کلمه جو
صفحه اصلی

comprehensibility


معنی : قابلیت درک
معانی دیگر : قابلیت درک

انگلیسی به فارسی

قابلیت درک


قابل فهم بودن، قابلیت درک


انگلیسی به انگلیسی

• understandability, intelligibility, coherence

مترادف و متضاد

قابلیت درک (اسم)
comprehensibility

جملات نمونه

1. Improved comprehensibility of product labels and safety data sheets should translate into improved employee safety.
[ترجمه ترگمان]بهبود بازدهی برچسب های کالا و صفحات اطلاعات ایمنی باید به بهبود ایمنی کارکنان تبدیل شود
[ترجمه گوگل]درک بهتر از برچسب های محصول و ورق های ایمنی باید به ایمنی کارکنان بهبود یافته تبدیل شود

2. Language comprehensibility is the base for all the studies.
[ترجمه ترگمان]زبان comprehensibility پایه تمام مطالعات است
[ترجمه گوگل]پذیرش زبان پایه ای برای همه مطالعات است

3. The eternal mystery of the world is its comprehensibility.
[ترجمه ترگمان]معمای ابدی جهان comprehensibility است
[ترجمه گوگل]رمز و راز ابدی جهان، قابل فهم بودن آن است

4. So its important to strengthen the comprehensibility and treatment of critical digestive system desease.
[ترجمه ترگمان]بنابراین مهم است که the و درمان سیستم گوارشی بحرانی را تقویت کنیم
[ترجمه گوگل]بنابراین مهم است برای تقویت پذیری و درمان بیماری های حساس سیستم گوارشی

5. The need for greater comprehensibility of hi-tech products is seen in the currently popular use of a transparent housing that at least allows the user to see what's inside a mechanized product.
[ترجمه ترگمان]نیاز به استفاده بیشتر از محصولات با تکنولوژی بالا در استفاده رایج از یک خانه شفاف دیده می شود که حداقل به کاربر اجازه می دهد تا آنچه را که در داخل یک محصول مکانیزه است ببیند
[ترجمه گوگل]نیاز به درک بهتر محصولاتی با تکنولوژی پیشرفته در حال حاضر مورد استفاده محبوب از یک مسکن شفاف است که حداقل اجازه می دهد تا کاربر را ببیند که چه چیزی در داخل یک محصول مکانیک است

6. While these elements have been ranked in order of comprehensibility, they are clearly interrelated to one another.
[ترجمه ترگمان]در حالی که این عناصر به ترتیب of رتبه بندی شده اند، به وضوح با هم مرتبط هستند
[ترجمه گوگل]در حالی که این عناصر به ترتیب قابل فهم بودن رتبه بندی شده اند، به طور واضح به یکدیگر ارتباط دارند

7. The intermediate language has a good readability, generality and comprehensibility.
[ترجمه ترگمان]زبان میانی دارای خوانایی خوب، کلیت و comprehensibility است
[ترجمه گوگل]زبان متوسط ​​دارای خوانایی، عمومی و قابل فهم بودن است

8. It is sane that a man knows the limitation of his comprehensibility, beyond which he is not able to understand.
[ترجمه ترگمان]منطقی است که یک مرد محدودیت های of را بداند، فراتر از آن که قادر به درک آن نیست
[ترجمه گوگل]عاقلانه است که یک مرد محدودیت تشخیص خود را می داند، فراتر از آن او قادر به درک نیست

9. Simple library changes like adding an uncaught exception handler greatly increase the comprehensibility of source code.
[ترجمه ترگمان]تغییرات کتابخانه ساده مانند اضافه کردن یک مربی استثنا uncaught به شدت the کد منبع را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]تغییرات کتابخانه ساده مانند اضافه کردن یک دستیار انحصاری غیرقابل کنترل، قابلیت فراوانی کد منبع را افزایش می دهد

10. It is found that under natural conditions, language input is characteristic of spontaneity and comprehensibility and it does not follow the natural developmental order.
[ترجمه ترگمان]مشاهده شده است که تحت شرایط طبیعی، ورودی زبان، مشخصه of و comprehensibility است و از ترتیب رشد طبیعی پیروی نمی کند
[ترجمه گوگل]یافته شده است که در شرایط طبیعی، ورودی زبان مشخصه خودآزاری و قابل فهم بودن است و از نظم طبیعی طبیعی پیروی نمی کند

11. However, the application of Neural Networks has been bound by its inherent defect, which is lack of comprehensibility.
[ترجمه ترگمان]با این حال، کاربرد شبکه های عصبی با نقص ذاتی آن محدود شده است که فقدان comprehensibility است
[ترجمه گوگل]با این حال، استفاده از شبکه های عصبی توسط نقص ذاتی آن محدود شده است، که کمبود قابل فهم است

12. In particular, feature selection removes irrelevant features, increases efficiency of learning tasks, improves learning performance, and enhances comprehensibility of learned results.
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، انتخاب ویژگی ویژگی های نامربوط را حذف کرده، کارایی وظایف یادگیری را افزایش می دهد، عملکرد یادگیری را بهبود می بخشد و کارایی نتایج بدست آمده را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]به طور خاص، انتخاب ویژگی ها ویژگی های نامناسب را حذف می کند، کارایی وظایف یادگیری را افزایش می دهد، عملکرد یادگیری را بهبود می بخشد، و پذیرش نتایج یاد می گیرد

13. Prompt, decomposition and narrowing are found to be more effective modifications at leading students to enhance comprehensibility and make more oral production.
[ترجمه ترگمان]کسب تکلیف، تجزیه و محدود کردن محدود به تغییرات موثر در هدایت دانشجویان برای افزایش comprehensibility و ایجاد تولید شفاهی بیشتر یافت می شوند
[ترجمه گوگل]تشویق، تجزیه و تنگ شدن، تغییرات موثرتری در دانش آموزان برجسته برای ارتقاء قابلیت پذیری و تولید دهان و دندان می باشد

14. This definition focuses on the formal qualities of an expression, its degree of comprehensibility and the subject's communicative intent.
[ترجمه ترگمان]این تعریف بر ویژگی های صوری بیان، میزان its و قصد ارتباطی آن تمرکز دارد
[ترجمه گوگل]این تعریف بر ویژگی های رسمی بیان، درجه قابل فهم بودن و هدف ارتباطات موضوع متمرکز است

پیشنهاد کاربران

قابل فهم بودن


کلمات دیگر: