کلمه جو
صفحه اصلی

live up to


طبق انتظار (یا شهرت یا آرمان خود) زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به، جنب و جوشی پیدا کردن، روحی پیدا کردن

انگلیسی به فارسی

(اصول، مذهب) طبق ... زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به، (قول‌های خود) وفادار ماندن به


(کارها، مهمانی و غیره) در ... تحرکی ایجاد شدن، جنب و جوشی پیدا کردن، روحی پیدا کردن


انگلیسی به انگلیسی

• fulfill someone's expectations; achieve a standard of a predetermined level (i.e. criterion set by one's own expectations or another person's example)

جملات نمونه

1. Many men feel their body shape doesn't live up to the stereotype of the ideal man.
[ترجمه ali] بسیاری از مردان احساس می کنند که شکل بدنشان مطابق الگوی یک مرد ایده آل نیست.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان احساس می کنند بدن آن ها شکل بدن خود را در قالب کلیشه این مرد ایده آل زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان احساس می کنند که شکل بدنشان به کلیشه ای از مرد ایده آل زندگی نمی کند

2. I try to live up to the high standard of the school.
[ترجمه مرجان فرجی] سعی دارم خودم را با استانداردهای مدرسه تطبیق دهم
[ترجمه هورمزد] بنده تلاش می کنم خود را با استاندارد های بالای مدرسه سازگار کنم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم با سطح بالا مدرسه زندگی کنم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم که با استانداردهای بالای مدرسه زندگی کنم

3. She is quick to reproach anyone who doesn't live up to her own high standards.
[ترجمه ترگمان]خیلی زود کسی را سرزنش می کند که با استانداردهای بالای خودش زندگی نمی کند
[ترجمه گوگل]او سریع به هر کسی که با استانداردهای بالا زندگی نمی کند، سرزنش می کند

4. The movie failed to live up to all the hype.
[ترجمه ترگمان]فیلم نتوانست با تمام the زندگی کند
[ترجمه گوگل]این فیلم موفق به انجام همه اعتیاد به مواد مخدره

5. I fail to live up to the people who love me, still persistent waiting for the one I love.
[ترجمه ترگمان]من در مقابل مردمی که مرا دوست دارند و هنوز در انتظار کسی هستم که دوستشان دارم، زندگی کنم
[ترجمه گوگل]من نتوانستم به افرادی که من را دوست می دارند زندگی کنند، هنوز در حال انتظار برای کسی هستم که دوست دارم

6. A journalist should always live up to the ideals of truth, decency, and justice.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگار باید همیشه با آرمان های حقیقت، شرافت و عدالت زندگی کند
[ترجمه گوگل]یک روزنامه نگار باید همیشه به آرمان های حقیقت، شایستگی و عدالت بپردازد

7. The players failed to live up to their coach's expectations of them.
[ترجمه Shirinbahari] بازیکنان نتوانستند انتظارات مربی خود را برآورده کنند.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان نتوانسته اند تا انتظارات مربی خود از آن ها زندگی کنند
[ترجمه گوگل]بازیکنان نتوانستند انتظارات مربی خود را در مورد آنها داشته باشند

8. Man is tempted to live up to woman's idealized conception of himself.
[ترجمه ترگمان]انسان وسوسه می شود تا به صورت ایده آلی درباره خودش زندگی کند
[ترجمه گوگل]انسان وسوسه شده است تا به تصور ایده آل زنانه خود برسد

9. We will live up to what our parents expect of us.
[ترجمه ترگمان]ما با اون چیزی که پدر و مادرمون انتظار دارن زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما به آنچه پدر و مادرمان از ما انتظار دارند، زندگی خواهیم کرد

10. He finds it hard to live up to his ideals.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن به ideals سخت است
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند به آرمان هایش عمل کند

11. Stephen Chase had determined to live up to the expectations of the Company.
[ترجمه ترگمان]استفان چیس تعیین کرده بود که با انتظارات شرکت زندگی کند
[ترجمه گوگل]استفان چیس مصمم بود که انتظارات شرکت را بالا ببرد

12. One ought to live up to what he knows to be right.
[ترجمه ترگمان]آدم باید با چیزهایی که خودش می داند زندگی کند
[ترجمه گوگل]یکی باید به آنچه که او می داند درست باشد

13. The group has failed to live up to its macho image.
[ترجمه ترگمان]این گروه نتوانسته است در برابر تصویر مردانه خود زندگی کند
[ترجمه گوگل]این گروه نمیتواند به تصویر ماتئو زندگی کند

14. Man is tempted to live up to woman's idealised conception of himself.
[ترجمه ترگمان]انسان وسوسه می شود که از خودش تصور کند
[ترجمه گوگل]انسان وسوسه شده است تا به تصور ایده آل زنانه خود برسد

15. She found it hard to live up to his high ideals.
[ترجمه ترگمان]اون براش سخت بود که با ایده های بلند خودش زندگی کنه
[ترجمه گوگل]او بر این عقیده بود که به آرمانهای عالی خود احتیاج دارد

پیشنهاد کاربران

to look and at like part of a group

to look and act like part of a group

در حد استاندارد چیزی بودن

براورده کردن انتظارات

مطابق استاندارد عمل کردن


[live up to something] to be as good as what was expected or promised
The breathtakingly beautiful scenery certainly lived up to expectations.
( MacMillan dictionary )

براورده کردن انتظارات و اجرا کردن و عمل کردن

Keep to the high standard of

مطابق استاندارد علم کردن

مطابق با انتظار یا توقع کسی بودن

برآورده کردن انتظارات
the food more than lived up to Luke's predictions
متعهد شدن
the president lived up to his promise to set America swiftly on a new path

به نقل از هزاره:
1. [اصول، مذهب] طبق. . . زندگی کردن، اجرا کردن، عمل کردن به؛ [قول های خود] وفادار ماندن به
2. مطابق . . . رفتار کردن / زندگی کردن، از . . . تبعیت کردن/پیروی کردن

از پس چیزی بر آمدن
Women are so afraid not to live up to the myths about the hymen

live up to is phrasal verb which means to do whatever sb or people want, or on the other
hand it means to fulfill expectations or even sb's dream

پایبند بودن

عمر کردن تا سن خاصی There's a kind of shark that can live up to 100 years.

طبق انتظار پیش رفتن

جان تازە گرفتن

we can't live up to your ideals
ما نمیتونیم ایده آل های شما را برآورده کنیم


کلمات دیگر: