فضول، مداخله گر
meddlesome
فضول، مداخله گر
انگلیسی به فارسی
فضول، مداخله گر
مزاحم
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: meddlesomely (adv.), meddlesomeness (n.)
مشتقات: meddlesomely (adv.), meddlesomeness (n.)
• : تعریف: inclined to meddle or interfere in the business or affairs of others; interfering.
• مترادف: interfering, nosy, prying
• مشابه: inquisitive, intrusive, officious
• مترادف: interfering, nosy, prying
• مشابه: inquisitive, intrusive, officious
- She told her meddlesome brother that she was capable of making her own decisions.
[ترجمه ترگمان] به برادر meddlesome گفت که می تواند تصمیم خودش را بگیرد
[ترجمه گوگل] او به برادر عجیب و غریبش گفت که او توانسته است تصمیمی بگیرد
[ترجمه گوگل] او به برادر عجیب و غریبش گفت که او توانسته است تصمیمی بگیرد
- He didn't want his meddlesome neighbor to hear his conversation with the landlord.
[ترجمه ترگمان] پسر meddlesome را نمی خواست که گفتگوی او را با صاحب مسافرخانه بشنود
[ترجمه گوگل] او نمی خواست همسایه خشن خود را به شنیدن مکالمه خود با صاحبخانه
[ترجمه گوگل] او نمی خواست همسایه خشن خود را به شنیدن مکالمه خود با صاحبخانه
• nosy, intrusive, interfering, of one who meddles
meddlesome describes behaviour in which someone becomes involved in things that do not really concern them and tries to influence what happens; used showing disapproval.
meddlesome describes behaviour in which someone becomes involved in things that do not really concern them and tries to influence what happens; used showing disapproval.
مترادف و متضاد
interfering
Synonyms: busy, busybody, chiseling, curious, encumbering, hindering, impeding, impertinent, intermeddling, interposing, interrupting, intruding, intrusive, kibitzing, meddling, mischievous, nosy, obstructive, officious, prying, pushy, snooping, snoopy, tampering, troublesome
Antonyms: avoiding, dodging, ignorant
جملات نمونه
1. By this means the meddlesome woman cast in a bone between the wife and the husband.
[ترجمه ترگمان]این بدان معناست که زن meddlesome استخوانی را بین زن و شوهر می اندازد
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که زن متاهل در استخوان بین زن و شوهر قرار دارد
[ترجمه گوگل]این بدان معنی است که زن متاهل در استخوان بین زن و شوهر قرار دارد
2. Get rid of that meddlesome fool!
[ترجمه ترگمان]ای احمق فضول!
[ترجمه گوگل]خلاص شدن از شر آن احمق meddlesome!
[ترجمه گوگل]خلاص شدن از شر آن احمق meddlesome!
3. Inevitably, that means he will have to be meddlesome.
[ترجمه ترگمان]به ناچار، این بدان معناست که او باید فضول باشد
[ترجمه گوگل]به ناچار، این بدان معنی است که او باید مدرن باشد
[ترجمه گوگل]به ناچار، این بدان معنی است که او باید مدرن باشد
4. They say he is not nearly as meddlesome as we all might suspect.
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند که او به اندازه همه ما مظنون نیست
[ترجمه گوگل]آنها می گویند او تقریبا به عنوان مداخله ای نیست، زیرا همه ما ممکن است مشکوک باشیم
[ترجمه گوگل]آنها می گویند او تقریبا به عنوان مداخله ای نیست، زیرا همه ما ممکن است مشکوک باشیم
5. More government, bigger government, more meddlesome government.
[ترجمه ترگمان]دولت، دولت بزرگ تر، دولت meddlesome بیشتر
[ترجمه گوگل]حکومت بیشتر، دولت بزرگتر، دولت مدرن تر
[ترجمه گوگل]حکومت بیشتر، دولت بزرگتر، دولت مدرن تر
6. Heaven rid him of meddlesome politicians!
[ترجمه ترگمان]خدا او را از شر سیاستمداران فضول خلاص کند!
[ترجمه گوگل]بهشت را از سیاستمداران مزاحم رد کنید
[ترجمه گوگل]بهشت را از سیاستمداران مزاحم رد کنید
7. Guards tried to shoot the meddlesome hound several times, but Judy survived and was liberated in 194
[ترجمه ترگمان]چند بار افراد گارد به سگ تازی حمله کردند، اما جودی زنده ماند و در ۱۹۴ (۱۹۴)آزاد شد
[ترجمه گوگل]گاردین چندین بار سعی کرد شکارچی مدیون را شلیک کند، اما جودی جان سالم به در برد و در سال 194 آزاد شد
[ترجمه گوگل]گاردین چندین بار سعی کرد شکارچی مدیون را شلیک کند، اما جودی جان سالم به در برد و در سال 194 آزاد شد
8. Cereal third transaminase lifts continuously is not meddlesome, you should make further examination.
[ترجمه ترگمان]کورن سومین آسانسور که به طور مداوم بالا می رود فضول نیست، شما باید بررسی های بیشتری انجام دهید
[ترجمه گوگل]ترامادول ثانویه ثانویه به طور مداوم بلند می شود meddlesome نیست، شما باید معاینه بیشتر
[ترجمه گوگل]ترامادول ثانویه ثانویه به طور مداوم بلند می شود meddlesome نیست، شما باید معاینه بیشتر
9. It is meddlesome that China joins WTO, but have adverse factor.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که چین به سازمان تجارت جهانی بپیوندد، اما عامل معکوس داشته باشد
[ترجمه گوگل]جای تعجب است که چین به سازمان تجارت جهانی می پیوندد، اما عامل مهمی دارد
[ترجمه گوگل]جای تعجب است که چین به سازمان تجارت جهانی می پیوندد، اما عامل مهمی دارد
10. This is an important matter, meddlesome, also be a tickler.
[ترجمه ترگمان]این موضوع مهمی است، فضول، فضول است
[ترجمه گوگل]این مسئله مهمی است، مدرن، و نیز تکان دهنده است
[ترجمه گوگل]این مسئله مهمی است، مدرن، و نیز تکان دهنده است
11. When a meddlesome mother enrolls in university with her son, old and new worlds collide.
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک مادر فضول با پسرش به دانشگاه می رود، جهان های جدید و جدید با هم برخورد می کنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک مادر مزاحم با پسرش در دانشگاه ثبت نام می کند، دنیاهای قدیمی و جدید با هم متحد می شوند
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک مادر مزاحم با پسرش در دانشگاه ثبت نام می کند، دنیاهای قدیمی و جدید با هم متحد می شوند
12. PLAYER . Tiresome . No. Meddlesome . Traitorous return.
[ترجمه ترگمان]PLAYER Tiresome \" نه، \" meddlesome بازگشت traitorous
[ترجمه گوگل]بازیکن تیرسومو خدای ناکرده بازگشت خدانپرورده
[ترجمه گوگل]بازیکن تیرسومو خدای ناکرده بازگشت خدانپرورده
13. These children are meddlesome when they're together.
[ترجمه ترگمان]این بچه ها وقتی با هم هستند فضول هستند
[ترجمه گوگل]این کودکان هنگامی که با هم با هم درگیر می شوند، جذاب هستند
[ترجمه گوگل]این کودکان هنگامی که با هم با هم درگیر می شوند، جذاب هستند
14. A meddlesome woman said in a voice dripping with sarcasm : " Very smart! "
[ترجمه ترگمان]زن فضول با لحنی ریشخند آمیز گفت: خیلی باهوشی! \" \" \"
[ترجمه گوگل]یک زن مزاحم گفت: با صدایی که با سارکاسم می سوزد: 'خیلی هوشمند! '
[ترجمه گوگل]یک زن مزاحم گفت: با صدایی که با سارکاسم می سوزد: 'خیلی هوشمند! '
پیشنهاد کاربران
Meddle به معنای فضولی و دخالت است
پسوند some به معنای سرشار از ، پُر
Meddlesome به معنی سرشار از فضولی 🙂 یا همان
👈👈 فضول
پسوند some به معنای سرشار از ، پُر
Meddlesome به معنی سرشار از فضولی 🙂 یا همان
👈👈 فضول
فضول
کلمات دیگر: