1. invent what excuses you please!
هر بهانه ای را که دلت می خواهد اختراع کن !
2. to invent excuses
بهانه تراشیدن
3. I wish someone would invent an everlasting light bulb.
[ترجمه ترگمان]ای کاش یک نفر یک لامپ معمولی اختراع می کرد
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم یک لامپ الکتریکی همیشه ابداع کند
4. Can't you invent a better excuse than that?
[ترجمه Hanieh] میتونی یه بهونه ی بهتر از اینو پیدا کنی؟
[ترجمه گمنام] نمی توانی بهانه ای بهتر از این پیدا کنی؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما نمی توانید یک بهانه بهتر از این اختراع کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا نمی توانید بهانه ای بهتر از آن را بیابید؟
5. I stood still, trying to invent a plausible excuse.
[ترجمه ترگمان]من بی حرکت ایستادم و سعی کردم بهانه ای قابل قبول برای خود اختراع کنم
[ترجمه گوگل]من هنوز ایستاده بودم، تلاش کردم بهانه ای قابل قبول بیابم
6. His father had helped invent a whole new way of doing business.
[ترجمه ترگمان]پدرش به اختراع یک راه جدید برای انجام کسب وکار کمک کرده بود
[ترجمه گوگل]پدرش به اختراع یک روش جدید برای انجام تجارت کمک کرده بود
7. But I didn't invent the story - everything I told you is true.
[ترجمه kosar] ولی من داستانو از خودم نبافتم همه چیزی که بهتون گفتم درست بود ( از خودم برای ترجمه ی روان )
[ترجمه mobina] ولی من داستان رو اختراع نکردم - هرچیزی که بهتون گفتم حقیقت داشت
[ترجمه ترگمان]اما من داستان رو اختراع نکردم - همه چیزهایی که بهت گفتم حقیقت داره
[ترجمه گوگل]اما من داستان را ندیده بودم - همه چیز به شما گفته است درست است
8. Many children invent an imaginary friend.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کودکان یک دوست خیالی را اختراع کردند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کودکان یک دوست خیالی را اختراع می کنند
9. I had been almost ready to invent some pretext for a foray to the northward.
[ترجمه ترگمان]من تقریبا آماده شده بودم که بهانه ای برای تاخت و تاز به شمال اختراع کنم
[ترجمه گوگل]من تقریبا آماده بودم بهانه ای برای پیشبرد به شمال به ارمغان بیاورم
10. Parasites invent new keys; hosts change the locks.
[ترجمه ترگمان]Parasites کلیدهای جدیدی اختراع می کنند؛ میزبان ها قفل ها را تغییر می دهند
[ترجمه گوگل]انگل ها کلید های جدید را اختراع می کنند؛ میزبان ها قفل ها را تغییر می دهند
11. So why was she tempted to invent such an extreme ending?
[ترجمه ترگمان]پس چرا وسوسه شده بود چنین پایانی فوق العاده را اختراع کند؟
[ترجمه گوگل]پس چرا او وسوسه کرد تا چنین پایان افراطی را اختراع کند؟
12. Jazzy grooves and top-class rapping; this helped invent trip-hop and all manner of other dubious things.
[ترجمه ترگمان]شیارهای Jazzy و رپ رده بالای؛ این به اختراع سفر - هاپ و همه انواع چیزهای مشکوک دیگر کمک کرد
[ترجمه گوگل]شیارهای جاز و رپ در کلاس بالا؛ این باعث شد که تریپ هاپ و سایر موارد مشکوک دیگر به وجود آید
13. You can also invent little games, such as kicking a ball in a bucket or bowl of water.
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید بازی های کوچک مثل ضربه زدن به توپ در یک سطل و یا یک کاسه آب را اختراع کنید
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید بازی های کوچک، مانند لگد زدن توپ در سطل و یا کاسه آب، اختراع کنید
14. Young people are fitter to invent than to judge; fitter for execution than for counsel; and more fit for new projects than for settled business. Francis Bacon
[ترجمه ترگمان]جوانان بهتر از آن هستند که داوری کنند؛ برای اجرای کار مناسب تر از مشاوره؛ و برای پروژه های جدید مناسب تر از کسب و کارشان مناسب تر است فرانسیس بیکن
[ترجمه گوگل]جوانان بهتر از اختراع می کنند تا قضاوت کنند؛ مؤمن برای اعدام بیش از وکیل؛ و مناسب تر برای پروژه های جدید تر از کسب و کار حل و فصل فرانسیس بیکن