کلمه جو
صفحه اصلی

expedience


معنی : شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم
معانی دیگر : expediency شتاب، عجله

انگلیسی به فارسی

( expediency ) شتاب، عجله، کار مهم، اقدام مهم، اقتضا


انگلیسی به انگلیسی

• advantageousness

مترادف و متضاد

resource


شتاب (اسم)
hurry, pelt, acceleration, haste, speed, velocity, precipitation, dispatch, hustle, expedience, expediency, tilt

اقتضاء (اسم)
appropriateness, expedience, expediency, felicity, pertinence, pertinency

سودمندی (اسم)
efficiency, usefulness, utility, expedience, expediency, yield, earning power, productivity, profitableness

اقدام مهم (اسم)
expedience, expediency, enterprise

کار مهم (اسم)
expedience, expediency, masterwork

appropriateness; worth


Synonyms: advantage, advantageousness, advisability, appositeness, aptness, benefit, convenience, desirability, effectiveness, efficiency, fitness, helpfulness, judiciousness, meetness, opportunism, opportunity, order, policy, practicality, pragmatism, profitability, profitableness, properness, propitiousness, propriety, prudence, rightness, suitability, usefulness, utilitarianism, utility


Antonyms: disadvantage, inappropriateness


Synonyms: band-aid, contrivance, design, device, dodge, easy way out, gimmick, makeshift, maneuver, means, measure, method, recourse, resort, scheme, shift, step, stopgap, stratagem, strategy, substitute, surrogate, tactic, trick


جملات نمونه

1. As a matter of expedience, we will not be taking on any new staff this year.
[ترجمه بهناه] بنا به اقتضا، امسال هیچ پرسنل جدیدی را استخدام نخواهیم کرد.
[ترجمه ترگمان]در مورد expedience، امسال ما هیچ پرسنل جدیدی را به دست نخواهیم آورد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مورد از هدف، ما در سال جاری کارکنان جدیدی نخواهیم داشت

2. This system has universality, expedience to use, and expansibility in practice.
[ترجمه ترگمان]این سیستم عمومیت دارد، استفاده از آن و expansibility در عمل
[ترجمه گوگل]این سیستم دارای عاملی است، کاربرد و استفاده از آن در عمل است

3. Economic expedience and low wage levels in general dictated the predominance of a heavily subsidized public transport sector.
[ترجمه ترگمان]رشد اقتصادی و سطح دست مزد پایین به طور کلی برتری بخش حمل و نقل عمومی را به شدت تحت نظارت قرار می دهد
[ترجمه گوگل]مصلحت اقتصادی و سطح دستمزد پایین به طور کلی، غلبه بر بخش وسیعی از وسایل حمل و نقل عمومیاست

4. There is a sense in which morality and expedience need not conflict.
[ترجمه ترگمان]یک حس وجود دارد که در آن اخلاقیات و expedience به جنگ نیاز ندارند
[ترجمه گوگل]یک حس وجود دارد که اخلاق و کاربرد لازم نیست که درگیری ایجاد شود

5. Moral convictions must out - weigh expedience and buck passing.
[ترجمه ترگمان]convictions اخلاقی باید وزن و وزن کم کنه
[ترجمه گوگل]محکومیت های اخلاقی باید بیرون بیایند - از نظر سنجی و برآوردن گذشت

6. Expedience: Balanced with all of this good advice, sometimes you just need to get it done.
[ترجمه ترگمان]expedience: با همه این توصیه های خوب، گاهی باید آن را انجام دهید
[ترجمه گوگل]Expedience: با همۀ این توصیه های خوب، گاهی اوقات شما فقط باید آن را انجام دهید

7. Expedience is contrasted to a life of principle, so an ascription of integrity is out of place.
[ترجمه ترگمان]expedience در مقایسه با یک زندگی اصل متفاوت است، بنابراین یکپارچگی و یکپارچگی آن از بین می رود
[ترجمه گوگل]Expedience به یک اصل زندگی متضاد است، بنابراین یکپارچگی از جایگاه خارج است

8. This example shows the expedience and intuition of designing the database with the semantic object model.
[ترجمه ترگمان]این مثال the و شهود طراحی پایگاه داده با مدل شی معنایی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این مثال نشان می دهد که هدف و شهود طراحی پایگاه داده با مدل شیء معنایی است

9. The expedience of war opened the doors to American drug traffic and Mafia domination.
[ترجمه ترگمان]The جنگ درها را به روی قاچاق مواد مخدر و سلطه مافیا باز کرد
[ترجمه گوگل]هدف از جنگ، درها را برای تریاک مواد مخدر آمریکا و سلطه مافیا باز کرد

10. Speediness installation, legerty durable, carring expedience, special material, durable concision, completely specification, multi-color, silk-screen stay bar, steel or aluminum .
[ترجمه ترگمان]نصب Speediness، legerty بادوام، carring expedience، متریال خاص، concision بادوام، مشخصات کامل، میله ای، میله ای، فولاد یا آلومینیوم
[ترجمه گوگل]نصب و راه اندازی سریع، با دوام آسان، کاربردهای سنگین، مواد ویژه، انحنای دوام، مشخصات کامل، چند رنگ، نوار مینای دزدگیر، فولاد یا آلومینیوم

11. What began as a symbol of privilege and evolved into an expression of shared values has now come to represent expedience.
[ترجمه ترگمان]چیزی که به عنوان نماد امتیاز شروع شد و به بیان ارزش های مشترک تبدیل شد، اکنون برای نمایش expedience آمده است
[ترجمه گوگل]آنچه که به عنوان نمادی از امتیاز آغاز شد و به بیان ارزشهای مشترک تبدیل شده است، اکنون برای نشان دادن هدف مورد نیاز است

12. And peace without justice is tyranny, no matter how you may sugarcoat it with expedience.
[ترجمه ترگمان]و صلح بدون عدالت، استبداد است، مهم نیست که چگونه آن را با expedience تقسیم کنید
[ترجمه گوگل]و صلح بدون عدالت، استبداد است، مهم نیست که چطور ممکن است آن را با هدف مورد قلب قرار دهید

13. We know how high-flying words can be deployed in the service of cynical aims, and how the noblest sentiments can be subverted in the name of power, expedience, greed, or intolerance.
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که چگونه لغات بلند پرواز می تواند در خدمت اهداف بدبینانه استقرار یابد و چگونه عالی ترین احساسات می تواند به نام قدرت، expedience، حرص، طمع و یا عدم تحمل واژگون شود
[ترجمه گوگل]ما می دانیم که چگونه کلمات پرنده ای را می توان در خدمت اهداف غریبه ای قرار داد و چگونه می توان از طریق قدرت، مورد استفاده، حرص و طمع و یا عدم تحمل، نابود شد

14. The true danger is when liberty is nibbled away, for expedience, and by parts.
[ترجمه ترگمان]خطر واقعی وقتی است که آزادی، برای expedience، و به وسیله قطعات شکسته می شود
[ترجمه گوگل]خطر واقعی این است که وقتی آزادی از بین می رود، برای دستیابی به اهداف و بخش ها

پیشنهاد کاربران

Secretary of Iran's Expediency Council ( EC )
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام


کلمات دیگر: