کلمه جو
صفحه اصلی

branded


داغ، داغ ودرفش، نشان، انگ، نیمسوز، اتشپاره، جور، جنس، نوع، مارک، علامت، رقم، (مجازا) لکه بدنامی، (درشعر) داغ کردن، داغ زدن، (مجازا) خاطرنشان کردن، لکه دار کردن

انگلیسی به فارسی

مارکدار، داغ کردن، داغ زدن، لکه دار کردن، علامت گذاشتن، خاطرنشان کردن


انگلیسی به انگلیسی

• marked, burned with a brand; singled out, disgraced
a branded product is one which is made by a well-known manufacturer and has the manufacturer's label on it.

جملات نمونه

1. he was branded as a spy
به او تهمت جاسوسی زدند.

2. that scene was forever branded in her mind
آن صحنه برای همیشه در خاطرش نقش بست.

3. They branded her a coward for informing on her colleagues during the interrogation.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را به خاطر اطلاع دادن از همکارانش در طی بازجویی به یک بزدل برچسب زدند
[ترجمه گوگل]آنها برای بدرفتاری با همکاران خود در طی بازجویی، آنها را یک ببخشیدند

4. He was branded an unfeeling bully.
[ترجمه ترگمان] اون یه قلدر بی احساس بود
[ترجمه گوگل]او یک قلدر ناخوشایند بود

5. From then on he was branded as traitor.
[ترجمه ترگمان]از آن زمان به بعد او را خائن خطاب می کردند
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد او به عنوان خائن معرفی شد

6. The cowboys branded a hundred calves in the roundup.
[ترجمه ترگمان]کابوی ها صد گوساله را برای جمع آوری اعانه جمع کردند
[ترجمه گوگل]گاوچران ها در صدد جمع آوری صد گوساله هستند

7. His unhappy childhood has branded him for life.
[ترجمه ترگمان]دوران کودکی ناخوشایند او را به خاطر زندگی داغ کرده است
[ترجمه گوگل]دوران کودکی ناراضی او را برای زندگی اش به ارمغان آورده است

8. The press branded him a liar.
[ترجمه ترگمان]مطبوعات او را دروغ گو خطاب می کردند
[ترجمه گوگل]مطبوعات او را دروغگو نامیدند

9. Her criminal record branded her for life.
[ترجمه ترگمان]سابقه جنایی او برای زندگی او را داغ کرده بود
[ترجمه گوگل]رکورد جنایی او را برای زندگی اش به ارمغان آورد

10. He was branded a coward in some newspapers.
[ترجمه ترگمان]او را در برخی روزنامه ها به عنوان بزدل برچسب زده بودند
[ترجمه گوگل]او در بعضی از روزنامه ها یک بزدل بود

11. Prison has branded him for life.
[ترجمه ترگمان]زندان او را به خاطر زندگی داغ کرده است
[ترجمه گوگل]زندان او را برای زندگی علامت گذاری کرده است

12. The newspapers have branded the rebel MP disloyal.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها نام نماینده شورشیان خائن را خائن نامیده اند
[ترجمه گوگل]روزنامه ها نماینده مجلس شورشی نامحدود هستند

13. Stealing that money has branded Jim for life - no-one will trust him again.
[ترجمه ترگمان]دزدیدن آن پول جیم را به خاطر زندگی بدنام می کند - هیچ کس دوباره به او اعتماد نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]سرقت این پول جیم را برای زندگی به ارمغان آورده است - هیچ کس دیگر به او اعتماد نخواهد کرد

14. The company has been branded racist by some of its own staff.
[ترجمه ترگمان]این شرکت توسط برخی از کارکنان خود نژاد پرست خوانده شده است
[ترجمه گوگل]این شرکت توسط برخی از کارکنان خود، نژادپرستی شده است

15. The experiences of his unhappy childhood are branded on his memory.
[ترجمه ترگمان]تجارب دوران کودکی ناخوشایند او بر حافظه وی اثر گذاشته می شود
[ترجمه گوگل]تجارب دوران کودکی ناراضی او بر روی حافظه او تأثیر می گذارد

پیشنهاد کاربران

معروف

شناخته شده ( در بازاریابی )

برند شده، برند دار، مارک دار

مارک دار به انگلیسی میشه designer و استفاده از کلمه branded به جای آن صحیح نیست.
Her designer clothes were from the pages of a glossy fashion magazine. ( Longman )
لباس های مارک دار او از صفحات یک مجله مد پرزرق و برق بود.


کلمات دیگر: