1. It's all full of psychoanalytic mumbo-jumbo.
[ترجمه ترگمان]همه اینا همش چرت و پرته
[ترجمه گوگل]این همه پر از mumbo-jumbo روانکاوی است
2. In the psychoanalytic model there is no place for basic positive motives.
[ترجمه ترگمان]در مدل روان کاوی، هیچ جایی برای انگیزه های مثبت اولیه وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در مدل روانکاوی، جایی برای انگیزه های مثبت اساسی وجود ندارد
3. Changing the Subject pays continuous attention to psychological, psychoanalytic, and social discourses of gender.
[ترجمه ترگمان]تغییر موضوع توجه مداوم به گفتمان های روانشناسی، روان کاوی، و اجتماعی جنسیت می دهد
[ترجمه گوگل]تغییر موضوع، توجه دائمی به گفتمان روانشناختی، روانکاوی و اجتماعی را به جنس می بخشد
4. Certainly psychoanalytic theory helps understanding of some actions of people in pre-literate societies, or of children and neurotics in Western societies.
[ترجمه ترگمان]قطعا این تئوری روان کاوی به درک برخی از اقدامات مردم در جوامع با سواد آموزی یا کودکان و neurotics در جوامع غربی کمک می کند
[ترجمه گوگل]بدیهی است که نظریه روانکاوی به درک برخی از اقدامات مردم در جوامع پیش از سوادت یا کودکان و رواندرمان در جوامع غربی کمک می کند
5. Then, artillery was aimed straight at the psychoanalytic heart: at neurosis!
[ترجمه ترگمان]سپس، توپخانه مستقیما به سوی قلب روان کاوی در نظر گرفته شد: در روان نژندی!
[ترجمه گوگل]سپس، توپخانه به طور مستقیم در قلب روانکاوی در نوروفیزم هدف قرار گرفت!
6. Nixon has been subjected to as much psychoanalytic study as any political figure in history.
[ترجمه ترگمان]نیکسون به عنوان هر شخصیت سیاسی در تاریخ مورد مطالعه روان کاوی قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]نیکسون به عنوان یک تحلیلگر روانکاوی به عنوان یک شخصیت سیاسی در تاریخ مورد مطالعه قرار گرفته است
7. Dreaming has a key role in psychoanalytic theory.
[ترجمه ترگمان]وی در رویا، نقشی کلیدی در تئوری روان کاوی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]رویای نقش کلیدی در نظریه روانکاوی دارد
8. Some psychoanalytic writing appears to lend support to these assumptions.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برخی از نوشته های روان کاوی از این مفروضات پشتیبانی می کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برخی از نوشته های روانکاوی، این فرضیه ها را حمایت می کنند
9. Psychoanalytic Approaches Traditionally, our formal knowledge about top political leaders came from relatively straight forward reports of biography and journalism.
[ترجمه ترگمان]رویکردهای روان کاوی به طور سنتی، دانش رسمی ما در مورد رهبران سیاسی برتر از گزارش های نسبتا مستقیم مربوط به زندگی نامه و روزنامه نگاری نشات می گیرد
[ترجمه گوگل]رویکرد های روانکاوی به طور سنتی، دانش رسمی ما در مورد رهبران سیاسی بالا، از گزارش های نسبتا مستقیم از بیوگرافی و روزنامه نگاری آمده است
10. The psychoanalytic idea of the subject as unconscious, as well as conscious, provides a stronger challenge.
[ترجمه ترگمان]ایده روان کاوی از این موضوع، ناخودآگاه، و نیز آگاهانه، یک چالش قوی تر را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]ایده روانکاوی موضوع به عنوان ناخودآگاه و همچنین آگاهانه، یک چالش قوی را فراهم می کند
11. Psychoanalytic theory has probably been the single most important theoretical influence on the discipline of Art History over the past decade.
[ترجمه ترگمان]نظریه روان کاوی، احتمالا مهم ترین تاثیر نظری در رشته تاریخ هنر در طی دهه گذشته بوده است
[ترجمه گوگل]نظریه روانکاوی، احتمالا یکی از مهمترین تأثیرات نظری در رشته تاریخ هنر در دهه گذشته بوده است
12. The influence of psychoanalytic theory mainly embodies in pansexualism, dream interpretation, and the theory of personality.
[ترجمه ترگمان]تاثیر نظریه روان کاوی به طور عمده در pansexualism، تفسیر رویا، و نظریه شخصیت است
[ترجمه گوگل]نفوذ نظریه روانکاوی اساسا در پانسهسیالیسم، تفسیر رویایی و نظریه شخصیت جاذبه دارد
13. Nathaniel Hawthorne was the pioneer of romanticist and psychoanalytic novels in the history of American literature.
[ترجمه ترگمان]Nathaniel Hawthorne پیشگام of و رمان های روان کاوی در تاریخ ادبیات آمریکا بود
[ترجمه گوگل]ناتانیل هاوتورن پیشگام رمانتیک و روانکاوی در تاریخ ادبیات آمریکایی بود