کلمه جو
صفحه اصلی

bring together


دور هم جمع کردن، به توافق رساندن، آشتی دادن

انگلیسی به انگلیسی

• set up a meeting between people; gather together, collect

جملات نمونه

1. He's trying to bring together various strands of radical philosophic thought.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند رشته های گوناگون افکار فلسفی یکسانی را به هم پیوند دهد
[ترجمه گوگل]او در تلاش است تا رشتههای مختلف تفکر فلسفی رادیکال را به هم پیوند دهد

2. Reviewing for exams gives you a chance to bring together all the individual parts of the course.
[ترجمه ترگمان]مرور برای امتحانات به شما شانس این را می دهد که تمام بخش های مختلف این دوره را با هم جمع کنید
[ترجمه گوگل]بازبینی برای امتحانات به شما فرصتی میدهد تا تمام قسمتهای فردی دوره را جمعآوری کنید

3. We hope to bring together the countries directly involved in the conflict.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که دو کشور مستقیما در این درگیری مشارکت داشته باشند
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که کشورهایی را که مستقیما درگیر این درگیری هستند جمع کنیم

4. They had to bring together bitterly opposed forces.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند به شدت با هم مخالفت کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند نیروهای مخالف را به هم بزنند

5. They bring together people with a shared experience of suffering the same problems.
[ترجمه ترگمان]آن ها افراد را با یک تجربه مشترک از رنج بردن از مشکلات مشابه گرد هم می آورند
[ترجمه گوگل]آنها مردم را با یک تجربه مشترک از مشکلات مشابه روبرو می کنند

6. To bring together these keys to the curriculum, the school year is organized around themes.
[ترجمه ترگمان]برای گردهم آوردن این کلیدها به برنامه درسی، سال تحصیلی حول موضوعات سازمان دهی شده است
[ترجمه گوگل]برای این که این کلیدها را به برنامه درسی بیاورید، سال تحصیلی در مورد موضوعات مختلف سازماندهی شده است

7. It will bring together project leaders from the partner institutes to plan and co-ordinate the research and to develop the multilateral team.
[ترجمه ترگمان]این پروژه رهبران پروژه را از موسسات شریک برای برنامه ریزی و هماهنگ کردن تحقیقات و توسعه تیم چند جانبه تشکیل خواهد داد
[ترجمه گوگل]این همایش رهبران پروژه از موسسات شریک را برای برنامه ریزی و هماهنگ کردن تحقیق و توسعه تیم چند جانبه به ارمغان می آورد

8. But you have to bring together the running, rapping and rhyming with reading writing and arithmetic.
[ترجمه ترگمان]اما شما باید دویدن، رپ و قافیه سازی با خواندن و حساب ریاضی را کنار هم قرار دهید
[ترجمه گوگل]اما شما باید در حال اجرا، رپ، و قافیه با نوشتن خواندن و ریاضیات همراه شوید

9. Similarly, auctioneers bring together potential buyers and sellers of art, livestock, used farm equipment, and sometimes real estate.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، auctioneers خریداران بالقوه و فروشندگان هنر، دام، تجهیزات کشاورزی و گاهی اوقات املاک و مستغلات را با هم همراه می آورند
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، حراجندگان خریداران بالقوه و فروشندگان هنر، دامداری، تجهیزات مزرعه و گاهی املاک و مستغلات را جمع می کنند

10. The purpose of the meeting was to bring together young scientists, businessmen and journal publishers.
[ترجمه ترگمان]هدف از این نشست گردهم آوردن دانشمندان جوان، تجار و ناشران مجلات بود
[ترجمه گوگل]هدف این نشست، جمع آوری دانشمندان، بازرگانان و ناشران مجله بود

11. Each had a board of civil servants to bring together local representatives of central departments related to economic development.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها یک هییت کارمندان دولتی داشت که نمایندگان محلی بخش های مرکزی مربوط به توسعه اقتصادی را کنار هم قرار دهند
[ترجمه گوگل]هر یک از هیئت های خدمتگزار دولتی داشتند تا نمایندگان محلی مراکز مرکزی مربوط به توسعه اقتصادی را به یکدیگر متصل کنند

12. Here we bring together a set of problems that may frustrate stabilization policy: lags, rational expectations, and political pressures.
[ترجمه ترگمان]در اینجا مجموعه ای از مشکلات را کنار هم قرار می دهیم که ممکن است سیاست ثبات را خنثی کند: تاخیرات، انتظارات منطقی، و فشارهای سیاسی
[ترجمه گوگل]در اینجا ما مجموعه ای از مشکلات را به وجود می آوریم که می تواند مانع سیاست های تثبیت شده، انتظارات منطقی و فشارهای سیاسی شود

13. The national conference will bring together chairmen and chief executives of business partnerships, City Challenges and TECs.
[ترجمه ترگمان]کنفرانس ملی روسای و مدیران اجرایی مشارکت تجاری، چالش های شهر و TECs را کنار هم قرار خواهد داد
[ترجمه گوگل]کنفرانس ملی، رئیس و مدیر اجرایی شرکت های تجاری، چالش های شهر و کمیته های انتخاباتی را با هم همراه خواهد کرد

14. When you bring together two polar opposites, the classless one will always drag the other one down.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که دو قطب مخالف قطبی را کنار هم قرار می دهید، آن افسر فرانسوی همیشه طرف دیگر را می کشد
[ترجمه گوگل]هنگامی که شما دو مخالف قطبی را به هم متصل می کنید، یک عدد بدون کلاس همواره یکی دیگر را پایین می کشاند

پیشنهاد کاربران

متفق کردن، تجمیع کردن

گرد هم اوردن

گرد آوردن، گردآوری، جمع آوردن، جمع آوری، جمع بندی

به هم بافتن

گرد آمدن، جمع آوری کردن، مونتاژ کردن، اجتماع کردن، جمع کردن

بعضی اوقات به معنی :

فراهم کردن، تامین کردن


کلمات دیگر: