کلمه جو
صفحه اصلی

prolong


معنی : دراز کردن، بتاخیر انداختن، طولانی کردن، طول دادن، امتداد دادن، امتداد یافتن، بطول انجامیدن، ممتد کردن
معانی دیگر : (زمان یا درازا) طولانی کردن، به درازا کشاندن، لفت دادن، تمدید کردن، درازاندن، کش دادن (prolongate هم می گویند)، prolongate : طولانی کردن، طفره رفتن

انگلیسی به فارسی

( prolongate =) طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن،امت داد یافتن، بتاخیر انداختن، طفره رفتن، بطول انجامیدن


طولانی تر، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن، ممتد کردن، طول دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prolongs, prolonging, prolonged
مشتقات: prolonged (adj.), prolongation (n.)
(1) تعریف: to make (something) last longer; protract.
مترادف: continue, draw out, extend, lengthen, protract
متضاد: conclude, curtail, shorten
مشابه: drag out, maintain, spin, spin out, stretch, sustain

- Taking this drug will most likely prolong your life.
[ترجمه ترگمان] گرفتن این دارو به احتمال زیاد عمر شما را طولانی تر می کند
[ترجمه گوگل] مصرف این دارو احتمالا زندگی شما را طولانی تر می کند
- They were having such a good time that they decided to prolong their stay.
[ترجمه ترگمان] آن ها چنین زمان خوبی داشتند که تصمیم گرفتند اقامت خود را طولانی کنند
[ترجمه گوگل] آنها زمان خوبی داشتند که تصمیم گرفتند اقامت خود را طولانی تر کنند
- Let's not prolong this animal's suffering.
[ترجمه ترگمان] بیا این رنج و عذاب حیوانی را طولانی تر نکنیم
[ترجمه گوگل] بیایید رنج این حیوان را طولانی نکنیم

(2) تعریف: to make (something) reach farther; extend.
مترادف: extend, stretch
متضاد: curtail, shorten
مشابه: draw out, elongate, enlarge, lengthen

• extend, lengthen, make longer
if you prolong something you make it last longer.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] امتداد دادن

مترادف و متضاد

دراز کردن (فعل)
streak, extend, porrect, crane, lengthen, elongate, protract, prolong, prolongate

بتاخیر انداختن (فعل)
hinder, delay, prolong, prolongate, put over

طولانی کردن (فعل)
stretch, extend, imp, lengthen, elongate, prolong, prolongate, draw out, stretch out

طول دادن (فعل)
extend, protract, prolong, draw out

امتداد دادن (فعل)
stretch, elongate, protract, prolong, prolongate, eke out

امتداد یافتن (فعل)
prolong, prolongate

بطول انجامیدن (فعل)
prolong, prolongate

ممتد کردن (فعل)
prolong

extend, draw out


Synonyms: carry on, continue, delay, drag one’s feet, drag out, hold, hold up, increase, lengthen, let it ride, make longer, pad, perpetuate, protract, spin out, stall, stretch, stretch out


Antonyms: abbreviate, shorten


جملات نمونه

1. an old man who tried to prolong his dusty life
پیرمردی که می کوشید عمر بی حاصل خود را طولانی تر کند

2. Two things doth prolong your life: a quiet heart and a loving wife.
[ترجمه ترگمان]دو چیز زندگی تو را طولانی تر می کند: یک قلب آرام و یک همسر دوست داشتنی
[ترجمه گوگل]دو چیز باعث می شود که زندگی شما یک قلب آرام و یک زن دوست داشتنی باشد

3. Might it be possible to prolong life indefinitely?
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است برای مدت طولانی زندگی را طولانی تر کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا ممکن است زندگی طولانی مدت را به طور نامحدود ادامه دهد؟

4. He has decided to prolong his visit through the weekend.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفته است که سفر خود را تا آخر هفته طولانی کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفته است که سفر خود را از طریق آخر هفته ادامه دهد

5. Don't prolong the agony -just tell us who won!
[ترجمه ترگمان]این درد رو تحمل نکن - فقط به ما بگو کی برنده می شه!
[ترجمه گوگل]مزاحمت را طولانی نکنید - به ما بگویید که چه کسی برنده شد!

6. He offered her a drink to try to prolong her visit.
[ترجمه ترگمان]به او نوشیدنی تعارف کرد تا به دیدارش برود
[ترجمه گوگل]او به او نوشیدنی داد تا سعی کند سفر او را طولانی کند

7. The operation could prolong his life by two or three years.
[ترجمه شهاب] این عمل میتونه عمرش رو برای دو یا سه سال طولانی تر کنه
[ترجمه ترگمان]این عمل می تواند دو یا سه سال طول بکشد
[ترجمه گوگل]این عملیات می تواند عمر خود را دو یا سه سال طول بکشد

8. Don't prolong the agony?just tell me the result!
[ترجمه ترگمان]این عذاب را طولانی تر نکن؟ ! فقط نتیجه رو بهم بگو
[ترجمه گوگل]آزار و اذیت طولانی نیست؟ فقط نتیجه من را بگو!

9. The delegation decided to prolong their visit by one week.
[ترجمه ترگمان]این هیات تصمیم گرفت تا یک هفته بازدید خود را طولانی کند
[ترجمه گوگل]این هیأت تصمیم گرفت تا یک هفته از سفر خود گذر کند

10. We do not want to prolong the meeting unnecessarily.
[ترجمه ترگمان]ما نمی خواهیم به طور غیر ضروری جلسه را ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم جلسه را بی وقفه طولانی تر کنیم

11. Careful use will prolong the life of your machine.
[ترجمه ترگمان]استفاده دقیق، عمر دستگاه شما را طولانی تر می کند
[ترجمه گوگل]استفاده دقیق از عمر دستگاه شما طول می کشد

12. Chemotherapy can prolong survival in cancer patients.
[ترجمه ترگمان]شیمی درمانی می تواند زنده ماندن در بیماران سرطانی را طولانی کند
[ترجمه گوگل]شیمی درمانی می تواند بقای در بیماران سرطانی را طولانی کند

13. Don't prolong the agony just tell us the result!
[ترجمه ترگمان]این درد را تحمل نکن فقط نتیجه را به ما بگو!
[ترجمه گوگل]آکنه را طولانی نکنید فقط نتیجه را به ما بگویید!

14. It may also prolong the half-life of some concomitantly administered drugs.
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن است نیمه عمر برخی داروهای تجویز شده را طولانی تر کند
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است نیمه عمر برخی داروهای همزمان مصرفی را طولانی کند

15. Doctors say these drugs can reduce pain and prolong lives.
[ترجمه ترگمان]پزشکان می گویند که این داروها می توانند باعث کاهش درد و طولانی تر شدن زندگی شوند
[ترجمه گوگل]پزشکان می گویند این داروها می توانند درد و طول عمر را کاهش دهند

She prolonged her stay by ten days.

او توقف خود را ده روز طولانی‌تر کرد.


پیشنهاد کاربران

"کِش دادن" چیزی

افزایش طول عمر

طولانی کردن


کلمات دیگر: