کلمه جو
صفحه اصلی

bizarre


معنی : غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی
معانی دیگر : عجیب و غریب، (از نظر رفتار یا شکل و قیافه) شگفت آور، ناگهان و باور نکردنی، خارق العاده، نامانوس، (از نظر رنگ و طرح و سبک) ناجور، خیالی

انگلیسی به فارسی

غریب‌وعجیب، نامأنوس، ناشی از هوس، خیالی، وهمی


عجیب و غریب، غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: bizarrely (adv.), bizarreness (n.)
• : تعریف: strikingly odd or unusual, esp. in appearance or behavior.
مترادف: crazy, fantastic, odd, outlandish, peculiar, strange, weird
متضاد: conventional, normal
مشابه: abnormal, antic, curious, eccentric, erratic, funny, grotesque, kinky, offbeat, outrageous, queer, singular, unusual, wild

- She wore a bizarre costume with long black feathers and snake-like arms.
[ترجمه atrino] او لباسی عجیب و غریب، با پر هایی دراز و سیاه و بازو هایی مارمانند پوشید .
[ترجمه ترگمان] او لباس عجیب و غریبی پوشیده بود که پر از پره ای سیاه و snake بود
[ترجمه گوگل] او لباس عجیب و غریب با پرهای سیاه سیاه و سلاح مانند مار داشت
- We began to worry about him when his behavior started to become bizarre.
[ترجمه ترگمان] وقتی رفتارش عجیب و غریب شد، شروع به نگرانی درباره او کردیم
[ترجمه گوگل] وقتی که رفتار او شروع به عجیب شدن کرد، شروع به نگرانی در مورد او کردیم

• strange, unusual, outlandish
something that is bizarre is very odd and strange.

مترادف و متضاد

غریب و عجیب (صفت)
antic, bizarre, grotesque

غیر مانوس (صفت)
bizarre

ناشی از هوس (صفت)
bizarre

وهمی (صفت)
imaginary, unrealistic, unreal, bizarre, gothic, illusory, uncanny, illusive, ideational, vagarious

strange, wild


Synonyms: bugged out, camp, comical, curious, eccentric, extraordinary, fantastic, far-out, freakish, grody, grotesque, kooky, ludicrous, odd, oddball, offbeat, off the wall, outlandish, outré, peculiar, queer, ridiculous, singular, unusual, way-out, weird


Antonyms: normal, reasonable, usual


جملات نمونه

1. a bizarre sequence of events
یک سلسله رویدادهای خارق العاده

2. the bizarre appearance of the natives frightened the child
ظاهر عجیب و غریب بومیان بچه را ترساند.

3. I found the whole situation very bizarre.
[ترجمه ترگمان] من کل این موقعیت رو خیلی عجیب دیدم
[ترجمه گوگل]من کل وضعیت را بسیار عجیب و غریب یافتم

4. Fantasies cannot harm you, no matter how bizarre or far out they are.
[ترجمه ترگمان]Fantasies نمیتونه به تو صدمه بزنه، مهم نیست چقدر عجیب و غریب باشن
[ترجمه گوگل]فانتزی ها نمیتوانند به شما آسیب برسانند، مهم نیست که چقدر عجیب و غریب و یا دور هستند

5. The whole bizarre evening had an unreal quality to it.
[ترجمه ترگمان]تمام آن شب عجیب و غریب یک کیفیت غیر واقعی داشت
[ترجمه گوگل]تمام شب عجیب و غریب کیفیت نادرستی داشت

6. It is a bizarre tale and the author hits just the right note of horror and disbelief.
[ترجمه ترگمان]این یک داستان عجیب و غریب است و نویسنده درست به همان سمت راست وحشت و ناباوری ضربه می زند
[ترجمه گوگل]این یک داستان عجیب و غریب است و نویسنده فقط ضرب المثل وحشت و کفر نیست

7. The game was also notable for the bizarre behaviour of the team's manager.
[ترجمه ترگمان]این بازی برای رفتار عجیب مدیر تیم نیز قابل توجه بود
[ترجمه گوگل]این بازی همچنین برای رفتار عجیب و غریب مدیر تیم قابل توجه بود

8. In a bizarre twist to the evening the police came at eleven and arrested our host.
[ترجمه ترگمان]امشب پلیس ساعت یازده وارد شد و میزبان ما را دستگیر کرد
[ترجمه گوگل]در یک پیچ و تاب عجیب و غریب تا عصر، پلیس در یازده نفر دستگیر و میزبان ما شد

9. They saw a bizarre animal in the lake.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حیوان عجیب را در دریاچه دیدند
[ترجمه گوگل]آنها دریاچه عجیب و غریب را دیدند

10. Renshaw reveals 20 bizarre ways in which women have got their own back on former loved ones.
[ترجمه ترگمان]Renshaw ۲۰ روش عجیب و غریب را آشکار می کند که در آن زنان به عزیزان سابق خود بازگشته اند
[ترجمه گوگل]Renshaw نشان می دهد 20 راه عجیب و غریب که در آن زنان خود را به عقب بر روی عزیزان سابق است

11. He walked off in a most bizarre fashion.
[ترجمه ترگمان]او به طرزی عجیب و غریب از خانه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او در حالت عجیب و غریب راه می رفت

12. He made some totally bizarre comments.
[ترجمه ترگمان]او نظرات کاملا عجیب و غریبی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]او چند نظر کاملا عجیب و غریب کرد

13. The duck-billed platypus is a truly bizarre creature.
[ترجمه ترگمان]The با منقار اردک یک موجود واقعا عجیب و غریب است
[ترجمه گوگل]پاستایپس اردک ماهیانه یک موجود حقیقتا عجیب و غریب است

14. It was such a bizarre twist that we couldn't see how anyone would find a way around it.
[ترجمه ترگمان]خیلی عجیب بود که ما نمی توانستیم ببینیم کسی راهی برای دور شدن از آن پیدا می کند
[ترجمه گوگل]این یک پیچ و تاب عجیب و غریب بود که ما نمیتوانستیم ببینیم که چطور میتواند راهی برای آن پیدا کند

The bizarre appearance of the natives frightened the child.

ظاهر عجیب و غریب بومیان بچه را ترساند.


a bizarre sequence of events

یک سلسله رویدادهای خارق‌العاده


پیشنهاد کاربران

very strange and unusual

مترادف outlandish

مترادف:weird

خیلی عجیب و غریب/ غیر عادی
very strange or unusual, especially in a striking or shocking way

Strange, unusual, weird, alien


یه جوری

The most brutal and bizarre series of crimes in America : وحشیانه ترین و عجیب و غریب ترین جنایات زنجیره ای ( سریالی ) در آمریکا


adjective
[more bizarre; most bizarre] :
🔴very unusual or strange
🔵His behavior was bizarre
🔵I just heard the most bizarre story
🔵She wore a bizarre outfit

عجیب غریب


That is bizarre. اینو وقتی میشه گفت که کسی یه چیزی بهتون میگه که از بابش خوشحال نیست.
شما هم یه جورایی میخوای همدردی کنی


bizarre ( adj ) = outlandish ( adj )
به معناهای : عجیب و غریب، غیر عادی، غیر معمول، نامتعارف

عجیب و نامأنوس

"هوسناک" هم معنی میده


کلمات دیگر: