله متوجه شدم که باردار هستم

2. He realized right away that there was something wrong.
[ترجمه ترگمان]بلافاصله متوجه شد که مشکلی پیش امده است
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که چیزی اشتباه است

3. We cannot get a large sum of money right away.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم پول زیادی دریافت کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانیم مبلغ زیادی پول را بلافاصله دریافت کنیم

4. He did not reply to her question right away.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او به سوالش بلافاصله پاسخ نداد
[ترجمه ترگمان]او به سوال او جواب نداد
[ترجمه گوگل]او به سؤال او پاسخ نداد

5. She cooked up a simple meal for me right away.
[ترجمه حمید ] او فورا یک غذای ساده برای من درست کرد
[ترجمه ترگمان]او یک غذای ساده برای من درست کرد
[ترجمه گوگل]او یک بار غذا ساده ای برای من درست کرد

6. I'll go and take a look right away.
[ترجمه پویان] من میروم وسروگوشی اب می دهم
[ترجمه ترگمان]من می روم و یک نگاهی به او می اندازم
[ترجمه گوگل]من میروم و نگاهی بیندازد

7. The scheme should be carried out right away.
[ترجمه ترگمان]این نقشه باید فورا اجرا شود
[ترجمه گوگل]این طرح باید بلافاصله انجام شود

8. He wants to see you right away.
[ترجمه ترگمان]اون میخواد همین الان تو رو ببینه
[ترجمه گوگل]او می خواهد شما را ببیند

9. Please check it right away.
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم فورا چک کنید
[ترجمه گوگل]لطفا آن را درست کنید

10. I don't think you can whistle that right away.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم بتونی همین الان سوت بزنی
[ترجمه گوگل]من فکر نمی کنم که تو می توانی آن را ببینی

11. Mick wants to see you in his office right away.
[ترجمه ترگمان]میک می خواد همین الان تو دفترش ببیندت
[ترجمه گوگل]می میخواهد شما را در دفتر خود ببیند

12. They jumped into the discussion right away.
[ترجمه ترگمان]آن ها بلافاصله وارد بحث شدند
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت در جریان بحث قرار گرفتند

13. I am getting in touch with him right away.
[ترجمه ترگمان]همین الان باه اش ارتباط برقرار می کنم
[ترجمه گوگل]من همواره با او ارتباط برقرار می کنم

14. The warship ought to be remanned right away.
[ترجمه ترگمان]کشتی جنگی باید فورا از اینجا خارج شد
[ترجمه گوگل]کشتی جنگی باید به زودی بازسازی شود

15. They suggested we should visit a class right away.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد کردند که باید از یک کلاس بیرون برویم
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد کردند که ما باید یک کلاس را به سرعت بازدید کنیم

پیشنهاد کاربران

فورا
بدون تاخیر
در دم
درجا

فورا، الساعة، بی درنگ

همین الان
خیلی زود

فورا
بی درنگ
مستقیم

بلافاصله

الان، now

= immediately


بلافاصله
I want to get a job right away

Very soon, immediately
فورا، بلافاصله، همین الان

الساعه، فورا، بی درنگ
immediately.
"quite a few of them of them will start playing right away"


I'm ready sir.
Oh go on then.
Right away sir

We're going to get married

? When

Right away

فورا، الساعه، خیلی زود، بی درنگ


کلمات دیگر: