کلمه جو
صفحه اصلی

brutal


معنی : وحشی، بی رحم، حیوان صفت، جانور خوی، شهوانی
معانی دیگر : جانورمانند، سبع، خونخوار، بی مروت، ددمنش، ددمنشانه، وحشیانه، ظالمانه، شدید، سخت و شدید، رک و راست (و ناخوشایند)، (مهجور) وابسته به جانوران، حیوانی

انگلیسی به فارسی

وحشیانه، بی رحم، وحشی، حیوان صفت، شهوانی، جانور خوی


جانور خوی، حیوان صفت، وحشی، بی‌رحم، شهوانی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: brutally (adv.)
(1) تعریف: exceptionally savage, merciless, or cruel.
مترادف: atrocious, barbarous, ruthless, savage, vicious
متضاد: gentle, humane
مشابه: abusive, barbaric, bestial, bloodthirsty, brute, brutish, callous, cruel, ferocious, fiendish, grim, inhuman, merciless, monstrous, oppressive, outrageous, pitiless, remorseless, truculent, violent

- The brutal jailer worked the prisoners until they dropped from exhaustion.
[ترجمه صبا سلگی] زندانبان خشن از زندانی ها تا وقتی که از خستگی از پا می افتادند کار میکشید
[ترجمه ترگمان] زندانیان خشن زندانیان را تا زمانی که از خستگی پایین می افتادند، به کار می برد
[ترجمه گوگل] زندانی وحشیانه زندانیان را تا زمانی که از خستگی ناپدید شدند، کار می کرد

(2) تعریف: exceptionally severe.
مترادف: ferocious, furious, terrible, violent
مشابه: awful, bad, cruel, fierce, grim, harsh, inhuman, intense, severe

- The brutal blizzard caused numerous deaths.
[ترجمه ترگمان] کولاک وحشیانه باعث مرگ بسیاری شد
[ترجمه گوگل] حادثه وحشیانه باعث مرگ و میر فراوان شد

(3) تعریف: unpleasantly plain and direct.
مترادف: crude
مشابه: bald, bare, blunt, explicit, naked, plain, point-blank, raw, unequivocal

- The brutal truth is that you just don't have the talent to succeed.
[ترجمه ترگمان] حقیقت وحشیانه این است که شما استعداد موفقیت را ندارید
[ترجمه گوگل] حقیقت وحشی این است که شما فقط باید استعداد را برای موفقیت داشته باشید
- He was stung by the brutal answer to his question.
[ترجمه محسن] او از پاسخ رک به سوالش دلخور شد
[ترجمه ترگمان] از پاسخ brutal به سوال او نیش باز زد
[ترجمه گوگل] او از طریق پاسخ وحشیانه به سوال او خفه شد

• cruel, harsh, savage
someone or something that is brutal is cruel and violent.

مترادف و متضاد

وحشی (صفت)
gross, unshaped, unshapen, anthropophagous, wild, savage, ferocious, barbaric, brutal, saracen, barbarous, feral, gothic, uncivil, undaunted, ferae naturae, ferine, hare-brained, uncivilized, rambunctious, ungovernable, manlike, ruttish, truculent, wilding

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

حیوان صفت (صفت)
brute, brutal, beastly

جانور خوی (صفت)
bestial, brute, brutal

شهوانی (صفت)
randy, sensual, carnal, brutal, passionate, lustful, lecherous, lascivious, fulsome, voluptuous, salacious, red-blooded, ruttish

cruel, remorseless


Synonyms: barbarous, bloodthirsty, callous, ferocious, gruff, hard, harsh, heartless, impolite, inhuman, insensitive, merciless, pitiless, remorseless, rough, rude, ruthless, savage, severe, uncivil, uncivilized, unfeeling, unmannerly, unmerciful, vicious


Antonyms: generous, humane, kind, nice


crude, rough


Synonyms: animal, bearish, beastly, bestial, brute, brutish, carnal, coarse, feral, ferine, inhuman, inhumane, rude, savage, swinish, unfeeling


Antonyms: gentle, kind, nice


جملات نمونه

the brutal treatment of the prisoners

رفتار وحشیانه نسبت به زندانیان


a brutal winter

زمستان سخت


brutal facts

واقعیات دردناک


He spoke brutally and frankly.

او رک و راست و با بی‌پردگی صحبت کرد.


1. Dozens of employees quit the job because the boss was brutal to them.
بسیاری از کارمندان کار خود را ول کردند چون رییس نسبت به آنها رفتار وحشیانه ای داشت

2. The brutal track coach persisted in making the team work out all morning under the hot sun.
بسیاری از کارمندان کار خود را ول کردند چون رییس نسبت به آنها رفتار وحشیانه ای داشت

3. Swearing to catch the murderer, the detectives revealed that it had been an unusually brutal, violent crime.
کارآگاهان که قسم خورده بودند قاتل را دستگیر کنند، آشکار کردند که جرم غیرمتداول وحشیانه ای صورت گرفته است

4. brutal facts
واقعیات دردناک

5. a brutal winter
زمستان سخت

6. the brutal treatment of the prisoners
رفتار وحشیانه نسبت به زندانیان

7. his features advertised his harsh and brutal nature
قیافه اش نهاد خشن و سبع او را بروز می داد.

8. The carousel is the most brutal game, but have eternal chase each other distance.
[ترجمه ترگمان]چرخ نقاله the بازی وحشیانه است، اما در فاصله دوری از دور یکدیگر را تعقیب می کنند
[ترجمه گوگل]چرخ فلک بازی وحشیانه است، اما تعقیب ابدی هر یک از دیگر فاصله است

9. He was known for running a brutal extortion racket.
[ترجمه ترگمان]اون به خاطر فرار از اخاذی خشن و خشن شناخته شد
[ترجمه گوگل]او برای اجرای یک راکت اخاذی وحشیانه شناخته شده بود

10. The trade unions suffered brutal repression after the coup.
[ترجمه ترگمان]پس از کودتا، اتحادیه های تجاری از سرکوب بی رحمانه رنج بردند
[ترجمه گوگل]اتحادیه های کارگری پس از کودتای رژیم وحشیانه رنج می برند

11. He had presided over a brutal regime in which thousands of people had 'disappeared'.
[ترجمه ترگمان]او ریاست یک حکومت خشن را بر عهده داشت که در طی آن هزاران نفر ناپدید شده بودند
[ترجمه گوگل]او رییس یک رژیم وحشیانه بود که در آن هزاران نفر �ناپدید شده� بودند

12. He was the victim of a very brutal murder.
[ترجمه ترگمان]قربانی یه قتل وحشیانه بود
[ترجمه گوگل]او قربانی قتل بسیار وحشیانه بود

13. She has to face the brutal reality.
[ترجمه ترگمان]او باید با واقعیت وحشیانه روبرو شود
[ترجمه گوگل]او باید با واقعیت وحشیانه مواجه شود

14. He replied with brutal honesty.
[ترجمه ترگمان]با صداقت بی رحمانه جواب داد:
[ترجمه گوگل]او با صداقت وحشی پاسخ داد

15. The country was ruled by a brutal dictatorship.
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط یک دیکتاتوری وحشیانه اداره می شد
[ترجمه گوگل]این کشور توسط یک دیکتاتوری وحشیانه اداره شد

16. They're brutal people behind their civilized veneer.
[ترجمه ترگمان]آن ها مردمی بی رحم در پشت ظاهر متمدن شان هستند
[ترجمه گوگل]آنها مردم وحشیانه در پشت روکش تمدن خود هستند

17. This was a particularly brutal and cowardly attack.
[ترجمه ترگمان]این یک حمله وحشیانه و وحشیانه بود
[ترجمه گوگل]این یک حمله به خصوص بی رحمانه و بزدلانه بود

18. With one brutal wallop, Clarke flattened him.
[ترجمه ترگمان] با یه مشت خشن، \"کلارک\" اون رو صاف کرد
[ترجمه گوگل]کلارک با یک وحشیانه وحشیانه، او را مسطح کرد

19. They lived in happy insulation from brutal facts.
[ترجمه ترگمان]آن ها در عایق بندی سعادتمند از حقایق وحشیانه می زیستند
[ترجمه گوگل]آنها در عینک شاد از حقایق وحشی زندگی می کردند

20. After 150 years of struggle against brutal colonial rule, the country won its independence.
[ترجمه ترگمان]پس از ۱۵۰ سال مبارزه با حکومت استعماری وحشیانه، این کشور استقلال خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل]پس از 150 سال مبارزه علیه حکومت استعمار وحشیانه، این کشور استقلال خود را به دست آورد

21. Murder is a brutal crime.
[ترجمه ترگمان]قتل یک جنایت وحشیانه است
[ترجمه گوگل]قتل یک جرم وحشیانه است

پیشنهاد کاربران

وحشی، وحشیانه، بی رحمانه، سخت

با ۲ معنی:
1 - ناخوشایند یا خشن
مثال:the brutal morning light

2 - مستقیم و بدون تلاش برای پوشاندن چیزی ناخوشایند
مثال:the brutal honesty of his observations"

کوبنده

very cruel


not pleasant
ناخوشایند

حیوان صفت

رو راست، سر راست،
رک و پوست کنده،
رک و راست.
بیان چیزی به صورت مستقیم و عاری از هرگونه پوشش

وحشی یا وحشیانه


کلمات دیگر: