کلمه جو
صفحه اصلی

go along


معنی : موافقت کردن، همراهی کردن، موافق بودن، همراه رفتن
معانی دیگر : 1- ادامه دادن 2- موافقت کردن با، همکاری کردن 3- همراه رفتن با

انگلیسی به فارسی

همراه رفتن، همراهی کردن، (مجازا) موافق بودن


برو کنار، همراه رفتن، همراهی کردن، موافق بودن، موافقت کردن


انگلیسی به انگلیسی

• continue, proceed; cooperate; follow, tag along

مترادف و متضاد

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

همراهی کردن (فعل)
accompany, squire, go along, companion

موافق بودن (فعل)
consent, agree, go along, string along

همراه رفتن (فعل)
go along, convoy

agree, cooperate


Synonyms: accompany, acquiesce, act jointly, assent, collaborate, concur, conspire, follow, share in, work together


Antonyms: disagree, fight


جملات نمونه

1. We'll make it up as we go along.
[ترجمه ترگمان]همان طور که پیش می رویم آن را درست می کنیم
[ترجمه گوگل]ما آن را به هم می ریزیم

2. Whatever the majority decided I was prepared to go along with.
[ترجمه ترگمان]اکثریت تصمیم گرفتند که من برای همراهی با آن ها آماده باشم
[ترجمه گوگل]اکثریت تصمیم گرفتم که آماده باشم همراه با آن باشم

3. I refused to go along with their pathetic charade.
[ترجمه ترگمان] من قبول نکردم که با این بازی رقت انگیز اونا ادامه بدم
[ترجمه گوگل]من موافقت کردم همراه با شکوه تلخی خودم بروم

4. I might go along to the party later.
[ترجمه ترگمان] ممکنه بعدا به مهمونی برم
[ترجمه گوگل]بعدا می توانم به حزب بروم

5. Can you go along with me?
[ترجمه ترگمان]می تونی با من بیای؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید با من همراه شوید؟

6. I'll explain the rules as we go along.
[ترجمه ترگمان]همان طور که پیش می رویم قوانین را توضیح خواهم داد
[ترجمه گوگل]من قواعد را با هم ترکیب می کنیم

7. It's fine to ask questions as we go along, but it's better if you wait until we have finished.
[ترجمه ترگمان]از پرسیدن سوال های ما اشکالی ندارد، اما بهتر است صبر کنی تا ما کارمان تمام بشود
[ترجمه گوگل]خوب است که سوالات را مطرح کنیم، اما بهتر است اگر منتظر بمانید تا به پایان برسیم

8. I might go along to the meeting tonight.
[ترجمه ترگمان] من ممکنه امشب به جلسه برم
[ترجمه گوگل]من امشب به امضای جلسه می روم

9. I would be happy to go along with the idea.
[ترجمه ترگمان] خوشحال میشم که با این ایده برم
[ترجمه گوگل]من خوشحالم که با این ایده همراه باشم

10. I lean towards letting him go along.
[ترجمه ترگمان]به او تکیه دادم و به او اجازه دادم که همراه من برود
[ترجمه گوگل]من به سمت اجاره دادن به او میروم

11. I can't go along with you on that point.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در این مورد باه ات همراهی کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم در این مورد با شما همکاری کنم

12. Go along with you! What you say is all nonsense!
[ترجمه ترگمان]تو هم با خودت برو! چیزی که می گویی همه اش بی معنی است!
[ترجمه گوگل]برو با هم آنچه شما می گویید همه چیز بی معنی است!

13. I can't go along with you in this matter.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم در این مورد باه ات همراهی کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در این مورد با شما همکاری کنم

14. We have to go along with the pretence that things are getting better.
[ترجمه ترگمان]ما باید به بهانه اینکه اوضاع بهتر شده است برویم
[ترجمه گوگل]ما باید همراه با تردید که همه چیز بهتر شده است

15. Go along with you! Mind your own business!
[ترجمه ترگمان]تو هم با خودت برو! به کار خودت برس!
[ترجمه گوگل]برو با هم سرت به کار خودت باشه!

پیشنهاد کاربران

go along here
مستقیم برو

مواجه شدن

به همراهیِ . . . . . . . . . . . . . . . .

موافق بودن

هم نظر ، هم عقیده

۱ - سازش داشتن
۲ - جور بودن
۳ - کنار آمدن

موافقت کردن
راه آمدن
همراهی کردن

هم نظر بودن، موافقت با یک شخص یا ایده، حمایت از یک نظر و ایده. .

پیش رفتن ( در کار، فعالیت )
I never had training. I just learnt as I went along
من هرگز آموزش عملی نداشتم. من فقط یاد گرفتم همانطور که پیش می رفتم ( در کار )

موافق بودن ، مطابق بودن


کلمات دیگر: