کلمه جو
صفحه اصلی

turn up


معنی : رخ دادن، خیش کشیدن
معانی دیگر : 1- دولا کردن، بالا زدن و دوختن، تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس) 2- نمودار کردن، کشف کردن، پدیدار کردن 3- (جریان یا صدای چیزی را) زیاد کردن، بلند کردن، 4- (در جاده ی فرعی) پیچیدن 5- سیر صعودی داشتن، بالا رفتن 6- روی دادن 7- یافت شدن 8- پدیدار شدن، سررسیدن، ر  دادن، ظهور، ظاهر شدن، هر چیز تا شده یا تو گذاشته شده یا برگردان شده (به سوی بالا)، پیچدار

انگلیسی به فارسی

رخ دادن، ظهور، ظاهر شدن


روشن کن، رخ دادن، خیش کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to increase the power, volume, temperature, or brightness of, as by turning a dial.
متضاد: dim, lower, turn down

- I turned up the volume on the TV.
[ترجمه Mohaddese T] من صدای تلویزیون را بالا بردم
[ترجمه امین جهانگرد] صدای تلویزیون و زیاد کردم
[ترجمه دانیال آسیایی] من حجم صدای تلویزیون را بالا بردم ( زیاد کردم ) .
[ترجمه ترگمان] من حجم تلویزیون را بالا بردم
[ترجمه گوگل] حجم صدا را روی تلویزیون تنظیم کردم
- He turns up the air conditioning when we leave.
[ترجمه ترگمان] وقتی از اینجا میریم تهویه هوا رو روشن میکنه
[ترجمه گوگل] او وقتی تهی می کند، تهویه مطبوع می شود

(2) تعریف: to appear or arrive.

- The guest of honor finally turned up one hour late.
[ترجمه صادق] مهمان افتخاری در نهایت با یک ساعت تاخیر رسید.
[ترجمه امین جهانگرد] مهمان افتخاری بالاخره بعد از یک ساعت تاخیر سر و کلش پیدا شد.
[ترجمه ترگمان] مهمون افتخاری، بالاخره یه ساعت دیر کرد
[ترجمه گوگل] مهمان افتخار در نهایت یک ساعت به پایان رسید

(3) تعریف: to find or be found.

- The archivist turned up a valuable manuscript.
[ترجمه امین جهانگرد] مسئول بایگانی یک دست نوشته ارزشمند پیدا کرد.
[ترجمه ترگمان] کار manuscript با خطی ارزشمند رو به رو شد
[ترجمه گوگل] بایگانی ساز مقاله ای با ارزش را عرضه کرد
- My car keys turned up two days later.
[ترجمه سید محمد هاشمی] سوئیچ ماشینم دو روز بعد پیدا شد.
[ترجمه ترگمان] سوئیچ ماشینم دو روز بعد روشن شد
[ترجمه گوگل] کلید ماشین من دو روز بعد تبدیل شد
اسم ( noun )
• : تعریف: (chiefly British) the bottom of a trouser leg that is turned up or folded back onto itself; cuff.
اسم ( noun )
• : تعریف: something turned up or able to be turned up.
صفت ( adjective )
• : تعریف: turned up or capable of being turned up.

• fold; discover; increase; increase the volume; occur
the turn-ups of a pair of trousers are the ends of the trouser legs, which are folded upwards.
if you describe an event as a turn-up for the books, you mean that it is very surprising or unexpected; an informal expression.
trouser cuff (british); that which turns up; surprise (british colloquial)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پیش آمدن

مترادف و متضاد

رخ دادن (فعل)
pass, arise, occur, happen, befall, outcrop, turn up, bechance, fall out

خیش کشیدن (فعل)
reclaim, turn, turn up, plow, furrow, cultivate, till, subsoil, fallow

come, arrive


Synonyms: appear, attend, blow in, come in, enter, get, get in, make an appearance, materialize, pop in, punch in, put in an appearance, reach, roll in, show, show up, weigh in


Antonyms: abandon, go, leave


discover or be discovered


Synonyms: become known, be found, bring to light, catch, come across, come to light, come to pass, crop up, descry, detect, dig up, disclose, encounter, espy, expose, find, hit upon, learn, meet, meet with, pop up, reveal, see, spot, track, track down, transpire, uncover, unearth


Antonyms: lose, miss


جملات نمونه

1. Do you think many people will turn up?
[ترجمه Motahhareshirali] فکر می کنی افراد زیادی حضور پیدا می کنند؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی تعداد زیادی از مردم از هم جدا میشن؟
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید بسیاری از مردم در حال ظهور هستند؟

2. What are the odds he won't turn up?
[ترجمه ترگمان]چه شانسی داره که بر نمی گرده؟
[ترجمه گوگل]شانس او ​​را نمی آفریند؟

3. Not only did he turn up late, he also forgot his books.
[ترجمه ترگمان]نه تنها دیر کرده و کتاب هایش را هم فراموش کرده بود
[ترجمه گوگل]او نه تنها دیر کرد، بلکه کتابهایش را نیز فراموش کرد

4. It wouldn't be quite the thing to turn up in jeans and trainers.
[ترجمه ترگمان]به هیچ وجه نمی شد شلوار جین و کفش راحتی به تن کرد
[ترجمه گوگل]این چیزی نیست که در شلوار جین و مربیان قرار گیرد

5. No one knows what may turn up tomorrow.
[ترجمه امین جهانگرد] هیچ کس نمیدونه فردا چی پیش میاد.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی داند که فردا چه خواهد شد
[ترجمه گوگل]هیچکس نمی داند چه چیزی ممکن است فردا باشد

6. You can't just turn up and expect a meal.
[ترجمه ترگمان]تو فقط نمی تونی برگردی و انتظار یه وعده غذا رو داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید فقط غذا بخورید و انتظار داشته باشید

7. Only Sue and Mark bothered to turn up for the meeting.
[ترجمه امین جهانگرد] فقط سو و مارک به خودشان زحمت دادند که برای جلسه حاضر بشن.
[ترجمه ترگمان]فقط سو و مارک به زحمت خود را برای جلسه آماده می کردند
[ترجمه گوگل]تنها سو و مارک ناراحت شدند تا جلسه را برگزار کنند

8. Two of the competitors failed to turn up for the race.
[ترجمه ترگمان]دو تن از رقبا نتوانستند به رقابت بپردازند
[ترجمه گوگل]دو تن از رقبا موفق به رقابت نشدند

9. He is waiting for something good to turn up.
[ترجمه ترگمان]منتظر یک کار خوب است که برگردد
[ترجمه گوگل]او منتظر چیزی خوب است که بتواند به دست آورد

10. Don't worry about the letter-I'm sure it'll turn up.
[ترجمه امین جهانگرد] نگران نامه نباش مطمین باش پیدا میشه.
[ترجمه ترگمان]نگران نامه نباش - مطمئنم که جواب میده
[ترجمه گوگل]در مورد حرف نگران نباشید - مطمئن هستم که این اتفاق می افتد

11. For some obscure reason, he failed to turn up.
[ترجمه ترگمان] به خاطر یه دلیل نامعلوم، اون نتونست به هوش بیاد
[ترجمه گوگل]برای برخی از دلایل مبهم، او شکست خورده است به نوبه خود

12. It's a fair bet that they won't turn up.
[ترجمه ترگمان]شرط می بندم که سر و کله شون پیدا نمی شه
[ترجمه گوگل]این یک شرط عادلانه است که آنها نمی توانند بوجود بیایند

13. I'm not in a financial position to turn up my nose at several hundred thousand pounds.
[ترجمه ترگمان]من در وضع مالی نیستم که با صدها هزار پوند دماغم را جبران کنم
[ترجمه گوگل]من در موقعیت مالی نیستم که دهانش را چند صد هزار پوند بشمارم

14. Can you turn up the heat ?
[ترجمه ترگمان]میشه ترموستات رو روشن کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید گرم کنید؟

15. The champion beaten in the first round? That's a turn-up for the book!
[ترجمه ترگمان]قهرمان مسابقه اول شکست خورد؟ حالا نوبت کتاب است!
[ترجمه گوگل]قهرمان در دور اول مورد ضرب و شتم قرار گرفته است؟ این یک کتاب درخشان است!

16. He actually offered to help?That's a turn-up for the books !
[ترجمه ترگمان]اون واقعا بهم پیشنهاد کمک کرد؟ حالا نوبت کتاب است!
[ترجمه گوگل]او در واقع پیشنهاد کمک کرد؟

17. Well, that's a turn-up for the books - I never thought he'd get the job.
[ترجمه ترگمان]خب، این تبدیل به کتاب - من هیچ وقت فکر نمی کردم که اون شغل رو به دست بیاره
[ترجمه گوگل]خوب، این برای کتاب ها پیش می آید - من هرگز فکر نمی کردم او کار را بکند

18. Fancy you being in New York too. What a turn-up for the books!
[ترجمه ترگمان]تو هم خیال می کنی تو نیویورک هستی چه turn برای کتاب ها!
[ترجمه گوگل]فانتزی شما در نیویورک نیز هست چه چیزی برای کتابها پیش می آید؟

19. Turn-ups are becoming fashionable again.
[ترجمه ترگمان]Turn دوباره مد روز شده
[ترجمه گوگل]یکپارچه شدن دوباره تبدیل به مد روز می شود

20. With or without turn-ups - but short nevertheless - worn with black shoes, black socks, patterned polo shirts.
[ترجمه ترگمان]با این حال، با پوشیدن کفش های سیاه، جوراب های سیاه و پیراهن های polo کوتاه اما کوتاه - اما کوتاه - با این وجود کوتاه - پوشیده از کفش های سیاه
[ترجمه گوگل]با یا بدون باز کردن - اما کوتاه اما با این حال - پوشیده شده با کفش سیاه و سفید، جوراب سیاه و سفید، پیراهن پولو با الگو

21. They searched him and found fragments of car window glass in the turn-ups of his jeans.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را گشتند و تکه های شیشه ماشین را در the شلوار جینش پیدا کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را جستجو کردند و قطعاتی از شیشه شیشه ماشین را در جیب های شلوار خود پیدا کردند

22. The turnup is expected to be strong in most areas.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که turnup در بیشتر مناطق قوی باشد
[ترجمه گوگل]پیش بینی می شود در بیشتر مناطق، قوی باشد

23. The escapee's turnup is expected soon.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که turnup فراری به زودی آغاز شود
[ترجمه گوگل]به زودی انتظار میرود فرار از زندان آزاد شود

پیشنهاد کاربران

سر و کله کسی پیدا شدن

خوش گذروندن، ترکوندن

رو کردن، پیدا کردن ( کشف کردن )
After seven months on the case, the police failed to turn up any any real clues
بعد از ۷ ماهروی این پرونده، پلیس نتوانست هیچ سرنخی رو کند

I turn up the volume on the music
من صدای اهنگ و بلند کردم

Can you turn up the volume on the TV

میتونی صدای تلوزیون و زیاد کنی؟

I wonder if you can turn up your city and forget everything

من حیرت زده میشم اگر به شهرت برگردی و همه چیز و فراموش کنی

بالا بردن صدای تلویزیون یا غیره

بالا بردن

arrive

رسیدن ( به مکانی مشخص )

رسیدن ، ظاهر شدن

حاضر شدن، حضور یافتن، پیدا شدن، نمایان شدن، یافت شدن، واردشدن، رسیدن

پریدن وسط بحثی بین دو فرد دیگر

پدیدار شدن، ظاهر شدن

ظاهر شدن

بالا آوردن

1 - زیاد کردن، بالا بردن
turn up the radio. turn up the oven.
2 - سر و کله پیدا شدن، ظاهر شدن، حاضر شدن، امدن ( اغلب معنای منفی دارد )
he doesnt turn up سر و کلش پیدا نشد.
3 - پیدا کردن/شدن
eventually my watch turned up in a coat pocket.
4 - پیش آمدن
no one knows what may turn up tomorrow
5 - BrE تا زدن لباس به بالا و دوختن آن

Arrive
Appear
رسیدن و یا ظاهر شدن

ظاهر شدن که اغلب برای معانی منفی بکار می رود

. Be found by chance

رسیدن , رخ دادن

اگه گفتاری باشه یعنی : بالا ببر !

turn up : بالا

Show up

ترجمه اکثر دوستان درسته به معنی رسیدن و ظاهر شدن کسی یا چیزی است ولی این عمل طوری باشه که غیر منتظره باشه به طور مثال :
She hadn't been invited to the party, so we were surprised when she turned up

Turn up=arrive or appear
( Often used in the negative )
They didn’t turn up

پیدا کردن چیزی که گم کردین بطور شانسی

۱. بلند صدا، دما و غیره
۲. اتفاقی یه چیزی یا کسی رو پیدا کردن
۳. رسیدن به جایی

① [تلویزیون و غیره] صدای . . . را زیاد کردن

② برگشتن ، آمدن ، سرو کله ی ( کسی ) پیدا شدن

سرو کله کسی پیدا شدن
صدای چیزی را بلند کردن

turn up ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: بالاگَرد
تعریف: بخش انتهایی لایه های مَنجید که به دور مجموعۀ طوقه پیچیده میشود

ناگهان از غیب ظاهر شدن
ناگهان از غیب رسیدن
غیر منتظره وارد جایی شدن

● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای
● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی )
● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن

Show نشان دادن عمدی
expose لو دادن ( افشا کردن ) عمدی
turn up نشان دادن یا لو دادن غیر عمدی
Aunt betsy turns up financially ruined
عمه بتسی مشخص میشه ( کاشف بعمل میاد/معلوم میشه ) به لحاظ مالی ویران شده.

Phrasal verb و به معنی`` به دست رسیدن ``
مثال :
I sent off the order last week, but the goods haven't turned up yet
هفته پیش سفارشمو دادم ولی هنوز به دستم نرسیده است.


کلمات دیگر: