تا آخر (چیزی) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن
live out
تا آخر (چیزی) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن
انگلیسی به فارسی
دور از محل کار خود زندگی کردن
خارج از شهر زندگی کردن
تحقق بخشیدن به خواسته و آرزو
بقیهی عمر خود را در جای دیگری سپری کردن
زنده بمان
انگلیسی به انگلیسی
• not residing on-site, not living in the location (i.e. of a job)
مترادف و متضاد
Not reside on the premises of one's employer
Live some distance away or outside of a town/city
Fulfil or act out a dream or fantasy or aspiration
Pass time or to pass the remainder of one's life
جملات نمونه
1. Most of the students prefer to live out.
[ترجمه ترگمان]اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند که خارج از خانه زندگی کنند
[ترجمه گوگل]اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند زندگی کنند
[ترجمه گوگل]اکثر دانش آموزان ترجیح می دهند زندگی کنند
2. Live out of your imagination, not your history.
[ترجمه ترگمان] از قوه تخیل - ت استفاده کن، نه تاریخ تو
[ترجمه گوگل]با توجه به تخیلاتت زندگی کن نه گذاشتهات
[ترجمه گوگل]با توجه به تخیلاتت زندگی کن نه گذاشتهات
3. We chose to live out of town and commute to work every day.
[ترجمه ترگمان]ما تصمیم گرفتیم که هر روز خارج از شهر زندگی کنیم و رفت و آمد کنیم
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که در خارج از شهر زندگی کنیم و هر روز کار می کنیم
[ترجمه گوگل]ما تصمیم گرفتیم که در خارج از شهر زندگی کنیم و هر روز کار می کنیم
4. Whether you live in or live out is entirely up to you.
[ترجمه ترگمان]اینکه تو زنده بمونی یا زنده بمونی کاملا به خودت بستگی داره
[ترجمه گوگل]این که آیا شما در زندگی و یا زندگی می کنید به طور کامل به شما است
[ترجمه گوگل]این که آیا شما در زندگی و یا زندگی می کنید به طور کامل به شما است
5. We live out in the sticks.
[ترجمه ترگمان] ما توی جنگل زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما در چوب می خوابیم
[ترجمه گوگل]ما در چوب می خوابیم
6. They live out in the countryside, miles from anywhere.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حومه شهر، مایل ها از هر جایی، زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]آنها زندگی می کنند در حومه شهر، مایل از هر کجا
[ترجمه گوگل]آنها زندگی می کنند در حومه شهر، مایل از هر کجا
7. Will the old man live out the month?
[ترجمه ترگمان]پیرمرد در این ماه زندگی می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا پیرمرد ماه را زنده خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا پیرمرد ماه را زنده خواهد کرد؟
8. Most home helps prefer to live out.
[ترجمه ترگمان]بیشتر خانه به شما کمک می کند که بیرون از خانه زندگی کنید
[ترجمه گوگل]اکثر خانه ها ترجیح می دهند زندگی کنند
[ترجمه گوگل]اکثر خانه ها ترجیح می دهند زندگی کنند
9. They live out in the sticks somewhere.
[ترجمه ترگمان]اونا یه جایی تو یه جایی زندگی میکنن
[ترجمه گوگل]آنها در جاذبه ها جا به جا می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در جاذبه ها جا به جا می کنند
10. The patient wished that he could live out another month.
[ترجمه ترگمان]بیمار آرزو می کرد که یک ماه دیگر هم بتواند زندگی کند
[ترجمه گوگل]بیمار آرزو کرد که او بتواند یک ماه دیگر زندگی کند
[ترجمه گوگل]بیمار آرزو کرد که او بتواند یک ماه دیگر زندگی کند
11. Students can live out if they wish.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان اگر بخواهند می توانند بیرون از خانه زندگی کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان می توانند در صورت تمایل زندگی کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان می توانند در صورت تمایل زندگی کنند
12. That will give her a chance to live out her wild fantasies.
[ترجمه ترگمان]این به او فرصتی خواهد داد تا فانتزی های عجیب و غریب را در سر بپروراند
[ترجمه گوگل]این به او فرصتی برای فانتزی وحشی می دهد
[ترجمه گوگل]این به او فرصتی برای فانتزی وحشی می دهد
13. Many men on their own will live out of tins rather than cook meals for themselves.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم خودشان به جای غذا پختن غذا، از قوطی های خالی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان به تنهایی از قلع و نه صرف غذا برای خود غذا می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان به تنهایی از قلع و نه صرف غذا برای خود غذا می کنند
14. The money enabled them to live out their dreams.
[ترجمه ترگمان]این پول آن ها را قادر ساخت تا با رویاهای خود زندگی کنند
[ترجمه گوگل]این پول آنها را برای زندگی کردن رویاهای خود فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این پول آنها را برای زندگی کردن رویاهای خود فراهم می کند
15. Some college students will have to live out.
[ترجمه ترگمان]برخی از دانشجویان کالج باید خارج از کشور زندگی کنند
[ترجمه گوگل]برخی از دانشجویان باید زندگی کنند
[ترجمه گوگل]برخی از دانشجویان باید زندگی کنند
پیشنهاد کاربران
انجام دادن ( چیزی که در نظر داری و یا آرزو یا فانتزیته )
to act out something such as one's fantasies
to do something that you have thought or dreamed of doing
to act out something such as one's fantasies
to do something that you have thought or dreamed of doing
تا آخر ( چیزی ) دوام آوردن، تا پایان چیزی زنده بودن
مسلط شدن
ماندن درجایی تا زمان مرگ
برآورده کردن، انجام دادن یک آرزو و هدف یا آرزوهای والا و خیال
بیرون از محل کار یا تحصیل زندگی کردن،
برآورده کردن، انجام دادن یک آرزو و هدف یا آرزوهای والا و خیال
بیرون از محل کار یا تحصیل زندگی کردن،
پرداختن به کاری، دنبال کردن کاری، انجام دادن، تمام کردن
ادامه دادن،
ادامه دادن،
کنار آمدن با
To spend the rest of one's life in a particular place or particular circumstances
به حیات/زندگی ( خود ) ادامه دادن
بقیه زندگی را خود را ( در جا یا تحت شرایط بخصوصی ) سپری کردی
به حیات/زندگی ( خود ) ادامه دادن
بقیه زندگی را خود را ( در جا یا تحت شرایط بخصوصی ) سپری کردی
تا آخر عمر ( به روش خاصی ) زندگی کردن
باقی عمر را سپری کردن
He lived out his life in solitude.
او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد
او تا آخر عمر در تنهایی زندگی کرد
باقی عمر را سپری کردن
He lived out his life in solitude.
او باقی عمرش را در تنهایی سپری کرد
او تا آخر عمر در تنهایی زندگی کرد
کلمات دیگر: