1. it is pointless to call, he isn't home
تلفن زدن به او بی فایده است چون منزل نیست.
2. He asked them all kinds of pointless questions, stalling for time.
[ترجمه ترگمان]او از آن ها انواع سوالات بی هوده و وقت کشی را پرسید
[ترجمه گوگل]او از همه سؤال های بی معنی خواسته بودند، برای مدت زمان استراحت می کردند
3. The programme was bitty and pointless.
[ترجمه ترگمان]این برنامه bitty و بی هدف بود
[ترجمه گوگل]این برنامه کمی و بی معنی بود
4. Life just seemed pointless to me.
[ترجمه ترگمان]زندگی به نظرم بی معنی می رسید
[ترجمه گوگل]زندگی فقط برای من بی معنی بود
5. The demonstration is a pointless act/gesture of defiance against the government.
[ترجمه ترگمان]تظاهرات یک اقدام یا حرکتی بی هوده علیه دولت است
[ترجمه گوگل]تظاهرات یک اقدام بی عاطفه / حرص و طمع نزاع در برابر دولت است
6. They made it perfectly clear that it was pointless to go on.
[ترجمه ترگمان]کاملا مشخص کردند که کار بی هوده است
[ترجمه گوگل]آنها آن را کاملا واضح نشان دادند که بی فایده بود
7. Blind faith sent thousands of people to a pointless war.
[ترجمه ترگمان]ایمان کور هزاران نفر را به یک جنگ بی هدف فرستاد
[ترجمه گوگل]ایمان کبیر هزاران نفر را به جنگ بی معنی فرستاد
8. Violence is always pointless.
[ترجمه ترگمان]خشونت همیشه بی هوده است
[ترجمه گوگل]خشونت همیشه بی معنی است
9. It's pointless trying to keep your friendship secret it's common knowledge already.
[ترجمه ترگمان]بی هوده است که سعی کنید راز friendship را پنهان نگه دارید
[ترجمه گوگل]بی هدف تلاش برای حفظ مخفی دوستی خود را از آن دانش عمومی است
10. She considered it pointless to plan in too much detail.
[ترجمه ترگمان]او این موضوع را بی هوده در نظر گرفته بود که با جزییات زیاد نقشه بکشد
[ترجمه گوگل]او در نظر داشت بدون توجه به برنامه ریزی در جزئیات بسیار
11. It is pointless to have a car if you cannot drive it!
[ترجمه ترگمان]اگر نمی توانی رانندگی کنی بی هوده است!
[ترجمه گوگل]اگر شما نمی توانید آن را رانندگی کنید، بدون توجه به داشتن یک ماشین!
12. It's pointless telling her to clean her room - she'll never do it.
[ترجمه ترگمان]بی فایدست که به او بگوید اتاقش را تمیز کند - او هرگز این کار را نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]بی فایده است که او را برای تمیز کردن اتاقش - او هرگز آن را انجام نخواهد داد
13. In the end it proved a pointless exercise.
[ترجمه ترگمان]در پایان، ورزش بی هوده به اثبات رسید
[ترجمه گوگل]در پایان این تمرین بی معنی را اثبات کرد
14. We searched until we knew it would be pointless to continue.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که می دانستیم این کار بی فایده است، به جستجو ادامه دادیم
[ترجمه گوگل]ما جستجو کردیم تا زمانی که متوجه شدیم که این کار بی فایده است
15. Life seemed grey and pointless after she'd gone.
[ترجمه ترگمان]بعد از رفتن او زندگی خاکستری و بی هدف به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه او رفته بود زندگی به نظر خاکستری و بی معنی شد