از روی بی تربیتی، وحشیانه، گستاخانه، جسورانه، بطور خشونت میز
rudely
از روی بی تربیتی، وحشیانه، گستاخانه، جسورانه، بطور خشونت میز
انگلیسی به فارسی
شجاعانه
انگلیسی به انگلیسی
• boldly, impolitely, crudely, in a discourteous manner; simply, in a primitive manner
جملات نمونه
1. What was I saying, before we were so rudely interrupted?
[ترجمه ترگمان]چی داشتم می گفتم، قبل از اینکه اینقدر گستاخانه حرف بزنیم؟
[ترجمه گوگل]من گفتم قبل از اینکه ما به شدت سرکوب شدیم؟
[ترجمه گوگل]من گفتم قبل از اینکه ما به شدت سرکوب شدیم؟
2. 'What do you want?' she asked rudely.
[ترجمه ترگمان]تو چی می خو ای؟ با گستاخی پرسید:
[ترجمه گوگل]'چه چیزی می خواهید؟' او پرسه زده بود
[ترجمه گوگل]'چه چیزی می خواهید؟' او پرسه زده بود
3. He rudely stared down my friend in the corner of the street.
[ترجمه ترگمان]با خشونت به دوست من در گوشه خیابان خیره شد
[ترجمه گوگل]او به آرامی دوست من در گوشه خیابان را نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی دوست من در گوشه خیابان را نگاه کرد
4. 'It's none of your business,'the young man said rudely.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان با بی ادبی گفت: به تو مربوط نیست
[ترجمه گوگل]مرد جوان گفت: 'این هیچ یک از کسب و کار شما نیست '
[ترجمه گوگل]مرد جوان گفت: 'این هیچ یک از کسب و کار شما نیست '
5. He rudely rejected her kind offer of help.
[ترجمه ترگمان]با گستاخی پیشنهاد خواستگاری خود را رد کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی پیشنهاد ارائه کمکش را رد کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت انگیزی پیشنهاد ارائه کمکش را رد کرد
6. The driver shouted rudely at the cyclist and gave her a/the V-sign.
[ترجمه ترگمان]راننده با بی ادبی به دوچرخه سوار داد زد و علامت V را به او داد
[ترجمه گوگل]راننده با دوچرخه سواری در دوچرخه سوار سر داد و به او یک علامت V اشاره کرد
[ترجمه گوگل]راننده با دوچرخه سواری در دوچرخه سوار سر داد و به او یک علامت V اشاره کرد
7. He has never been brushed off so rudely before.
[ترجمه ترگمان]تا حالا اینقدر گستاخانه برخورد نکرده بوده
[ترجمه گوگل]او تا به حال هرگز به زودی به زودی زخمی شد
[ترجمه گوگل]او تا به حال هرگز به زودی به زودی زخمی شد
8. Grandma protested, but he cursed her and rudely pushed her aside.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگ اعتراض کرد اما او را نفرین کرد و با خشونت او را کنار زد
[ترجمه گوگل]مادر بزرگ اعتراض کرد، اما او را لعنت کرد و به سختی او را کنار زد
[ترجمه گوگل]مادر بزرگ اعتراض کرد، اما او را لعنت کرد و به سختی او را کنار زد
9. They brushed rudely past us.
[ترجمه ترگمان]آن ها با خشونت از کنار ما گذشتند
[ترجمه گوگل]آنها به زودی از ما گذشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به زودی از ما گذشته بودند
10. As I was saying before I was so rudely interrupted . . .
[ترجمه ترگمان]همونطور که گفتم قبل از اینکه گستاخانه حرف بزنم
[ترجمه گوگل]همانطور که گفتم قبل از اینکه من به طور جدی قطع شد
[ترجمه گوگل]همانطور که گفتم قبل از اینکه من به طور جدی قطع شد
11. We were rudely awakened by the storm.
[ترجمه ترگمان] با خشونت از خواب بیدار شدیم
[ترجمه گوگل]ما از طوفان بیدار شدیم
[ترجمه گوگل]ما از طوفان بیدار شدیم
12. It's surely overstepping the mark to behave so rudely to your guests.
[ترجمه ترگمان]مسلما زیاده روی در این است که این قدر گستاخانه با مهمانان شما رفتار کند
[ترجمه گوگل]مطمئنا این علامت بیش از حد است که رفتارهایتان را به مهمانانتان بسختی انجام دهد
[ترجمه گوگل]مطمئنا این علامت بیش از حد است که رفتارهایتان را به مهمانانتان بسختی انجام دهد
13. He was rudely awakened by the sound of drilling.
[ترجمه ترگمان]با شنیدن صدای حفاری در او بیدار شد
[ترجمه گوگل]او با صدای حفاری بیدار شد
[ترجمه گوگل]او با صدای حفاری بیدار شد
14. He had never been brushed off so rudely before.
[ترجمه ترگمان]او تا به حال چنین گستاخی نکرده بود
[ترجمه گوگل]او تا به حال هرگز به زودی به زودی زخم شد
[ترجمه گوگل]او تا به حال هرگز به زودی به زودی زخم شد
پیشنهاد کاربران
گستاخانه
یکدنده
ناگهان، به طور غیرمنتظره
in a way that is sudden, unpleasant and unexpected=oxford dictionary
in a way that is sudden, unpleasant and unexpected=oxford dictionary
با پررویی
با گستاخی
از روی بی تربیتی وحشیانه گستاخانه
بی ادبانه
کلمات دیگر: