کلمه جو
صفحه اصلی

moribund


معنی : در حال نزع، در سکرات موت، رو به مرگ
معانی دیگر : مردنی، نزدیک به مرگ، در حال احتضار، نزدیک به پایان، پایانی، محکوم به زوال، بی نا، ناپویا، خفته، از کار افتاده

انگلیسی به فارسی

درحال نزع، در سکرات موت، روبه مرگ


مرگ و میر، رو به مرگ، در حال نزع، در سکرات موت


انگلیسی به انگلیسی

• dying, expiring, near death; not thriving or advancing, stagnant
something that is moribund is about to come to an end because it no longer performs a worthwhile function; a formal word.

مترادف و متضاد

در حال نزع (صفت)
dying, moribund

در سکرات موت (صفت)
fey, moribund

رو به مرگ (صفت)
moribund

dying


Synonyms: at death’s door, at the end of the rope, declining, done for, doomed, expiring, fading, fated, going, mortal, mortally ill, one foot in the grave, on one’s deathbed, on one’s last leg, passing, perishing


جملات نمونه

1. a moribund economy that filled the nation with despair
اقتصاد محکوم به زوال،که ملت را دستخوش نومیدی کرد

2. a moribund patient
بیمار مردنی

3. a new manager was hired to revive the moribund factory
مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه ی از کار افتاده را احیا کند.

4. The region's heavy industry is still inefficient and moribund.
[ترجمه ترگمان]صنعت سنگین این منطقه هنوز ناکارآمد و در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]صنعت سنگین منطقه هنوز ناکارآمد و مفقود است

5. The patient was moribund by the time the doctor arrived.
[ترجمه ترگمان]وقتی دکتر وارد شد، بیمار به حال مرگ افتاده بود
[ترجمه گوگل]زمانیکه دکتر وارد شد، بیمار در حال مرگ بود

6. The moribund Post Office Advisory Board was replaced.
[ترجمه ترگمان]هیات مشورتی دفتر پست moribund جایگزین شد
[ترجمه گوگل]هیئت مشورتی هیئت مدیره دفتر ماموریت جایگزین شد

7. The moribund, quasi-clerical state of the universities owed much to this fact.
[ترجمه ترگمان]از این رو، حالت نیمه روحانی دانشگاه ها بیشتر به این حقیقت بدهکار بود
[ترجمه گوگل]این وضعیت ناخوشایند، شبه دولتی دانشگاه ها به این واقعیت فرا رسید

8. Not that there is anything moribund about her career.
[ترجمه ترگمان]نه این که هیچ چیز دیگری در مورد شغلش به وجود آمده باشد
[ترجمه گوگل]نه چیزی که در مورد حرفه او وجود دارد

9. Dinosaurs could not have been moribund because they were still diversifying into new orders.
[ترجمه ترگمان]دایناسورها نابود شده بودند، زیرا هنوز به دستورها جدید تنوع داشتند
[ترجمه گوگل]دایناسورها نمیتوانند از بین رفته باشند، زیرا آنها هنوز به سفارشهای جدید تنوع دارند

10. In the moribund patient deepening coma are the usual preludes to death.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که مرگ در حال مرگ به حال اغما افتاده بود، همان وقت مسی و کر انشا در حال مرگ بود
[ترجمه گوگل]در بیمار مرگ و میر عمیق کما پیش از مرگ معمول است

11. For more on the group, check out the moribund official Web site.
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر در مورد این گروه، وب سایت رسمی رو به رو را چک کنید
[ترجمه گوگل]برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد گروه، از وب سایت رسمی مرگبار بازدید کنید

12. One is whether separatism is quite as moribund as it now seems.
[ترجمه ترگمان]یکی این است که آیا جدایی طلبی اکنون به همان اندازه که به نظر می رسد در نظر گرفته شده است یا نه
[ترجمه گوگل]یکی این است که آیا جدایی طلبی کاملا مضر است یا خیر

13. How can the Trade Department be revived from its present moribund state?
[ترجمه ترگمان]اداره تجارت چگونه می تواند از وضعیت فعلی its احیا شود؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان اداره تجارت از دولت غرق در حال حاضر خود را احیا کرد؟

14. A cut in interest rates will help the country's moribund housing market.
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ بهره به بازار مسکن این کشور کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کاهش نرخ بهره به بازار مسکن در حال مرگ در کشور کمک خواهد کرد

a moribund patient

بیمار مردنی


a moribund economy that filled the nation with despair

اقتصاد محکوم به زوال، که ملت را دستخوش نومیدی کرد


A new manager was hired to revive the moribund factory.

مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانه‌ی ازکار‌افتاده را احیا کند.


پیشنهاد کاربران

رو به موت
رو به زوال

محتضر


کلمات دیگر: