1. I'm unable to throw off this feeling of inertia.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم این احساس of را از دست بدهم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم این احساس اینرسی را پرتاب کنم
2. They finally managed to throw off the shackles of communism.
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدند زنجیرها را از هم جدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها سرانجام موفق به پرتاب کمربندهای کمونیسم شدند
3. It took me a week to throw off my cold.
[ترجمه maryam] یک هفته طول کشید تا از شر سرماخوردگی خلاص بشم
[ترجمه ترگمان]یک هفته طول کشید تا سردم شد
[ترجمه گوگل]من یک هفته به سرما خوردن رفتم
4. I can't seem to throw off this feeling of inertia.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این احساس of را از خود دور کنم
[ترجمه گوگل]به نظر نمی آید این احساس اینرسی را از بین ببرد
5. The belt may make a squealing noise and throw off sooty black particles of rubber.
[ترجمه ترگمان]کمربند ممکن است سرو صدا ایجاد کند و ذرات دود و دوده گرفته را دور بیندازد
[ترجمه گوگل]کمربند ممکن است یک سر و صدای پیچ و تاب و ذرات سیاه و سفید تیره از لاستیک را پرتاب کند
6. The young tennis player is unlikely to throw off the more experienced competitor.
[ترجمه ترگمان]بعید است که بازیکن جوان تنیس رقیب باتجربه را دور بیاندازد
[ترجمه گوگل]ورزشکار جوان تنیس احتمالا رقیب با تجربه تر را از بین نمی برد
7. I can't seem to throw off this cold.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که این سرما را از خود دور کنم
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد که این سرما را از بین ببرم
8. He managed to throw off those newspaper reporters.
[ترجمه ترگمان]او توانست روزنامه نگاران روزنامه را دور بیاندازد
[ترجمه گوگل]او موفق شد که خبرنگاران روزنامه را پرتاب کند
9. It's taken me ages to throw off this cold.
[ترجمه ترگمان]خیلی طول می کشد تا این سرما را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]این سنین من را گرفته اند تا این سرما را از بین ببرند
10. He can't throw off his drinking habit.
[ترجمه ترگمان]او عادت drinking را از دست ندهد
[ترجمه گوگل]او نمی تواند عادت نوشیدن خود را از بین ببرد
11. He longed to throw off the mask of respectability.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست این نقاب احترام را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او تمایل داشت تا ماسک احترام را از بین ببرد
12. You see kids who just throw off their clothes, they want to break down that barrier and get natural again.
[ترجمه ترگمان]شما بچه هایی را می بینید که تازه لباس خود را throw، می خواهند این سد را از هم جدا کنند و دوباره طبیعی شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها را می بینید که فقط لباس های خود را پرتاب می کنند، می خواهند این مانع را از بین ببرند و دوباره طبیعی شوند
13. In some cases, the star may explode and throw off enough matter to bring its mass below the limit.
[ترجمه ترگمان]در برخی موارد، این ستاره ممکن است منفجر شده و به اندازه کافی ماده را پرتاب کند تا جرم خود را زیر حد مجاز برساند
[ترجمه گوگل]در بعضی موارد، ستاره ممکن است منفجر شود و ماده کافی را از بین ببرد تا جرم آن کمتر از حد باشد
14. Or should I throw off all restraints and strike out on my own?
[ترجمه ترگمان]یا من باید همه خودداری کنم و خودم بزنم به چاک؟
[ترجمه گوگل]یا باید کلیه محدودیت ها را کنار بگذارم و به خودم حمله کنم؟