کلمه جو
صفحه اصلی

pass by


رد شدن، عبور کردن

انگلیسی به فارسی

گذشتن، گذر کردن


سپری شدن، منقضی شدن


عبور از


انگلیسی به انگلیسی

• go past; ignore, overlook

مترادف و متضاد

neglect, forget


Synonyms: abandon, disregard, fail, ignore, leave, miss, not choose, omit, overlook, overpass, pass over


Antonyms: attend, heed, take care of


Travel past without stopping


Of a period of time to come to an end


جملات نمونه

1. My love can only pass by quietly,love,became lost,you,become the past.
[ترجمه ترگمان]عشق من فقط می تواند به آرامی بگذرد، عشق، گم شد، تو، تو، مثل گذشته
[ترجمه گوگل]عشق من فقط می تواند با آرامش، عشق، از دست رفته، شما، تبدیل به گذشته است

2. I see them pass by my house every day.
[ترجمه ترگمان]هر روز آن ها را می بینم که از کنار خانه من می گذرند
[ترجمه گوگل]من می بینم که آنها هر روز از خانه من عبور می کنند

3. I pass by the farm every day on my way to work.
[ترجمه ترگمان]من هر روز تو راه کارم از مزرعه رد میشم
[ترجمه گوگل]من هر روز در راه کار خود به کارزار میروم

4. I saw the procession pass by.
[ترجمه ترگمان]دسته دسته را دیدم که می گذشتند
[ترجمه گوگل]من شاهد فرایند صفر بودم

5. That was a brilliant pass by Holden.
[ترجمه ترگمان]با \"هولدن\" کارت عالی بود
[ترجمه گوگل]این یک پاس های درخشان توسط هولدن بود

6. They saw him pass by, Jaunty and confident in his drainpipe trousers, his long Jacket with velvet cuffs and collar.
[ترجمه ترگمان]او را دیدند که از کنار او رد شد، jaunty و بااعتماد به نفس، کت و شلوار دراز و یقه بلند و یقه بلند
[ترجمه گوگل]آنها او را دیدند که جوانتی را تحویل میدادند و اطمینان در شلوارهای تخلیه خود داشتند، کت بلند خود را با دستبند و یقه مخملی

7. Through the cafe window I watched London nightlife pass by.
[ترجمه ترگمان]از پنجره کافه ای که در لندن زندگی کردم و از آنجا عبور کردم دیدم که از آنجا می گذرد
[ترجمه گوگل]از طریق پنجره ی کافه من لابی شب زنده داری لندن را تماشا کردم

8. Miguel waited for his car to pass by them before he got back into the car, his hands cold and trembling.
[ترجمه ترگمان]میگوئل منتظر ماند تا اتومبیلش از کنارشان بگذرد و قبل از اینکه سوار اتومبیل شود دست هایش سرد و لرزان بود
[ترجمه گوگل]میگوئل منتظر ماشینش بود تا قبل از بازگشت به ماشین، دستهاش را لرزاند و لرزید

9. We stand by, waiting for the front to pass by or for our allotted time at sea to run out.
[ترجمه ترگمان]ما در کنار هم می ایستیم و منتظر می مانیم تا عبور کنیم و یا وقت اختصاص داده شده به دریا را پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما ایستاده ایم، انتظار می رود که جلوی عبور از زمان یا زمان برای صرف زمان در دریا به پایان برسد

10. He let the timber pass by intending to slip the hook over the rope at its head.
[ترجمه ترگمان]درخت را رها کرد تا طناب را از طناب بیاویزد و طناب را روی سر آن بگذارد
[ترجمه گوگل]او اجازه داد که چوب را با قصد لغزیدن قلاب بر روی طناب در سر خود بگذارد

11. Places that some people somehow seem to pass by, in search of more recently heard of hot spots.
[ترجمه ترگمان]مکان هایی که بعضی از مردم به گونه ای از آن عبور می کنند، به دنبال چیزهایی که اخیرا از نقاط داغ شنیده اند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مکان هایی که بعضی از مردم به نظر می رسد به تصویب برسند، در جستجوی اخیرا از نقاط داغ شنیده شده است

12. Most women can recognize an inappropriate pass by a male colleague.
[ترجمه ترگمان]اغلب زنان می توانند یک گذر نامناسب توسط یک هم کار مرد را تشخیص دهند
[ترجمه گوگل]اکثر زنان می توانند یک همسایگان مرد را تصدیق نادرست کنند

13. That day at the office seemed to pass by in an even more dreamlike fashion than usual.
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که آن روز در دفتر، حتی بیش از حد معمول، از آن می گذرد
[ترجمه گوگل]آن روز در دفتر به نظر می رسید در یک مد روز حتی بیشتر از حد معمول به تصویب رسید

14. Blattern should not pass by the gate again without delivering any letters.
[ترجمه ترگمان]Blattern نباید بدون آوردن نامه ها از دروازه عبور کند
[ترجمه گوگل]Blattern نباید از طریق دروازه عبور کند بدون اینکه حروف را ارائه دهد

پیشنهاد کاربران

نادیده گرفتن

عقب عقب رفتن

گذر کردن از کنار چیزی یا کسی

رفتن ب گذشته ) مرور خاطرات )

به گذشته رفتن

1. Pass by something/somebody
گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی
2. Pass something/somebody by
نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی

*این فعل اصلا معنای "به گذشته رفتن" نمی دهد ( با عرض پوزش از دوستان البته )

از خیر چیزی گذشتن

گذشتن ( زمان )

رهگذر


کلمات دیگر: