1. a fussy pattern
طرح پر نقش و نگار
2. a fussy teacher
معلم ایرادی
3. he is very fussy about food
او در مورد غذا بسیار خرده گیر است.
4. when our baby becomes ill, she gets very fussy
بچه ی ما وقتی بیمار می شود خیلی بی قراری می کند.
5. She is not fussy about her food.
[ترجمه sana] او در مورد غذایش وسواسی نیست
[ترجمه mohana] او درباره ی غذایش ایراد نمیگیرد
[ترجمه shiva_sisi] او برآے غذآیش ایراد نمیگیرد!
[ترجمه ARTEMIS -lali] او درمورد غذایش سخت گیری نمیکند.
[ترجمه ترگمان] اون از غذاش ایراد نمی گیره
[ترجمه گوگل]او در مورد غذای او تردید ندارد
6. Leonora was fussy about her looks.
[ترجمه ترگمان]لئون ورا هم از نگاه های او ایراد می گرفت
[ترجمه گوگل]لئونورا در مورد ظاهرش شگفت زده بود
7. All my children were fussy eaters.
[ترجمه شعف] همه ی بچه های من در خوردن غدا وسواسی بودند
[ترجمه ترگمان]همه بچه های من eaters بودن
[ترجمه گوگل]همه بچه های من غذاهای سرسبز بودند
8. Our teacher is very fussy about punctuation.
[ترجمه shiva_sisi] معلمم ما برای نشانه گذاری بسیار ایراد میگیرد!
[ترجمه ترگمان]معلم ما در مورد نقطه گذاری بسیار ایراد دارد
[ترجمه گوگل]معلم ما در مورد نشانه گذاری بسیار صبور است
9. I am not fussy about what I eat.
[ترجمه ترگمان]در مورد چیزی که می خورم ایراد نمی گیرم
[ترجمه گوگل]من در مورد آنچه می خورم اشتباه نیست
10. You should avoid patterned wallpaper and fussy ornaments.
[ترجمه ترگمان]باید از کاغذدیواری و زیور آلات و زیور آلات fussy پرهیز کنی
[ترجمه گوگل]شما باید کاغذ دیواری الگوی و زیور آلات سمی را اجتناب کنید
11. A lot of small children are fussy eaters .
[ترجمه فاطمه عبدی] خیلی از بچه ها بدغذا هستن
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از بچه های کوچک eaters هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بچه های کوچک غذاهای سرسبز هستند
12. He's so fussy about the house - everything has to be absolutely perfect.
[ترجمه ترگمان]اون خیلی در مورد خونه داد و بیداد می کنه - همه چیز باید کاملا عالی باشه
[ترجمه گوگل]او در مورد خانه بسیار شگفت انگیز است - همه چیز باید کاملا کامل باشد
13. He was a vegetarian, and a fussy one to boot.
[ترجمه ترگمان]او یک گیاهخوار بود و یکی هم ایراد گرفت
[ترجمه گوگل]او یک گیاهخواری بود و یک جنجالی برای بوت شدن
14. Her aunt was small, with a rather fussy manner.
[ترجمه ترگمان]زن دایی کوچک بود، با لحن نسبتا fussy
[ترجمه گوگل]عمه او کوچک بود، با شیوه ای ناهموار
15. Grant was always fussy about his personal appearance .
[ترجمه ترگمان]گرانت همیشه سر و کله اش پیدا می شد
[ترجمه گوگل]گرانت همیشه در مورد ظاهر شخصی اش شرم آور بود