کلمه جو
صفحه اصلی

consequential


معنی : مهم، نتیجهای، دارای اهمیت
معانی دیگر : پی آیندی، منتجه، استنتاجی، استنباطی، پر اهمیت، کرامند، دارای عواقب، پربرایند

انگلیسی به فارسی

نتیجه‌ای، مهم، دارای اهمیت، پربرایند، استنتاجی، بااهمیت


نتیجه گیری، مهم، دارای اهمیت، نتیجهای


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: consequentially (adv.)
(1) تعریف: coming after as an outcome, result, or consequence.
متضاد: causal, unrelated
مشابه: attendant

- The offense was grave and the consequential punishment was severe.
[ترجمه ترگمان] این توهین جدی و سنگین بود و punishment را به شدت تنبیه می کرد
[ترجمه گوگل] جرم و جنایت شدید بود و مجازات شدید شدید بود

(2) تعریف: pompous; self-important.

(3) تعریف: significant; important.
متضاد: inconsequential, insignificant, slight, unimportant
مشابه: big, important, significant

- The Clean Air Act was a consequential piece of legislation.
[ترجمه ترگمان] قانون هوای پاک یک قانون اساسی بود
[ترجمه گوگل] قانون هوای پاک یک قانون مقدماتی بود

• resultant, ensuing, subsequent; important, significant
something or someone that is consequential is important or significant; a formal word.
consequential means happening as a direct result of a particular event or situation; a formal word.

مترادف و متضاد

مهم (صفت)
serious, main, principal, great, important, significant, earnest, all-important, fateful, substantial, grave, weighty, consequential, considerable, momentous, earthshaking, epochal, newsworthy, overriding, significative

نتیجهای (صفت)
consecutive, consequential

دارای اهمیت (صفت)
consequential

significant


Synonyms: big, considerable, eventful, far-reaching, grave, important, material, meaningful, momentous, serious, substantial, weighty


Antonyms: inconsequential, insignificant, uneventful, unimportant


جملات نمونه

1. her accident and a consequential loss of eyesight
تصادف او و از دست دادن بینائیش در نتیجه ی آن

2. a university education is very consequential in later success
آموزش دانشگاهی در موفقیت بعدی از اهمیت شایانی برخوردار است.

3. The actual estimate for extra staff and consequential costs such as accommodation was an annual £ 18m.
[ترجمه ترگمان]تخمین واقعی برای کارکنان اضافی و هزینه های مهم مانند محل اقامت، ۱۸ میلیون پوند بود
[ترجمه گوگل]برآورد واقعی برای کارکنان اضافی و هزینه های اساسی مانند مسکن 18 میلیون پوند سالانه بود

4. The report discusses a number of consequential matters that are yet to be decided.
[ترجمه ترگمان]این گزارش تعدادی از مسائل مهم را مورد بحث و بررسی قرار می دهد که هنوز تصمیم گیری نشده است
[ترجمه گوگل]در گزارش، تعدادی از مسائل مربوطه که هنوز تصمیم گرفته نشده است، بحث می شود

5. She was injured and suffered a consequential loss of earnings.
[ترجمه ترگمان]او مجروح شد و از دست دادن ناگهانی درآمد رنج برد
[ترجمه گوگل]او زخمی و متحمل زیانی ناشی از درآمد شد

6. Industry sources say consequential loss claims could prove a greater burden than the building repair costs.
[ترجمه ترگمان]منابع صنعتی می گویند که مطالبات تلفات متعاقب می تواند بار بزرگتری از هزینه های تعمیر ساختمان را ثابت کند
[ترجمه گوگل]منابع صنعت می گویند ادعاهای مربوط به ضرر و زیان می تواند بار بیشتری را نسبت به هزینه های تعمیر ساختمان نشان دهد

7. Later sections will cast further and more consequential doubt on the adequacy of the inductivist stance on observation.
[ترجمه ترگمان]بخش های بعدی در مورد کفایت موضع inductivist در مورد مشاهده، تردید و تردید بیشتری خواهند داشت
[ترجمه گوگل]بخش های بعدی، شک و تردید بیشتری در مورد کفایت موضع استقرار گرایی در مورد مشاهده می کنند

8. Neither Jerusalem nor any other consequential issue will be discussed Sunday.
[ترجمه ترگمان]نه اورشلیم و نه هیچ مساله مهم دیگری در روز یکشنبه مورد بحث قرار نخواهند گرفت
[ترجمه گوگل]نه بیت المقدس و نه سایر مسائل مربوط به آن روز یکشنبه بحث خواهند شد

9. I will consider in chambers what consequential and other directions and orders I should make.
[ترجمه ترگمان]در اتاق فکر خواهم کرد که باید دستورها و دستورها دیگری را که باید انجام دهم
[ترجمه گوگل]من در محوطه در نظر می گیرم که کدام قواعد و دستورالعمل ها و دستورات دیگری که من باید انجام دهم

10. There are consequential amendments to SSAPs 19 and 2
[ترجمه ترگمان]در to ۱۹ و ۲ اصلاحات متعددی وجود دارد
[ترجمه گوگل]اصلاحات مربوط به SSAP ها 19 و 2 وجود دارد

11. The consequential shock he suffered all but paralysed him.
[ترجمه ترگمان]دردی که او را آزار می داد اما فلج شده بود
[ترجمه گوگل]شوک متعاقب او رنج فراوانی داشت اما او را فلج کرد

12. The NSC has taken an active and consequential role in providing guidance.
[ترجمه ترگمان]کمیته امنیت ملی نقشی فعال و مهم در ارائه راهنمایی داشته است
[ترجمه گوگل]NSC نقش مهمی در پیشبرد اهداف را ایفا کرده است

13. There must of course be no consequential loss of quality.
[ترجمه ترگمان]البته نباید از دست دادن مهم کیفیت خبر داشته باشد
[ترجمه گوگل]مطمئنا از دست دادن کیفیت معنی دار نباید وجود داشته باشد

14. Free consequential loss cover from £100-£000.
[ترجمه ترگمان]پوشش تلفات رایگان رایگان از ۱۰۰،۰۰۰ پوند
[ترجمه گوگل]پوشش رایگان ضروری از � 100- � 000

15. We're also covered against consequential loss, and loss of profits.
[ترجمه ترگمان]ما همچنین با تلفات متعاقب و از دست دادن سود مواجه هستیم
[ترجمه گوگل]ما همچنین در برابر ضرر و زیان ناشی از آن، و از دست دادن سود نیز تحت پوشش قرار می گیریم

her accident and a consequential loss of eyesight

تصادف او و درنتیجه از دست دادن بینائی‌اش


A university education is very consequential in later success.

آموزش دانشگاهی در موفقیت بعدی از اهمیت شایانی برخوردار است.


پیشنهاد کاربران

غیرمستقیم
مثال:consequential losses
خسارات غیرمستقیم


متعاقب

خسارت تبعی

سرنوشت ساز

دامنه دار


کلمات دیگر: