کلمه جو
صفحه اصلی

exude


معنی : افشاندن، تراوش کردن، بیرون آمدن
معانی دیگر : (از سوراخ یا بریدگی به بیرون تراویدن مثل عرق بدن) تراویدن، ترشح کردن، اشپیختن، تراواندن، (بو) متصاعد کردن، (بو) دادن، فرایاز کردن، ساطع کردن، از خود نشان دادن، بیرون امدن

انگلیسی به فارسی

تراوش کردن، بیرون آمدن، افشاندن


عجله کن، بیرون آمدن، تراوش کردن، افشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: exudes, exuding, exuded
• : تعریف: to ooze out of, or as if out of, the pores of the skin, as perspiration.
مشابه: issue, ooze

- Perspiration exuded from every pore.
[ترجمه ترگمان] Perspiration از هر pore می تراوید
[ترجمه گوگل] تنفس از هر منفذی منفجر می شود
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to emit or give off from, or as if from, the pores of the skin.
متضاد: absorb
مشابه: issue, ooze

- Dogs' bodies do not exude sweat.
[ترجمه مرتضی صلحی اناری] بدن سگ ها عرق ترشح نمی کند. ( این رو هم بدونید که سگ ها فقط از طریق غددهای موجود در پنجه هاشون تعرق می کنند که اون هم برای خنک شدن نیست، پس در فصول گرم سال حواستون بیشتر به سگ ها باشه. ) )
[ترجمه ترگمان] سگ ها خود را از خود نشان نمی دهند
[ترجمه گوگل] جسد سگها عرق را از بین نمی برد
- The princess exuded charm.
[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم دلربا بود
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم جذب جذابیت شد

• slowly ooze out; secrete; emit
if someone exudes a quality or feeling, they show that they have it to a great extent; a formal word.
if something exudes a substance or smell, the substance or smell comes out of it; a formal word.

مترادف و متضاد

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

تراوش کردن (فعل)
ooze, exude, bilge, infiltrate, leak, osmose, percolate, secrete, seep, transude

بیرون آمدن (فعل)
pull out, issue, emerge, exude, extrude, transpire, emanate

display, emit


Synonyms: bleed, discharge, emanate, evacuate, excrete, exhibit, expel, flow out, give forth, give off, issue, leak, manifest, ooze, pass, percolate, radiate, secrete, seep, show, sweat, throw off, trickle, weep


Antonyms: conceal, hide


جملات نمونه

1. some frogs exude a poisonous liquid from their skins
برخی وزغ ها آبگونه ی زهرینی از پوست خود ترشح می کنند.

2. The guerrillas exude confidence. Every town, they say, is under their control.
[ترجمه ترگمان]شبه نظامیان اعتماد خود را از خود نشان می دهند می گویند هر شهر تحت کنترل آنهاست
[ترجمه گوگل]چرچیل اعتماد به نفس را تحریک می کند هر شهر، آنها می گویند، تحت کنترل آنها است

3. These timid little creatures exude a pungent smell when threatened.
[ترجمه ترگمان]این موجودات کوچک و کم رو وقتی احساس خطر می کنند، بوی تند و زننده ای می دهند
[ترجمه گوگل]این موجودات ترسناک هنگامی که تهدید می شوند بوی تند و تیز را از بین می برند

4. Some trees exude from their bark a sap that repels insect parasites.
[ترجمه ترگمان]بعضی از درخت ها از پارس آن ها a هستند که حشرات را دفع می کند
[ترجمه گوگل]بعضی از درختان از پوست خود ساقه است که پارازیت های حشرات را دفع می کند

5. The hot sun made him exude sweat.
[ترجمه ترگمان]خورشید داغ او را از عرق خیس می کرد
[ترجمه گوگل]آفتاب داغ باعث شد که او عرق شود

6. The hot sun made her exude sweat.
[ترجمه ترگمان]خورشید داغ او را از عرق خیس می کرد
[ترجمه گوگل]آفتاب داغ باعث عرق شد

7. The tubules exude fluid when cut and contain living cells, as well as nerves.
[ترجمه ترگمان]لوله های tubules در هنگام بریدن و شامل سلول های زنده و نیز اعصاب، مایع را از خود نشان می دهند
[ترجمه گوگل]لوله ها وقتی که برش داده می شوند، مایع را از بین می برند و حاوی سلول های زنده و اعصاب می باشند

8. Their names exude glamour: the Cipriani, Venice.
[ترجمه ترگمان]نام آن ها زرق و برق را از خود نشان می دهد: the، ونیز
[ترجمه گوگل]اسم آنها زرق و برق دار: Cipriani، ونیز

9. Like all bamboo buds, the flowers exude no fragrance.
[ترجمه ترگمان]، مثل همه buds بامبو گل ها هیچ بویی ندارن
[ترجمه گوگل]مانند همه جوانب های بامبو، گل ها عطر و بوی خوبی ندارند

10. The fans at the Coliseum did not exactly exude confidence in Ford.
[ترجمه ترگمان]طرفداران در بنای Coliseum دقیقا اعتماد خود را به فورد گزارش نکردند
[ترجمه گوگل]طرفداران Coliseum دقیقا به فورد اعتماد نکردند

11. The slime they exude is obnoxious and slippery, and has the stench of rotting fish.
[ترجمه ترگمان]The که از خود می دهند، نفرت انگیز و لغزنده است و بوی ماهی گندیده را می دهد
[ترجمه گوگل]لجن و لایه ای که آنها بیرون می زنند، ناراحت کننده و لغزنده است و دچار غم و اندوه ای از ماهی های فاسد شده است

12. They exude the stale mustiness of library bookshelves without the passion of the great literature those libraries contain.
[ترجمه ترگمان]آن ها the مانده از قفسه های کتابخانه را بدون شور و اشتیاق ادبیات عالی که این کتابخانه ها در اختیار دارند، از خود نشان می دهند
[ترجمه گوگل]آنها بی نظیر بودن کتابخانه قفسه کتابخانه را بدون اشتیاق به ادبیات عالی که کتابخانه ها دارند شامل می شوند

13. Put a lot of stock in dogs that exude energy, are alert and show fearlessness.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از حیواناتی که از خود استفاده می کنند، انرژی خود را از خود نشان می دهند، هوشیار هستند و بی باکی خود را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]سگهای زیادی را که انرژی را از بین می برند، هشدار می دهند و بی تفاوتی نشان می دهند

14. To exude or give off ( matter ) in drops or small quantities.
[ترجمه ترگمان]کاهش دادن یا رها کردن (ماده)به صورت قطره یا مقادیر کم
[ترجمه گوگل]برای جدا کردن یا دادن (ماده) در قطره یا مقادیر کم

Some frogs exude a poisonous liquid from their skins.

برخی وزغ‌ها آبگونه‌ی زهرینی از پوست خود ترشح می‌کنند.


A sticky substance exuded from the end of the cut branch.

ماده‌ی چسبناکی از سرشاخه‌ی بریده‌شده تراوید.


The bubbling soup exuded a delicious aroma.

آبگوشت جوشان بوی مطلوبی می‌داد.


She exuded much enthusiasm.

او اشتیاق زیادی از خود نشان داد.


پیشنهاد کاربران

اشاعه دادن

متصاعد کردن، ساتع کردن
release in small quantities
exuding ultraviolet–purple light
آشکار کردن، بروز دادن با رفتار یا خلق و خو
make apparent by one's mood or behavior
Both men exude supreme confidence in their speeches
Exuding a sense of calm about managing risks
Exuding an old - fashioned, even romantic air
Eexuding a mixture of sagacity, strength and charm

از خود نشان دادن، از خود بروز دادن

She exuded confidence.
او اعتماد به نفس از خود نشان داد.


کلمات دیگر: