کلمه جو
صفحه اصلی

breakfast


معنی : صبحانه، افطار، ابچرا، صبحانه خوردن
معانی دیگر : ناشتایی، چاشت، صبحانه دادن

انگلیسی به فارسی

صبحانه، ناشتایی، افطار، صبحانه خوردن


صبحانه، افطار، ابچرا، صبحانه خوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the first meal of the day, usu. eaten in the morning.

- Make sure you have a good breakfast in the morning before we set out on the hike.
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که صبح قبل از اینکه پیاده روی کنیم صبحانه خوبی داشته باشید
[ترجمه گوگل] اطمینان حاصل کنید که صبحانه صبحانه صبحگاهی قبل از اینکه بر روی پیاده روی بروید صبحانه بخورید
- He likes to have eggs for breakfast along with toast and coffee.
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد با نان برشته و قهوه بخورد
[ترجمه گوگل] او دوست دارد تخم مرغ را برای صبحانه همراه با نان تست و قهوه بخورد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: breakfasts, breakfasting, breakfasted
• : تعریف: to eat breakfast.

- We breakfast at nine on Sundays.
[ترجمه ترگمان] یکشنبه ها ساعت نه صبحانه می خوریم
[ترجمه گوگل] صبحانه نه صبحانه است

• first meal of the day, morning meal
eat breakfast, eat a morning meal; serve breakfast; provide breakfast
breakfast is the first meal of the day, which is usually eaten early in the morning.
when you breakfast, you have breakfast; a formal use.
eat after a period of fasting, eat after a period of not eating

مترادف و متضاد

صبحانه (اسم)
breakfast

افطار (اسم)
breakfast

ابچرا (اسم)
breakfast

صبحانه خوردن (فعل)
breakfast

first meal of the day


Synonyms: morning meal, early meal, brunch


جملات نمونه

1. breakfast food
خوراک صبحانه

2. english breakfast
صبحانه ی انگلیسی (چای یا قهوه و نان برشته و مربا و خوراک پخته مثلا تخم مرغ و گوشت خوک)

3. a buffet breakfast
صبحانه ی بوفه (که هرکس غذای خود را به مقدار دلخواه برمی دارد)

4. bed and breakfast
(در پانسیون ها و برخی هتل ها) بستر و صبحانه،اتاق و صبحانه

5. i bathed before breakfast
پیش از صبحانه استحمام کردم.

6. she took her breakfast alone
صبحانه را تنها صرف کرد.

7. to ring for breakfast
(با زنگ زدن یا تلفن کردن) صبحانه سفارش دادن

8. i had boiled eggs for breakfast
صبحانه تخم مرغ آب پز خوردم.

9. we had bread and cheese for breakfast
صبحانه نان و پنیر خوردیم.

10. he usually tosses off four newspapers with his breakfast
(مجازی) معمولا هنگام صرف صبحانه چهار روزنامه را می خواند (کلک چهار روزنامه را می کند).

11. He poached an egg for breakfast.
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه یک تخم مرغ آب پز کرده بود
[ترجمه گوگل]او برای صبحانه تخم مرغ را خرد کرده بود

12. I had three pieces of bread for breakfast this morning.
[ترجمه ترگمان]امروز صبح سه تکه نان برای صبحانه خوردم
[ترجمه گوگل]صبح امروز صبح صبح روز سه صبح من سه تکه نان داشتم

13. He brought her breakfast in bed on a tray.
[ترجمه ترگمان]صبحانه را روی یک سینی آورد
[ترجمه گوگل]او صبحانه را در تخت در سینی آورد

14. A fabulous breakfast matters more than anything else.
[ترجمه ترگمان]یک صبحانه عالی بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]صبحانه افسانه بیشتر از هر چیز دیگری مهم است

15. We have breakfast on the balcony in summer.
[ترجمه زهرا حیدری] ما در تابستان صبحانه را در بالاکن می خوریم
[ترجمه ترگمان] تابستون توی بالکن صبحونه داریم
[ترجمه گوگل]ما صبحانه در بالکن در تابستان صبحانه داریم

16. She sent back her breakfast tray untouched.
[ترجمه ترگمان]سینی صبحانه اش را که دست نخورده باقی مانده بود، فرستاد
[ترجمه گوگل]او سینی صبحانه خود را دست نخورده فرستاد

17. We had poached eggs for breakfast.
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه تخم مرغ آب پز کرده بودیم
[ترجمه گوگل]ما تخم مرغ را برای صبحانه گذاشتیم

18. How about a quick swim before breakfast?
[ترجمه ترگمان]چطوره یه شنا سریع قبل از صبحونه؟
[ترجمه گوگل]در مورد یک شنا سریع قبل از صبحانه چطور؟

19. All happiness depends on a leisurely breakfast!
[ترجمه ترگمان]همه سعادت بستگی به یک صبحانه با فراغت دارد!
[ترجمه گوگل]تمام شادی بستگی به یک صبحانه آرامش بخش دارد!

We had bread and cheese for breakfast.

صبحانه نان و پنیر خوردیم.


We had breakfasted at eight.

ساعت هشت صبحانه خورده بودیم.


پیشنهاد کاربران

غذای اصلی

صبحانه


صبحانه
I eat break fast at seven o'clock
من صبحانه را در ساعت هفت میخورم


I eat break fast after I get up

صبحانه ( غذاهایی که صبح میخوریم مثل پنیر، کره، مربا، چای یا قهوه و . . . )

صبحانه خوردن
We had a hearty breakfast with respectable colleagues today
Inshallah at the time we would like you to be with us for breakfast, along with us
Your presence brings back a smile of joyful energy
امروز صبحانه دلچسب مشتی با همکاران محترم داشتیم
انشاالله موقعش دوس داریم تو رو هم در جمع دورهمی صبحانه ، در کنار ما باشین
حضور شمابه لبخند لبامون انرژی شادی دوباره میبخشد ♥️

صبحانه 🚯
I was having breakfast at 6 o'clock yesterday
من دیروز ساعت 6 در حال خوردن صبحانه بودم

یعنی صبحانه
چاشت

به معنی خوردن صبحانه

تلفظ صحیح: برِکفِست

اصلا چیزی ک من می خواستم نبود

شکستن روزه

واژه breakfast به معنای صبحانه
واژه breakfast به اولین وعده ی غذایی گفته می شود که فرد پس از بیدار شدن از خواب میل می کند. انگلیسی زبان ها معمولا صبحانه را مهم ترین وعده می دانند و بیشتر اوقات غذاها و خوردنی ها و نوشیدنی های مختلفی برای این وعده مصرف می کنند. مثلا:
bacon and eggs ( سوسیس بیکن و تخم مرغ نیمرو )
pancake and syrup ( پنکیک و شربت )
waffles and orange juice ( خاگینه و آب پرتقال )
این واژه از ترکیب دو واژه break و fast درست شده است که اولی به معنای شکستن و دومی به معنای روزه گرفتن است. در انگلیسی معادل افطار کردن هم همین واژه می شود.
to break one's fast ( افطار کردن )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: