کلمه جو
صفحه اصلی

programmed


برنامه ریزی شده، برنامه دار

انگلیسی به فارسی

برنامه ریزی شده، برنامهریزی شده، برنامه دار


برنامه ریزی شده، برنامه دار


جملات نمونه

1. he is programmed to sing tonight
طبق برنامه امشب آواز خواهد خواند.

2. this machine is programmed to start by itself
این ماشین تنظیم شده است که خود به خود به کار بیافتد.

پیشنهاد کاربران

برنامه دار کردن

برنامه ممتاز
privieged program

تلوزیون

Not programmed


کلمات دیگر: