تازگی، اخیرا، تازه، با طراوت، با تر و تازگی، با گستاخی، با پررویی، بتازگی، بانیروی تازه، ازروی خامی، ازنو
freshly
تازگی، اخیرا، تازه، با طراوت، با تر و تازگی، با گستاخی، با پررویی، بتازگی، بانیروی تازه، ازروی خامی، ازنو
انگلیسی به فارسی
بتازگی ،تازه ،بانیروی تازه ،ازروی خامی ،ازنو
انگلیسی به انگلیسی
• recently, lately; in a fresh way, vigorously
if something has been freshly made or done, it has been made or done recently.
if something has been freshly made or done, it has been made or done recently.
جملات نمونه
1. freshly arrived from europe
تازه از فرنگ آمده
2. freshly baked bread
نان تازه (از تنور درآمده)
3. freshly picked lettuce
کاهویی که تازه برداشت شده است
4. a freshly painted room
اتاقی که به تازگی رنگ شده است.
5. my freshly furbished bedroom
اتاق خواب من که تازه تعمیر شده است
6. Just wait a minute. You know a freshly baked cake doesn't cut easily.
[ترجمه ترگمان] فقط یه دقیقه صبر کن تو می دانی که یک کیک تازه پخته به آسانی قطع نمی شود
[ترجمه گوگل]فقط یک دقیقه صبر کنید شما می دانید کیک تازه پخته شده به راحتی برش نمی کند
[ترجمه گوگل]فقط یک دقیقه صبر کنید شما می دانید کیک تازه پخته شده به راحتی برش نمی کند
7. Life is like freshly fallen snow. Be careful where you walk because every step will show.
[ترجمه ترگمان]زندگی مثل برف تازه افتاده است مراقب باشید که کجا می روید چون هر قدم به شما نشان خواهد داد
[ترجمه گوگل]زندگی مانند برف تازه افتاده است مراقب باشید که در آن راه بروید زیرا هر مرحله نشان داده خواهد شد
[ترجمه گوگل]زندگی مانند برف تازه افتاده است مراقب باشید که در آن راه بروید زیرا هر مرحله نشان داده خواهد شد
8. Freshly baked apple pie makes a tasty dessert.
[ترجمه ترگمان]پای سیب پخته یک دسر خوش مزه درست می کند
[ترجمه گوگل]پای سیب تازه پخته می شود یک دسر خوشمزه
[ترجمه گوگل]پای سیب تازه پخته می شود یک دسر خوشمزه
9. The freshly harvested hay was taken into the big hay barn.
[ترجمه ترگمان]یونجه تازه درو شده در طویله بزرگ انبار شده بود
[ترجمه گوگل]یونجه تازه برداشت شده به انبار یونجه بزرگ رسید
[ترجمه گوگل]یونجه تازه برداشت شده به انبار یونجه بزرگ رسید
10. A freshly baked cake doesn't cut easily.
[ترجمه ترگمان]کیک تازه پخته شده به راحتی بریده نمی شود
[ترجمه گوگل]کیک تازه پخته آسان نیست
[ترجمه گوگل]کیک تازه پخته آسان نیست
11. A delicious smell of freshly baked bread wafted across the garden.
[ترجمه ترگمان]بوی خوش نان تازه در باغ به مشام می رسید
[ترجمه گوگل]بوی خوشمزه تازه نان پخته شده در سراسر باغ
[ترجمه گوگل]بوی خوشمزه تازه نان پخته شده در سراسر باغ
12. Instant coffee just doesn't compare with freshly ground coffee.
[ترجمه ترگمان]قهوه فوری با قهوه تازه پایه قابل مقایسه نیست
[ترجمه گوگل]قهوه فقط با قهوه تازه میوه مقایسه نمی کند
[ترجمه گوگل]قهوه فقط با قهوه تازه میوه مقایسه نمی کند
13. That smell of freshly baked bread carries me back!
[ترجمه ترگمان]بوی نون ذرت تازه منو پس می ده!
[ترجمه گوگل]این بوی نان تازه پخته من را به عقب می برد!
[ترجمه گوگل]این بوی نان تازه پخته من را به عقب می برد!
14. Add some freshly milled black pepper.
[ترجمه ترگمان]کمی فلفل سیاه تازه به آن اضافه کنید
[ترجمه گوگل]فلفل سیاه تازه را خرد کنید
[ترجمه گوگل]فلفل سیاه تازه را خرد کنید
15. His trousers have been freshly washed and ironed.
[ترجمه ترگمان]شلوارش تازه شسته شده و اتو شده
[ترجمه گوگل]شلوار او تازه شسته شده و تمیز شده است
[ترجمه گوگل]شلوار او تازه شسته شده و تمیز شده است
16. The smell of freshly baked bread filled the room.
[ترجمه ترگمان]بوی نان تازه، اتاق را پر کرده بود
[ترجمه گوگل]بوی نان تازه پخته شده اتاق را پر کرد
[ترجمه گوگل]بوی نان تازه پخته شده اتاق را پر کرد
17. She had had her hair freshly washed and styled.
[ترجمه ترگمان]موهایش را تازه شسته و شسته بود
[ترجمه گوگل]او موهای خود را شسته و مدل کرده بود
[ترجمه گوگل]او موهای خود را شسته و مدل کرده بود
freshly arrived from Europe
تازه از فرنگ آمده
A freshly painted room.
اتاقی که به تازگی رنگ شده است.
پیشنهاد کاربران
تازه
بتازگی
تازگی ها
کلمات دیگر: