کلمه جو
صفحه اصلی

photo


معنی : عکس، عکس برداشتن از، عکسبرداری کردن
معانی دیگر : (مخفف: photograph) عکس، پیشوند:، نوری، ایجاد شده توسط نور، رخشی، شیدی، فروغی [photosynthesis]

انگلیسی به فارسی

photograph =


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: photos
• : تعریف: (informal) a photograph.
مشابه: snap
پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: light.

- photography
[ترجمه ترگمان] عکاسی
[ترجمه گوگل] عکاسی

(2) تعریف: photography.

- photogenic
[ترجمه ترگمان] خوش عکس
[ترجمه گوگل] فتوژنیک
- photojournalism
[ترجمه علی] عکس تبلیغاتی
[ترجمه ترگمان] خبری
[ترجمه گوگل] عکاسی تبلیغاتی

• photograph, picture, snapshot
of light; of photography, photographic
a photo is the same as a photograph; an informal word.
photo- is added to nouns and adjectives in order to form other nouns and adjectives which refer or relate to photography.

مترادف و متضاد

عکس (اسم)
shot, picture, echo, photo, photograph, vignette

عکس برداشتن از (اسم)
photo, photograph

عکسبرداری کردن (فعل)
shoot, photo, photograph

جملات نمونه

1. I needn't a photo to remember you. Because you never leave in my hear.
[ترجمه سعید] من برای یادآوری تو نیازی به عکس ندارم، چون تو هیچوقت از قلب من بیرون نمی روی
[ترجمه Hosseini] برای به یاد آوردن تو نیازی به عکس ندارم، چون هیچگاه از قلبم بیرون نخواهی رفت
[ترجمه ترگمان]لازم نیست یک عکس بگیرم تا تو را به یاد بیاورم چون تو هیچ وقت تو صدای من نمیری
[ترجمه گوگل]من نیاز به یک عکس برای به یاد شما نیست از آنجا که شما هرگز در گوش من نیستید

2. His photo is a wonderful happy moment caught with perfect timing.
[ترجمه گلی افجه ] عکس او در لحظه بسیار شاد و کاملا به موقع برداشته شده است
[ترجمه ترگمان]عکس او یک لحظه بسیار خوشحال است که با زمان بندی کامل درگیر شده است
[ترجمه گوگل]عکس او یک لحظه فوق العاده خوشحال با زمان بندی مناسب است

3. This is my class photo - I'm the one in the middle.
[ترجمه ترگمان]این عکس کلاس منه - من اون وسط هستم -
[ترجمه گوگل]این عکس کلاس من است - من یکی در وسط است

4. There's a photo of him on the opposite page/on the page opposite.
[ترجمه ترگمان]تصویری از او در صفحه مخالف در صفحه مقابل وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک عکس از او در صفحه مخالف / در مقابل متن وجود دارد

5. I'll send Mom a photo of Sammy.
[ترجمه ترگمان] یه عکس از \"سمی\" می فرستم
[ترجمه گوگل]من مامان عکس سامی را می فرستم

6. I keep meaning to get that photo framed.
[ترجمه ترگمان]منظورم این است که آن عکس را قاب کنم
[ترجمه گوگل]منظورم این است که عکس را بردارم

7. He explained who each person in the photo was.
[ترجمه ترگمان]او توضیح داد که هر فرد در عکس چه کسی بوده است
[ترجمه گوگل]او توضیح داد که هر شخص در عکس چه بود

8. They stood together to take a photo.
[ترجمه ترگمان]با هم ایستادند تا عکس بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها برای گرفتن یک عکس با یکدیگر ایستادند

9. I attached a photo to my application form.
[ترجمه ترگمان]من یک عکس به فرم درخواست خود ضمیمه کردم
[ترجمه گوگل]یک عکس به فرم درخواست من اضافه کردم

10. I positioned the photo at a slight tilt.
[ترجمه ترگمان]عکس را با یک کج کردن خفیف قرار دادم
[ترجمه گوگل]من عکس را با شیب کمی تنظیم کردم

11. Please send a photo if poss.
[ترجمه ترگمان]لطفا اگر poss یک عکس بفرستید
[ترجمه گوگل]لطفا اگر ممکن است لطفا عکس بفرستید

12. He tore the photo into pieces.
[ترجمه ترگمان] اون عکس ها رو تیکه تیکه کرد
[ترجمه گوگل]او عکس را به قطعات تقسیم کرد

13. When the days become old photo when the old photos become memories, we became back to back the pedestrians, along different directions, the stubborn one step away from Athens, no, no Rome, no way back.
[ترجمه ترگمان]وقتی که این روزها عکس قدیمی می شود، وقتی عکس های قدیمی به خاطرات تبدیل می شوند، ما به عابران پیاده، در امتداد جهات مختلف برگردیم، یک گام به دور از آتن، نه، نه رم، نه راهی برای برگشتن
[ترجمه گوگل]وقتی که عکس های قدیمی تبدیل به خاطرات قدیمی می شوند، ما به عقب برگردیم به عابر پیاده ها، در جهت های مختلف، یک قدم عقب مانده از آتن، هیچ، هیچ رم، هیچ راهی برگشت

14. His most treasured possession is a signed photo of his footballing hero.
[ترجمه ترگمان]ارزشمندترین دارایی او یک عکس امضا شده از قهرمان footballing است
[ترجمه گوگل]دارایی محسوب شده او یک عکس امضا از قهرمان فوتبال است

پیشنهاد کاربران

phot or phos are the Greek roots which mean light

عکس❌
this is the best photo
این بهترین عکس است

نگاره

ترجمه ی انگلیسی به انگلیسی:picture
ترجمه ی انگلیسی به فارسی:عکس ؛تصویر

برابر و هم چمِ این واژه در فارسی - فرتور - می باشد نیز - پرتو - هم از این خانواده اَست زیرا این زبانها هم ریشه هستن و هندواُروپایی هستند

photo
این واژه ای ایرانی - اروپایی ست :
pho : پیش وند اَف یا آف در آفتاب به مینه اَز/به بالا
to : واژه ی تاب از تابیدن ، کوتاه شده : تاب < تا
photo = آفتاب ، اَفتا ، فَتا ( از / به بالا تابیدن )
فَتا می تواند گرته برداری شایسته ای برای photo باشد.

Photo ب معنی =عکس

میشه عکس یا تصویر
Image , photograph, picture

اسم photo به معنای عکس
معادل فارسی اسم photo عکس است. photo یا عکس به تصویری گفته می شود که توسط یک دوربین عکاسی گرفته شده و در آن ذخیره می شود. مثال:
wedding photos ( عکس های عروسی )
. she took a lot of photos of the animals ( او از حیوانات عکس های زیادی گرفت. )

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: