ازروی زبردستی، ماهرانه
deftly
ازروی زبردستی، ماهرانه
انگلیسی به فارسی
ماهرانه
انگلیسی به انگلیسی
• proficiently, skillfully; dexterously, nimbly
جملات نمونه
1. She deftly wove the flowers into a garland.
[ترجمه ترگمان]با مهارت گل ها را به یک حلقه garland وصل کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای گلها را به یک گل سرخ پوشانده بود
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشیانه ای گلها را به یک گل سرخ پوشانده بود
2. He picked each lock deftly, and rifled the papers within each drawer.
[ترجمه ترگمان]با مهارت هر یک قفل در را باز کرد و کاغذها را در هر کشو رهائی داد
[ترجمه گوگل]او هر قفل را به صورت دلخواه برداشت و کاغذها را در داخل هر کشو ریخت
[ترجمه گوگل]او هر قفل را به صورت دلخواه برداشت و کاغذها را در داخل هر کشو ریخت
3. He deftly folded the typed sheets and replaced them in the envelope.
[ترجمه ترگمان]او ماهرانه ملحفه را تا کرد و جای آن ها را در پاکت جای داد
[ترجمه گوگل]او به راحتی ورق های تایپ شده را پوشانده و جای آنها را در پاکت گذاشته است
[ترجمه گوگل]او به راحتی ورق های تایپ شده را پوشانده و جای آنها را در پاکت گذاشته است
4. They deftly avoided answering my questions.
[ترجمه ترگمان]آن ها ماهرانه از جواب دادن به سوال های من پرهیز می کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت از پاسخ به سوالات من اجتناب کردند
[ترجمه گوگل]آنها به شدت از پاسخ به سوالات من اجتناب کردند
5. It was wonderful to watch her fingers moving deftly and unerringly.
[ترجمه ترگمان]تماشای انگشتانش ماهرانه و بدون اشتباه بود
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز بود که انگشتان دست خود را به آرامی و بدون حرکت حرکت می داد
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز بود که انگشتان دست خود را به آرامی و بدون حرکت حرکت می داد
6. One of the waiting servants deftly caught him as he fell.
[ترجمه ترگمان]یکی از مستخدمین منتظر موقع افتادن او را غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل]یکی از بندهای انتظار، او را به شدت گرفتار کرد
[ترجمه گوگل]یکی از بندهای انتظار، او را به شدت گرفتار کرد
7. I threw her a towel which she deftly caught.
[ترجمه ترگمان]من براش یه حوله پرت کردم که خیلی ماهرانه دستگیر شده بود
[ترجمه گوگل]من حوله ای را که او به طرز ماهرانه ای گرفتار کرده بود برداشتم
[ترجمه گوگل]من حوله ای را که او به طرز ماهرانه ای گرفتار کرده بود برداشتم
8. Hans deftly ducked their blows.
[ترجمه ترگمان]هانس ماهرانه blows را کنار زد
[ترجمه گوگل]هانس به شدت ضربات خود را در می آورد
[ترجمه گوگل]هانس به شدت ضربات خود را در می آورد
9. He can move deftly from an almost conversational tone to a whisper.
[ترجمه ترگمان]او می تواند ماهرانه عمل کند و با لحنی تقریبا مکالمه را به نجوا تبدیل کند
[ترجمه گوگل]او می تواند از طریق تقریبا مکالمه به یک زمزمه حرکت کند
[ترجمه گوگل]او می تواند از طریق تقریبا مکالمه به یک زمزمه حرکت کند
10. He deftly explains how many seemingly pleasant private decisions lead to distinctly unpleasant public results, such as increased economic segregation.
[ترجمه ترگمان]او با مهارت توضیح می دهد که چگونه بسیاری از تصمیمات به ظاهر خوشایند، منجر به نتایج ناخوشایند عمومی، مانند افزایش تبعیض اقتصادی می شوند
[ترجمه گوگل]او با قاطعیت توضیح می دهد که چندین تصمیم ظاهرا دلپذیر خصوصی منجر به نتایج مشخصی ناخوشایند عمومی، مانند افزایش جدایی اقتصادی است
[ترجمه گوگل]او با قاطعیت توضیح می دهد که چندین تصمیم ظاهرا دلپذیر خصوصی منجر به نتایج مشخصی ناخوشایند عمومی، مانند افزایش جدایی اقتصادی است
11. By so deftly invoking these and other contexts, Polanski opens up a free space.
[ترجمه ترگمان]Polanski با چنین deftly و زمینه های دیگر، یک فضای آزاد را باز می کند
[ترجمه گوگل]Polanski به طرز محرمانه ای از این و دیگر زمینه ها به فضای آزاد باز می شود
[ترجمه گوگل]Polanski به طرز محرمانه ای از این و دیگر زمینه ها به فضای آزاد باز می شود
12. Every derangement of the page-space deftly mimes the current derangement of the house-space in the narrative.
[ترجمه ترگمان]هر گونه اختلال در فضا نشان می داد که فضای خانه موجب اختلال در فضا شده است
[ترجمه گوگل]هر اختلالی از فضای صفحه، به طور مبهم موجب اختلال فعلی فضای خانه در روایت می شود
[ترجمه گوگل]هر اختلالی از فضای صفحه، به طور مبهم موجب اختلال فعلی فضای خانه در روایت می شود
13. Deftly, he cut four thick slices from the granary loaf, then began his search for the cheese.
[ترجمه ترگمان]سپس چهار تکه نان کلفت را از انبار بیرون آورد و به جستجوی پنیر پرداخت
[ترجمه گوگل]به طرز شگفت انگیزی، او چهار برش ضخیم از نان آرد خوار را برش داد، سپس جستجو را برای پنیر آغاز کرد
[ترجمه گوگل]به طرز شگفت انگیزی، او چهار برش ضخیم از نان آرد خوار را برش داد، سپس جستجو را برای پنیر آغاز کرد
14. But Fernandez moves his performers deftly; he finds choreographic solutions in which to animate all that attitude.
[ترجمه ترگمان]اما فرناندز با مهارت اجرا کنندگان خود را به حرکت در می آورد؛ او راه حل های choreographic را پیدا می کند که در آن همه این رفتارها را پویانمایی می کند
[ترجمه گوگل]اما فرناندز ماهرانه خود را اجرا می کند؛ او راه حل های choreographic پیدا می کند که در آن به تحریک همه این نگرش
[ترجمه گوگل]اما فرناندز ماهرانه خود را اجرا می کند؛ او راه حل های choreographic پیدا می کند که در آن به تحریک همه این نگرش
پیشنهاد کاربران
استادانه، با مهارت، با چیره دستی، با زبردستی
1. in a way that is neatly skillful and quick in movement.
"her fingers moved deftly, quickly parting the grass"
in a clever way . 2
"he has deftly handled the flak he's received
"her fingers moved deftly, quickly parting the grass"
in a clever way . 2
"he has deftly handled the flak he's received
زبردستانه
کلمات دیگر: