(خودمانی) شوخی خرکی کردن، نره خر بازی درآوردن، جست و خیز کردن، وقت تلف کردن
horse around
(خودمانی) شوخی خرکی کردن، نره خر بازی درآوردن، جست و خیز کردن، وقت تلف کردن
انگلیسی به فارسی
اسب در اطراف، سرو صدا ایجاد کردن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: (informal) to engage in frivolous or boisterous play.
جملات نمونه
1. He fell through the window while horsing around with some friends.
[ترجمه امیر حسین] او هنگام شوخی خرکی کردن با دوستان از پنجره افتاد
[ترجمه Homa] اون موقع ای که داشت با دوستاش شوخی خرکی میکرد از پنجره افتاد پایین
[ترجمه ترگمان]او با چند تا از دوستانش از پنجره بیرون آمد[ترجمه گوگل]او با افتادن از پنجره در حالی که اسب سواری با برخی از دوستان
2. She walked the horse around the ring.
[ترجمه ترگمان]اسب را دور حلقه زد
[ترجمه گوگل]او اسب را در اطراف حلقه راه می انداخت
[ترجمه گوگل]او اسب را در اطراف حلقه راه می انداخت
3. He breezed the horse around the track.
[ترجمه ترگمان]به سرعت به طرف اسب رفت
[ترجمه گوگل]او اسب را در اطراف مسیر فرو برد
[ترجمه گوگل]او اسب را در اطراف مسیر فرو برد
4. Let's get down to basics and stop horsing around.
[ترجمه ترگمان]بیایید اصول اولیه را پیاده کنیم و آن را رها کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید به اصول اولیه برویم و متوقف شویم
[ترجمه گوگل]بیایید به اصول اولیه برویم و متوقف شویم
5. Stop horsing around - you'll break something!
[ترجمه ترگمان]بازی رو تموم کن - یه چیزی رو می شکنی!
[ترجمه گوگل]توقف اسب سواری - شما چیزی را شکستن!
[ترجمه گوگل]توقف اسب سواری - شما چیزی را شکستن!
6. He was horsing around in the kitchen and broke my favourite bowl.
[ترجمه ترگمان]او در آشپزخانه مشغول بازی کردن بود و کاسه محبوب من را شکست
[ترجمه گوگل]او در آشپزخانه سوار شد و کاسه مورد علاقه من را شکست
[ترجمه گوگل]او در آشپزخانه سوار شد و کاسه مورد علاقه من را شکست
7. I hope you don't mind if my friends horse around after dinner.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم اشکالی نداشته باشه که بعد از شام دوستای من دور هم جمع بشن
[ترجمه گوگل]امیدوارم که اگر دوستان من بعد از شام به اسب سوار شوم
[ترجمه گوگل]امیدوارم که اگر دوستان من بعد از شام به اسب سوار شوم
8. But then she jerked her horse around savagely, and wheeled off with her escort in pursuit.
[ترجمه ترگمان]اما بعد با عصبانیت اسبش را به کناری کشید و با اسکورت او را تعقیب کرد
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او سوار اسب خود را در اطراف وحشیانه، و چرخش با اسکورت خود را در تعقیب
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او سوار اسب خود را در اطراف وحشیانه، و چرخش با اسکورت خود را در تعقیب
9. His kids can horse around by watching the game from the ball's point of view.
[ترجمه ترگمان]کودکان او می توانند با نگاه کردن به بازی از نقطه نظر توپ اسب را دور بزنند
[ترجمه گوگل]بچه های او می توانند با نگاه کردن به بازی از نقطه نظر توپ، سوار اسب شوند
[ترجمه گوگل]بچه های او می توانند با نگاه کردن به بازی از نقطه نظر توپ، سوار اسب شوند
10. The cabby began to turn the horse around.
[ترجمه ترگمان]راننده cabby اسب را دور زد
[ترجمه گوگل]کاببی شروع به چرخاندن اسب کرد
[ترجمه گوگل]کاببی شروع به چرخاندن اسب کرد
11. I horse around quite a lot, just to keep from getting bored.
[ترجمه ترگمان]من زیاد دور و بر اسب نیستم، فقط برای اینکه خسته بشم
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی اسب می زنم، فقط برای اینکه حوصله نداشته باشم
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی اسب می زنم، فقط برای اینکه حوصله نداشته باشم
12. With that, Thomas Jefferson turned horse around and made his way back to the White House.
[ترجمه ترگمان]با آن، توماس جفرسون اسب را برگرداند و راهش را به کاخ سفید باز کرد
[ترجمه گوگل]با این کار، توماس جفرسون اسب را به اطراف حرکت داد و به کاخ سفید برگشت
[ترجمه گوگل]با این کار، توماس جفرسون اسب را به اطراف حرکت داد و به کاخ سفید برگشت
13. After the race, walk the horse around for a time to cool him off.
[ترجمه ترگمان]بعد از مسابقه، اسب رو برای یه مدتی دور بزن تا خنک شه
[ترجمه گوگل]بعد از مسابقه، یک اسب بخار را برای مدت زمانی که او را خنک نگه می دارید بکشید
[ترجمه گوگل]بعد از مسابقه، یک اسب بخار را برای مدت زمانی که او را خنک نگه می دارید بکشید
14. The boy breezed the horse around the track.
[ترجمه ترگمان]پسر به سرعت اسب را دور زد
[ترجمه گوگل]پسر اسب را در اطراف مسیر فرو برد
[ترجمه گوگل]پسر اسب را در اطراف مسیر فرو برد
پیشنهاد کاربران
کرم ریختن
مسخره بازی کردن، شوخی وشیطنت کردن
شوخی خرکی کردن
شیطونی کردن!
خودت رو نشون دادن
بازی گوشی کردن
شرتی کاری کردن
کلمات دیگر: