کلمه جو
صفحه اصلی

sicken


معنی : مریض شدن، مریض کردن، بیمار کردن، ناخوش کردن
معانی دیگر : بیمار کردن یا شدن، مریض کردن یا شدن، بیزار کردن، منزجر کردن، ناراحت کردن، مری­ کردن یا شدن

انگلیسی به فارسی

مریض کردن یا شدن، بیمار کردن، ناخوش کردن


بیمار، مریض شدن، بیمار کردن، مریض کردن، ناخوش کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sickens, sickening, sickened
• : تعریف: to cause to be disgusted or repelled.
مشابه: disgust, nauseate, offend, repel, revolt

- It sickened him to see the dogs being trained to fight.
[ترجمه ترگمان] از این که می دید سگ ها برای جنگیدن آموزش دیده اند او را آزار می دهد
[ترجمه گوگل] او بیمار شد تا سگها را برای مبارزه آماده کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become ill.
متضاد: recover
مشابه: ail

- Unable to obtain medicine, the man sickened and died.
[ترجمه ترگمان] مرد که قادر به دریافت دارو نبود بیمار شد و مرد
[ترجمه گوگل] او نمی توانست پزشکی را بدست آورد، مردی بیمار و درگذشت

• make ill, infect with a sickness; fall ill, become infected with a sickness; nauseate, cause queasiness; become queasy, feel nauseous; cause disgust; be disgusted
if you are sickened by something, it makes you feel disgusted or horrified.

مترادف و متضاد

revolt, make ill


مریض شدن (فعل)
get sick, sicken

مریض کردن (فعل)
indispose, sicken

بیمار کردن (فعل)
sicken

ناخوش کردن (فعل)
sicken

Synonyms: affect, afflict, derange, disgust, disorder, gross out, nauseate, offend, reluct, repel, repulse, turn, turn one’s stomach, unhinge, unsettle, upset


Antonyms: cure, heal, help, make well, mend


جملات نمونه

1. The animal began to sicken and soon died.
[ترجمه ترگمان]حیوان دچار بیماری شد و خیلی زود مرد
[ترجمه گوگل]حیوان شروع به نگرانی کرد و به زودی جان داد

2. The plants and flowers sicken in the autumn.
[ترجمه ترگمان]گیاهان و گل ها در پاییز تشخیص داده می شوند
[ترجمه گوگل]گیاهان و گل ها در پاییز رنج می برند

3. I began to sicken of the endless violence shown on television.
[ترجمه ترگمان]من شروع به نشان دادن از خشونت بی پایان در تلویزیون کردم
[ترجمه گوگل]من شروع به نگرانی از خشونت بی پایان که در تلویزیون دیده می شود

4. She smoothed that, Before gutting-yet she would rather Sicken herself, than cheat my father Of his jugged hare.
[ترجمه ترگمان]آن را صاف کرد، قبل از اینکه به من کلک بزند، اما او ترجیح می داد خودش را گول بزند تا اینکه پدرم را از آن خرگوش jugged بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]او آن را مالش داد، قبل از زدن - با این حال، او خود را ترجیح می داد، تا پدرم را از زوج تنگش تقلید کند

5. A cross between the two gives young that sicken and die even on ordinary soil.
[ترجمه ترگمان]یک صلیب بین این دو به جوانی می دهد که بیماری و حتی در خاک معمولی می میرند
[ترجمه گوگل]صلیب بین این دو جوان جوان را به وجود می آورد که حتی در خاک معمولی می میرد

6. When he felt himself sicken, Gloverjumped off the buckboard and walked around for some air, which restored him.
[ترجمه ترگمان]وقتی احساس کرد که بیمار است، گاری را از ماشین بیرون کشید و به اطراف قدم زد، که او را به حال خود رها کرد
[ترجمه گوگل]وقتی او احساس می کرد که بیمار است، Glover از پشت بامبو خارج می شود و برای برخی از هوا به راه می افتد، که او را ترمیم می کند

7. Their business methods sicken me.
[ترجمه ترگمان]روش های کاری آن ها مرا از حال داد
[ترجمه گوگل]روش های کسب و کار آنها مرا ناراحت می کند

8. At last he sicken of wait for her, and go away.
[ترجمه ترگمان]سرانجام بیمار شد و از او دور شد
[ترجمه گوگل]در آخر او برای او صبر می کند و دور می شود

9. However, sometimes the virus can sicken humans.
[ترجمه ترگمان]با این حال گاهی اوقات ویروس می تواند انسان ها را بدتر کند
[ترجمه گوگل]با این حال، گاهی اوقات این ویروس می تواند انسان را بیمار کند

10. In all sicken crowd, 70 % above are concerned with the mood.
[ترجمه ترگمان]در تمام جمعیت بیمار، ۷۰ % بالا نگران حال و حال هستند
[ترجمه گوگل]در همه جمعیت های بیمار، 70٪ بالاتر از نگرانی است

11. When not treated with reasonable respect it will sicken and die.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که با احترام معقول رفتار نشود، بیمار خواهد شد و خواهد مرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که با احترام منطقی برخورد نمی شود، بیماری و مرگ خواهد ماند

12. To sicken for mental disorder, Hansen's disease, venereal disease, pulmonary tuberculosis or any other infectious disease and etc.
[ترجمه ترگمان]برای بیماری اختلال ذهنی، بیماری هانسن، بیماری مقاربتی، بیماری ریوی، یا هر بیماری عفونی دیگر و غیره
[ترجمه گوگل]بیماری های روانی، بیماری هانسن، بیماری ورید، سل ریوی یا هر بیماری دیگر عفونی و غیره

13. However, sometimes the virus can sicken hummamshumans.
[ترجمه ترگمان]با این حال گاهی اوقات ویروس می تواند hummamshumans شود
[ترجمه گوگل]با این حال، گاهی اوقات این ویروس می تواند از افراد مبتلا به آلزایمر ناراحت باشد

14. I sicken at his dilly - dallying.
[ترجمه ترگمان]من توی دوره dilly از هم جدا میشم
[ترجمه گوگل]من در خلوت خود دچار دردسر شدم

15. They have no fear. Why do they sicken and die?
[ترجمه ترگمان] اونا ترسی ندارن چرا مریض میشن و میمیرن؟
[ترجمه گوگل]آنها ترس ندارند چرا بیمار می شوند و می میرند؟

Food poisoning sickened the customers.

مسمومیت غذایی مشتریان را مریض کرد.


their sickening disregard of women's rights

بی‌اعتنایی بیزار‌کننده‌ی آنان نسبت به حقوق زنان


پیشنهاد کاربران

مریضیدن = مریض شدن.
مریضاندن/مریضوندن = مریض کردن.
ناخوشیدن = ناخوش شدن.
ناخوشاندن = ناخوش کردن.
بیماریدن = بیمار شدن.
بیماراندن/بیماروندن = بیمار کردن.


کلمات دیگر: