کلمه جو
صفحه اصلی

fortnight


معنی : دوهفته، هر دو هفته یکبار، چهارده روز
معانی دیگر : (بیشتر در انگلیس) دو هفته

انگلیسی به فارسی

دوهفته، چهارده روز، هر دو هفته یکبار


دو هفته، دوهفته، هر دو هفته یکبار، چهارده روز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: fourteen nights and days; two weeks.

• two weeks, 14 day period
a fortnight is a period of two weeks.

مترادف و متضاد

دوهفته (اسم)
fortnight

هر دو هفته یکبار (اسم)
fortnight

چهارده روز (اسم)
fortnight

جملات نمونه

1. We've spent the last fortnight in Spain.
[ترجمه ترگمان]دو هفته گذشته در اسپانیا بودیم
[ترجمه گوگل]ما دو هفته گذشته در اسپانیا گذراندیم

2. She felt rejuvenated by her fortnight in the Bahamas.
[ترجمه م. شهابی] بعد از سپری کردن دو هفته در جزایر باهاما، او احساس سرزندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]دو هفته بعد از آن که به جزایر باها ما رسید، از نو جانشین او شد
[ترجمه گوگل]او دو هفته در باهاما احساس جوانه زدگی کرد

3. I'm going on holiday for a fortnight.
[ترجمه ترگمان]من برای دو هفته به تعطیلات می روم
[ترجمه گوگل]من دو هفته به تعطیلات میروم

4. This work will tie me up for fortnight.
[ترجمه کمیل] این کار به مدت دوهفته من را کاملا به خودش مشغول می کند
[ترجمه ترگمان]این کار دو هفته طول می کشد
[ترجمه گوگل]این کار من را برای دو هفته دوام می دهد

5. He's had three accidents in the past fortnight.
[ترجمه ترگمان]در دو هفته گذشته سه حادثه رخ داده بود
[ترجمه گوگل]او در دو هفته گذشته سه حادثه داشت

6. Her daughter's birthday is Monday fortnight.
[ترجمه ترگمان]روز تولد دخترش دوشنبه است
[ترجمه گوگل]تولد دخترش روز دوشنبه است

7. He will visit once a fortnight to see how his new staff are progressing.
[ترجمه ترگمان]دو هفته یک بار او را ملاقات خواهد کرد تا ببیند که کارکنان جدید او در حال پیشرفت هستند
[ترجمه گوگل]او یک بار دو هفته بازدید خواهد کرد تا ببینید که کارکنان جدید او چگونه پیشرفت می کنند

8. I hope to be back in a fortnight.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم تا دو هفته دیگر برگردم
[ترجمه گوگل]امیدوارم دوباره در دو هفته بمانم

9. First prize is a fortnight in Barbados and second prize is a weekend in Rome.
[ترجمه ترگمان]جایزه اول دو هفته در باربادوس و دومین جایزه یک تعطیلات آخر هفته در رم است
[ترجمه گوگل]جایزه اول هفته دوازدهم در باربادوس است و جایزه دوم آخر هفته در رم است

10. The play folded within a fortnight.
[ترجمه ترگمان]تا دو هفته دیگر بازی تا شد
[ترجمه گوگل]بازی در عرض دو هفته بسته شده است

11. You need a break. Why not take a fortnight off from work?
[ترجمه کمیل] شما به استراحت نیاز دارید. چرا دوهفته مرخصی نمی گیرید؟
[ترجمه ترگمان] تو به استراحت نیاز داری چرا دو هفته از کار منصرف نمی شوند؟
[ترجمه گوگل]شما نیاز به یک استراحت دارید چرا دو هفته از کار خارج نشوید؟

12. They were condemned to spend a fortnight of idleness at that lonely island.
[ترجمه ترگمان]محکوم شدند که دو هفته را در آن جزیره تنها سپری کنند
[ترجمه گوگل]آنها محکوم شدند که دو هفته از بیکاری در آن جزیره تنها بمانند

13. We spent a fortnight in Rome looking at all the sights.
[ترجمه ترگمان]دو هفته را در رم صرف تماشای مناظر اطراف کردیم
[ترجمه گوگل]ما دو هفته در رم به دنبال همه جا بودیم

14. It's a fortnight to National Day.
[ترجمه ترگمان]برای روز ملی دو هفته است
[ترجمه گوگل]این دو هفته به روز ملی است

15. A fortnight passed and we still hadn't heard from them.
[ترجمه ترگمان]دو هفته گذشت و ما هنوز خبری از آن ها نشده بودیم
[ترجمه گوگل]دو هفته گذشت و ما هنوز از آنها شنیده بودیم

پیشنهاد کاربران

دو هفته
Two weeks

دو هفته، چهارده روز

In a fortnight=in a fortnight time=in ( the course of ) one/a fortnight


کلمات دیگر: