دهن کجی کردن به، ادا در آوردن
make a face
دهن کجی کردن به، ادا در آوردن
انگلیسی به فارسی
چهره ای بزن
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to adopt an annoyed, repulsed, or intentionally silly and comical expression on one's face.
- When she saw the plate of burnt cabbage and gray-looking meat in front of her, she made a face.
[ترجمه ترگمان] وقتی بشقاب کلم و گوشت خاکستری رنگی را دید که جلویش سبز شده بود، شکلکی در آورد
[ترجمه گوگل] هنگامی که او را دیدم پلاک کلم سوخته و گوشت خاکستری به نظر می رسد در مقابل او، صورت ساخته شده است
[ترجمه گوگل] هنگامی که او را دیدم پلاک کلم سوخته و گوشت خاکستری به نظر می رسد در مقابل او، صورت ساخته شده است
- The children were making faces at each other at dinner and couldn't stop laughing.
[ترجمه ترگمان] بچه ها سر میز شام به یکدیگر نگاه می کردند و نمی توانستند جلوی خنده را بگیرند
[ترجمه گوگل] کودکان شام در حال شستن چهره ها بودند و نمی توانستند خنده را متوقف کنند
[ترجمه گوگل] کودکان شام در حال شستن چهره ها بودند و نمی توانستند خنده را متوقف کنند
• grimace, distort one's face (to express shock, displeasure, etc.)
جملات نمونه
1. She made a face and stuck out her tongue at him.
[ترجمه ترگمان]شکلکی در آورد و زبانش را به طرف او دراز کرد
[ترجمه گوگل]او چهره ای به پا کرد و زبان او را به او کشید
[ترجمه گوگل]او چهره ای به پا کرد و زبان او را به او کشید
2. The boy made the baby laugh by making a face at him.
[ترجمه امیر] پسرک نوزاد را خنداندبا ادا در آوردن
[ترجمه ترگمان]پسر با نگاه کردن به او، بچه را به خنده واداشت[ترجمه گوگل]پسر بچه را با یک چهره به او خندید
3. Opening the door, she made a face at the musty smell.
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و بوی کپک می داد
[ترجمه گوگل]درب را باز کرد، چهره ای را در بوی دلپذیر ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]درب را باز کرد، چهره ای را در بوی دلپذیر ایجاد کرد
4. The girl made a face at the taste of the medicine.
[ترجمه ترگمان]آن دختر ذوق و سلیقه پزشکی را به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]این دختر چهره ای را با طعم دارو به وجود آورد
[ترجمه گوگل]این دختر چهره ای را با طعم دارو به وجود آورد
5. The schoolboy made a face at his teacher's back.
[ترجمه ترگمان]او به پشت معلم نگاه کرد
[ترجمه گوگل]مدرسه یک چهره در پشت معلمش ایجاد کرد
[ترجمه گوگل]مدرسه یک چهره در پشت معلمش ایجاد کرد
6. Make a face on the head with sweets or currants.
[ترجمه ترگمان]با شیرینی و کشمش یه صورت درست کن
[ترجمه گوگل]چهره ای روی سر با شیرینی یا موی سر بگذارید
[ترجمه گوگل]چهره ای روی سر با شیرینی یا موی سر بگذارید
7. She wrinkles up her nose and makes a face when I try to give her the real gems of life.
[ترجمه ترگمان]او چین و چروک بینی خود را چین می دهد و وقتی من سعی می کنم جواهرات واقعی زندگی را به او بدهم، شکلکی در آورد
[ترجمه گوگل]او چروکیده تا بینی خود را می سازد و زمانی که من سعی می کنم او را به سنگهای واقعی زندگی را به او بدهید
[ترجمه گوگل]او چروکیده تا بینی خود را می سازد و زمانی که من سعی می کنم او را به سنگهای واقعی زندگی را به او بدهید
8. David Ferrie made a face when he heard the click in his left ear.
[ترجمه ترگمان]دیوید Ferrie وقتی صدای کلیک را در گوش چپش شنید شکلکی دراورد
[ترجمه گوگل]دیوید فری چهره اش را در حالی که گوشش را در گوشش می شنید، صورت داد
[ترجمه گوگل]دیوید فری چهره اش را در حالی که گوشش را در گوشش می شنید، صورت داد
9. She made a face at his back, but her expression quickly changed to concern when she caught sight of his arm.
[ترجمه ترگمان]او صورتش را به پشت کرد، اما حالت چهره اش به سرعت تغییر کرد وقتی که دستش را دید
[ترجمه گوگل]او چهره اش را در پشتش گذاشت، اما هنگامی که دید او از بازوی او را دید، به آرامی او را تغییر داد
[ترجمه گوگل]او چهره اش را در پشتش گذاشت، اما هنگامی که دید او از بازوی او را دید، به آرامی او را تغییر داد
10. Pinning up her wayward curls, Lissa made a face in the steam-coated bathroom mirror.
[ترجمه ترگمان]لیسا موهای سرکش و سرکش خود را بالا برد و صورتش را در آینه بخار حمام فرو برد
[ترجمه گوگل]لیسا با پیچ خوردن فرفره های خود، با چهره ای در آینه حمام آفتابگیر ظاهر شد
[ترجمه گوگل]لیسا با پیچ خوردن فرفره های خود، با چهره ای در آینه حمام آفتابگیر ظاهر شد
11. Dan made a face and stuck his tongue out.
[ترجمه ترگمان]دن شکلکی درآورد و زبانش را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]دن چهره ای کشید و زبانش را در آورد
[ترجمه گوگل]دن چهره ای کشید و زبانش را در آورد
12. Virtue alwayblack bear mans make a face handsome, but vice will certainly make it ugly.
[ترجمه ترگمان]فضیلت خرس صفت را زیبا می سازد، اما فساد به طور حتم آن را زشت می کند
[ترجمه گوگل]خدای متعال، خدایان را به چهره خوش تیپ تبدیل می کند، اما حقیقت آن را زشت خواهد ساخت
[ترجمه گوگل]خدای متعال، خدایان را به چهره خوش تیپ تبدیل می کند، اما حقیقت آن را زشت خواهد ساخت
13. Let's make a face on the snowman.
[ترجمه ترگمان]بیا یه صورت روی آدم برفی درست کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید چهره ای بر آدم برفی بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید چهره ای بر آدم برفی بزنیم
14. He quirked up his nose to make a face.
[ترجمه ترگمان]دماغش را بالا برد تا صورتش را ببیند
[ترجمه گوگل]او چهره ای را برای بینی خود گذاشت
[ترجمه گوگل]او چهره ای را برای بینی خود گذاشت
15. The boy likes to make faces make a face before strangers.
[ترجمه ترگمان]اون پسر دوست داره شکلک در بیاره قبل از اینکه غریبه ها با هم روبرو بشن
[ترجمه گوگل]پسر دوست دارد که چهره ها را قبل از غریبه ها به صورت خود بچرخاند
[ترجمه گوگل]پسر دوست دارد که چهره ها را قبل از غریبه ها به صورت خود بچرخاند
پیشنهاد کاربران
ساختن چهره
شکلک درآوردن
شکلک دراوردن با صورت
زبان صورت
شکلک خنده دار در آوردن
تغییر ظواهر صورت برای بیان یک احساس یا حتی برای برقراری ارتباط، شکلک درآوردن، ادا درآوردن
سگرمه ها در هم رفتن
دماغ دسته کردن
دماغ دسته کردن
قیافه گرفتن
Your sister is always making a face for me
خواهرت همش برای من قیافه میگیره
Your sister is always making a face for me
خواهرت همش برای من قیافه میگیره
Don't make a face at me
واسه من قیافه نیا.
واسه من قیافه نیا.
قیافه گرفتن
She is always making a face.
اون همش قیافه میگیره.
She is always making a face.
اون همش قیافه میگیره.
نشون بدی که چیزی رو دوست نداری با نشون دادن حالت چهره ناخوشایند
شکلک و ادا درآوردن
کلمات دیگر: