کلمه جو
صفحه اصلی

altercate


معنی : ستیزه کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن
معانی دیگر : (با سروصدا یا خشم) مباحثه کردن، محاجه کردن، (به طور لفظی) ستیزه کردن

انگلیسی به فارسی

ستیزه کردن، مشاجره کردن


دگرگونی، ستیزه کردن، مشاجره کردن، سر و کله زدن، سرشاخ کردن


انگلیسی به انگلیسی

• fight, quarrel

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: altercates, altercating, altercated
• : تعریف: to argue heatedly; quarrel.
متضاد: concur
مشابه: contend, feud, quarrel

مترادف و متضاد

ستیزه کردن (فعل)
quarrel, contend, contest, altercate, squabble, bicker, violate, keep a stiff upper lip

مشاجره کردن (فعل)
dispute, argue, altercate, brabble, pettifog, spar, wrangle

سر و کله زدن (فعل)
dispute, argue, altercate, bicker, argufy, debate

سرشاخ کردن (فعل)
altercate, bicker, brabble, argufy

جملات نمونه

1. Sam: Hm. You can't altercate adjoin that. How could we live with ourselves if we let that appear? And just because we capital more money.
[ترجمه ترگمان]هوم تو نمی تونی با این موضوع کنار بیای چطور میتونیم با خودمون زندگی کنیم اگه بذاریم این اتفاق بیفته؟ و فقط به خاطر اینکه ما پول بیشتری داریم
[ترجمه گوگل]سام: خب شما نمیتوانید با آن کنار بیایید چگونه می توانیم با خودمان زندگی کنیم اگر اجازه دادیم که ظاهر شود؟ و فقط به این دلیل که ما سرمایه بیشتر پول

2. Sam: Hm. You can't altercate adjoin that. How could we live with ourselves if we let that appear? And just becautilize we capital more money.
[ترجمه ترگمان]هوم تو نمی تونی با این موضوع کنار بیای چطور میتونیم با خودمون زندگی کنیم اگه بذاریم این اتفاق بیفته؟ و فقط به خاطر اینکه ما پول بیشتری داریم
[ترجمه گوگل]سام: خب شما نمیتوانید با آن کنار بیایید چگونه می توانیم با خودمان زندگی کنیم اگر اجازه دادیم که ظاهر شود؟ و فقط ما سرمایه بیشتر پول

3. Don't altercate over such trivia.
[ترجمه محمد رومزی] سرِ همچین چیز بی اهمیتی جر و بحث نکنید.
[ترجمه ترگمان]این چیزا رو فراموش نکن
[ترجمه گوگل]بر روی چنین چیزهای بی اهمیتی نگران نباشید

4. As a matter of actuality, we would like to altercate centralizedly apropos item B.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک موضوع در واقعیت، ما می خواهیم مورد B centralizedly apropos را مورد توجه قرار دهیم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک موضوع از واقعیت، ما می خواهیم به صورت متمرکز در مورد مورد B بپردازیم

5. As a matter of fact, we would like to altercate centralizedly apropos item B.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، ما می خواهیم مورد B centralizedly centralizedly را مورد توجه قرار دهیم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک حقیقت، ما می خواهیم به طور متمرکز بر روی مورد B بپردازیم

6. Willoughby says. "Let's amount out if you're the appropriate being for this job afore we altercate how little you wish to be in the appointment. "
[ترجمه ترگمان]Willoughby می گوید: \" اگر قبل از این که به این کار برسی، برای این شغل مناسب هستید، بیایید ببینیم که شما چقدر دوست دارید در این قرار ملاقات داشته باشید \"
[ترجمه گوگل]Willoughby می گوید 'بیایید مبلغی را بدهیم اگر شما مناسب برای این شغل هستید، قبل از اینکه ما چقدر آرزو داریم که در انتصاب شرکت کنیم '

The two neighbors didn't like each other and altercated often.

دو همسایه از هم خوش‌شان نمی‌آمد و مرتب (با یکدیگر) مشاجره می‌کردند.


پیشنهاد کاربران

جر و بحث کردن
درگیری لفظی داشتن


کلمات دیگر: