کلمه جو
صفحه اصلی

sociable


معنی : دوستانه، قابل معاشرت، خوش مشرب، معاشر، انس گیر، جامعه پذیر
معانی دیگر : اجتماعی، معاشرتی، آمیزگار، مردم آمیز، هامه دوست، دوست داشتنی، مهربان، بسیار دوست، خونگرم، خوش معاشرت

انگلیسی به فارسی

معاشر، قابل معاشرت، خوش معاشرت، خوش مشرب، انس گیر، دوستانه، جامعه پذیر


دوستانه، خوش مشرب، معاشر، قابل معاشرت، انس گیر، جامعه پذیر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: sociably (adv.), sociability (n.), sociableness (n.)
(1) تعریف: comfortable and pleasant in social situations; friendly; affable.
مترادف: affable, chummy, companionable, friendly, gregarious, outgoing, social
متضاد: antisocial, standoffish, unsociable, unsocial
مشابه: agreeable, amiable, amicable, comfortable, congenial, convivial, genial, jovial, neighborly, pleasant, warm

(2) تعریف: leading to or characterized by friendly associations.
مترادف: friendly, social
مشابه: communal, congenial, convivial, cordial, hospitable, neighborly

- a sociable dinner affair
[ترجمه ترگمان] یک مهمانی شام اجتماعی بود،
[ترجمه گوگل] یک شام شاد باشی

• informal gathering, get-together
friendly, affable, genial, companionable
sociable people enjoy meeting and talking to other people.

مترادف و متضاد

دوستانه (صفت)
quiet, friendly, amicable, fraternal, cosh, sociable, blithe, matey

قابل معاشرت (صفت)
companionable, sociable, associable, livable, liveable, conversable

خوش مشرب (صفت)
pleasant, genial, vivacious, sociable, gaysome, sanguine, chirpy, folksy, chirrupy, chummy

معاشر (صفت)
communicative, sociable

انس گیر (صفت)
sociable

جامعه پذیر (صفت)
sociable

friendly, outgoing


Synonyms: accessible, affable, approachable, close, clubby, companionable, conversable, convivial, cordial, familiar, genial, good-natured, gregarious, intimate, neighborly, regular, social, warm


Antonyms: introverted, snobbish, unfriendly, unkind, unsociable


جملات نمونه

1. if he is lively and sociable
(سعدی) و گر خنده روی است و آمیزگار

2. These dogs show a very sociable disposition.
[ترجمه ترگمان]این سگ ها خلق و خوی بسیار اجتماعی دارند
[ترجمه گوگل]این سگ ها یک شیوه بسیار اجتماعی را نشان می دهند

3. He has never really been the sociable type.
[ترجمه ترگمان]او هرگز این نوع معاشرت را دوست نداشته است
[ترجمه گوگل]او هرگز نوع ارتباطی نداشت

4. Her sociable manner is really a mask for a very shy nature.
[ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی او واقعا یک ماسک برای یک طبیعت خجالتی است
[ترجمه گوگل]شیوه ی ارتباطی او واقعا یک ماسک برای طبیعت خجالتی است

5. She was, and remained, extremely sociable, enjoying dancing, golf, tennis, skating and bicycling.
[ترجمه ترگمان]او بود و بسیار اجتماعی بود و از رقص، گلف، تنیس، تنیس و دوچرخه سواری لذت می برد
[ترجمه گوگل]او بسیار باهوش بود و از رقص، گلف، تنیس، اسکیت و دوچرخه سواری لذت می برد

6. We had a very sociable weekend .
[ترجمه ترگمان]ما آخر هفته خیلی معاشرتی داشتیم
[ترجمه گوگل]ما آخر هفته بسیار تعطیل بودیم

7. He made no attempt to be sociable.
[ترجمه ترگمان]هیچ کوششی برای معاشرت و معاشرت نمی کرد
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای برقراری ارتباط با همسر نداشت

8. Rob's very sociable - he likes his parties.
[ترجمه ترگمان]راب خیلی معاشرتی است، مهمانی های او را دوست دارد
[ترجمه گوگل]راب خیلی جالب است - او دوست دارد احزاب خود را

9. The hours are not very sociable in this job .
[ترجمه ترگمان]ساعت ها در این شغل بسیار اجتماعی نیستند
[ترجمه گوگل]ساعت ها در این شغل بسیار جوامع نیستند

10. Roger is a very sociable person.
[ترجمه ترگمان]راجر فرد خیلی اجتماعی است
[ترجمه گوگل]راجر یک فرد بسیار باهوش است

11. She's a sociable child who'll talk to anyone.
[ترجمه ترگمان]اون یه بچه sociable که با کسی حرف میزنه
[ترجمه گوگل]او یک بچه اجتماعی است که با هر کسی صحبت می کند

12. I'm not feeling very sociable this evening.
[ترجمه ترگمان]امشب حالم زیاد خوب نیست
[ترجمه گوگل]این شب خیلی احساساتی نیستم

13. I'm not in a sociable mood.
[ترجمه ترگمان]من حوصله ندارم
[ترجمه گوگل]من در خلق و خوی دوستانه نیستم

14. The sociable behaviour of lions is considered atypical of the cat family.
[ترجمه ترگمان]رفتار اجتماعی شیرها غیر معمول خانواده گربه محسوب می شود
[ترجمه گوگل]رفتار اجتماعی شیوه های شیری خانواده غیرقابل انتظار است

15. The least sociable auk, breeding in very loose colonies, in crevices of cliffs and rocks.
[ترجمه ترگمان]کم ترین auk اجتماعی، پرورش در colonies بسیار سست، در شکاف صخره ها و صخره ها
[ترجمه گوگل]کمترین جوجه تیغی، پرورش در مستعمرات بسیار شل، در شکاف صخره ها و سنگ ها

if he is lively and sociable

(سعدی) و گر خنده‌روی است و آمیزگار


پیشنهاد کاربران

اجتماعی، معاشرتی

مهربان

خون گرم، معاشرتی، اجتماعی

دوستانه، خوش برخورد

اجتماعی

دوستانه . اجتماعی

دوستانه

اجتماعی شدن

خوش معاشرت ، مهربان ، اجتماعی

خون گرم ، اجتماعی ، خوش مشرب
مثال:
sociable people can easily make friends with others

خوش معاشرت، خون گرم

اجتماعی بودن

someone who is sociable is friendly and enjoys being with other people

من فکر میکنم معنی قابل اطمینان هم بده

sociable ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: مردم آمیز
تعریف: فردی که قادر است هم نشینی و دوستی و روابط اجتماعی آرام و پایداری با هم نوعان خود داشته باشد |||متـ . جامعه پذیر


کلمات دیگر: