معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق
معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن
longing
معنی : عطش، اشتیاق، هوس، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، مایل، مشتاق
معانی دیگر : آرزوی شدید، خواستن از ته دل، (دل) غنج زدن، شنگیدن، پر کشیدن
انگلیسی به فارسی
اشتیاق، ارزوی زیاد، میل وافر، ویار، هوس
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
مشتقات: longingly (adv.)
مشتقات: longingly (adv.)
• : تعریف: a strong and persistent desire, esp. for something not easily attained.
• مترادف: desire, wish, yearning
• مشابه: appetite, aspiration, hankering, hope, hunger, lust, mind, passion, thirst, want, yen
• مترادف: desire, wish, yearning
• مشابه: appetite, aspiration, hankering, hope, hunger, lust, mind, passion, thirst, want, yen
- I've always had a longing to visit Australia.
[ترجمه ترگمان] همیشه اشتیاق دیدار استرالیا را داشته ام
[ترجمه گوگل] من همیشه تمایل داشتم به استرالیا سفر کنم
[ترجمه گوگل] من همیشه تمایل داشتم به استرالیا سفر کنم
- My grandmother still has a longing for her homeland.
[ترجمه ترگمان] مادربزرگم هنوز هم آرزوی سرزمین مادری اش را دارد
[ترجمه گوگل] مادربزرگ من هنوز برای کشورش آرزو دارد
[ترجمه گوگل] مادربزرگ من هنوز برای کشورش آرزو دارد
- His wife has been gone for several years, but he still has a longing for her.
[ترجمه ترگمان] همسرش چندین سال است که رفته است، اما هنوز هم دلش به حال او می سوزد
[ترجمه گوگل] همسر او برای چندین سال رفته است، اما او هنوز برای او آرزوی دارد
[ترجمه گوگل] همسر او برای چندین سال رفته است، اما او هنوز برای او آرزوی دارد
• yearning, desire, wish, craving
having a strong desire for something
a longing is a rather sad feeling of wanting something very much.
having a strong desire for something
a longing is a rather sad feeling of wanting something very much.
مترادف و متضاد
Synonyms: ambition, aspiration, coveting, craving, fire in the belly, hankering, hunger, hungering, itch, pining, thirst, urge, wish, yearning, yen
عطش (اسم)
acquisitiveness, thirst, longing, appetence, appetency
اشتیاق (اسم)
thirst, longing, appetence, appetency, enthusiasm, anxiety, heat, solicitude, appetite, hunger, hankering, avidity
هوس (اسم)
longing, fancy, calf love, lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, whim-wham, concupiscence, crotchet, humoresque, whimsey, scape, whigmaleerie, gee, heartthrob, libido, megrim
میل وافر (اسم)
longing, penchant
ارزوی زیاد (اسم)
longing
ویار (اسم)
longing
مایل (صفت)
disposed, willing, longing, keen, solicitous, wishing, desirous, inclined, fond, hankering, bent, oblique, wanting, craving, sideling, sidling, wishful, yearning
مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful
desirous
Synonyms: anxious, ardent, avid, craving, eager, hungry, languishing, pining, ravenous, wishful, wistful, yearning
Antonyms: despising, hating, loathing
strong desire
Antonyms: dislike, hate, hatred
جملات نمونه
1. his longing for peace and solitude
آرزوی او برای آرامش و تنهایی
2. the soldier was longing to return once again to the family hearth
سرباز آرزو می کرد که یکبار دیگر به کانون خانواده اش باز گردد.
3. She was longing for some peace and privacy.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست آرامش و آرامش خود را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او برای برخی از صلح و حفظ حریم خصوصی خواسته بود
[ترجمه گوگل]او برای برخی از صلح و حفظ حریم خصوصی خواسته بود
4. Distance doesn't mean separation,the longing feeling remains the same no matter how far it is. I'm your friend on the journey of life.
[ترجمه ترگمان]فاصله به معنای جدایی نیست، احساس اشتیاق نیز یک سان باقی می ماند مهم نیست چقدر است من دوست تو در سفر زندگی هستم
[ترجمه گوگل]فاصله به معنای جدایی نیست، احساس گرایش به همان اندازه مهم نیست من دوست شما در سفر زندگی هستم
[ترجمه گوگل]فاصله به معنای جدایی نیست، احساس گرایش به همان اندازه مهم نیست من دوست شما در سفر زندگی هستم
5. His heart burned with longing for revenge.
[ترجمه ترگمان]دلش برای انتقام می سوخت
[ترجمه گوگل]قلب او با تمسخر به انتقام سوخته بود
[ترجمه گوگل]قلب او با تمسخر به انتقام سوخته بود
6. The children are longing for Santa Claus to arrive.
[ترجمه ترگمان]بچه ها مشتاق دیدن بابا نوئل هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها برای دیدن بابا نوئل می آیند
[ترجمه گوگل]بچه ها برای دیدن بابا نوئل می آیند
7. She had a desperate longing to go back.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست برگردد
[ترجمه گوگل]او تا به حال از دست دادن خستگی برای بازگشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال از دست دادن خستگی برای بازگشت
8. He has been longing for her ever since she left.
[ترجمه ترگمان]از وقتی که اون رفته خیلی دلش براش تنگ شده
[ترجمه گوگل]او از زمانی که او را ترک کرده است، از او خواسته است
[ترجمه گوگل]او از زمانی که او را ترک کرده است، از او خواسته است
9. He felt a longing for the familiar.
[ترجمه ترگمان]دلش برای آشنا شدن تنگ شده بود
[ترجمه گوگل]او برای آشنایی تمایل داشت
[ترجمه گوگل]او برای آشنایی تمایل داشت
10. Ever since then I've been longing to meet him face to face.
[ترجمه ترگمان]از آن روز به بعد اشتیاق دیدار با او را داشتم
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد، من آرزوی دیدن او را داشتم
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد، من آرزوی دیدن او را داشتم
11. Imelda spoke of her longing to return home.
[ترجمه ترگمان]Imelda از اشتیاق او برای بازگشت به خانه سخن می گفت
[ترجمه گوگل]Imelda از تمایل او به بازگشت به خانه سخن گفت
[ترجمه گوگل]Imelda از تمایل او به بازگشت به خانه سخن گفت
12. People are longing for peace.
[ترجمه ترگمان]مردم مشتاق صلح هستند
[ترجمه گوگل]مردم آرزو می کنند
[ترجمه گوگل]مردم آرزو می کنند
13. I'm longing for news of him.
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد از او خبری داشته باشم
[ترجمه گوگل]من از اخبارش خوشم می آید
[ترجمه گوگل]من از اخبارش خوشم می آید
14. We are longing to see you.
[ترجمه ترگمان]خیلی دلمان می خواهد شما را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما به دنبال دیدن شما هستیم
[ترجمه گوگل]ما به دنبال دیدن شما هستیم
his longing for peace and solitude
آرزوی او برای آرامش و تنهایی
پیشنهاد کاربران
طلب ( در عرفان )
خواسته ی دل
خواسته ی دل
میل و خواهش درونی
یه چیزی رو خیلی زیاد مشتاقش باشی مثلا عطش پول داشته باشی به این معنا که پول رو زیاد میخوای
حسرت . حسرت چیزی را داشتن
enthusiasm
thirst
thirst
چیزی رو از ته دل خواستن
تمایل
اشتیاق وافر
اشتیاق ؛ مشتاق
– He still has a longing for his homeland
– He gazed at her, his eyes full of longing
– I've always had a longing to visit Australia
– The children are longing for Santa Claus to arrive
– He still has a longing for his homeland
– He gazed at her, his eyes full of longing
– I've always had a longing to visit Australia
– The children are longing for Santa Claus to arrive
کلمات دیگر: