کلمه جو
صفحه اصلی

sombre


معنی : تاریک، غم انگیز، تیره، سیر، محزون، سایه دار
معانی دیگر : somber سایه دار

انگلیسی به فارسی

( somber ) سایه دار، تاریک، غم انگیز، محزون


غمگین، غم انگیز، محزون، سایه دار، سیر، تاریک، تیره


انگلیسی به انگلیسی

• gloomy, dark; depressing; sad, glum (alternate spelling for somber)
sombre colours and places are dark and dull; a literary word.
if someone is sombre, or if their mood or view is sombre, they are serious, sad, or pessimistic; a literary word.

مترادف و متضاد

تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

غم انگیز (صفت)
burdensome, baleful, tragic, somber, sombre, lugubrious, heart-rending

تیره (صفت)
obscure, thick, dark, dim, black, gloomy, heavy, somber, sombre, muddy, turbid, murky, fuzzy, murk, nebulous, caliginous, overcast, cloudy, lurid, indistinct, tawny, darkling, fulvous, fuscous, inky

سیر (صفت)
satiate, full, deep, satisfied, tired, somber, sombre, sombrous, having eaten enough, having had enough

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

سایه دار (صفت)
somber, sombre, shady, patronizing, shadowy, protecting

جملات نمونه

1. The funeral was a sombre occasion.
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین بسیار تیره و تار بود
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه منحصر به فرد بود

2. A funeral is a sombre occasion.
[ترجمه ترگمان]مراسم دفن یک موقعیت تیره است
[ترجمه گوگل]مراسم تشییع جنازه منحصر به فرد است

3. The mood was sombre as the Commons sat down on Wednesday to debate the crisis.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مجلس عوام در روز چهارشنبه نشست تا درباره بحران بحث و گفتگو کند، وضعیت غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]در حالی که رایزنی ها در روز چهارشنبه برای بحث در مورد بحران، خلق و خوی غم انگیز بود

4. The pair were in sombre mood.
[ترجمه ترگمان]هر دو در وضعی تیره و تیره بودند
[ترجمه گوگل]این جفت در خلق و خوی ظریف بود

5. His coat was a sombre brown.
[ترجمه ترگمان]لباسش قهوه ای تیره بود
[ترجمه گوگل]کت او یک قهوه ای زیبا بود

6. They sat in sombre silence.
[ترجمه ترگمان]در سکوتی تیره نشستند
[ترجمه گوگل]آنها سکوت سکوت کردند

7. He wore a sombre black suit.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار تیره تیره پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او یک کت و شلوار سیاه و قیمتی زیبا داشت

8. The year had ended on a sombre note.
[ترجمه ترگمان]سال در یک یادداشت تیره به پایان رسیده بود
[ترجمه گوگل]این سال یک یادداشت خنده دار به پایان رسید

9. The weather seemed to reflect his sombre mood.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هوا حالت افسردگی او را منعکس می کند
[ترجمه گوگل]آب و هوا به نظر می رسد منعکس کننده خلق و خوی آن است

10. The mood in Parliament remained sombre.
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی پارلمنت همچنان تیره باقی ماند
[ترجمه گوگل]خلق و خوی در پارلمان باقی ماند

11. His face made him very sombre.
[ترجمه ترگمان]چهره اش را بسیار تیره ساخت
[ترجمه گوگل]چهره اش او را بسیار غمگین ساخت

12. Paul was in a quiet and sombre mood.
[ترجمه ترگمان]پل حالتی آرام و تیره داشت
[ترجمه گوگل]پل در آرامش و آرامش بود

13. Everyone looked very sombre.
[ترجمه ترگمان]همه بسیار افسرده به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]همه به نظر خیلی زشت بودند

14. She was in a somewhat sombre mood.
[ترجمه ترگمان]حالش اندکی تیره شده بود
[ترجمه گوگل]او در خلق و خوی نسبتا غم انگیز بود

پیشنهاد کاربران

دلگیر


کلمات دیگر: