کلمه جو
صفحه اصلی

unthinkable


معنی : فکرنکردنی، غیرقابل فکر، غیرقابل تعمق
معانی دیگر : غیر ممکن، نشدنی، خارج از قوه ی تفکر و تصور، غیر قابل تصور، تصور نکردنی

انگلیسی به فارسی

غیرقابل فکر، فکرنکردنی، غیرقابل تعمق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unthinkably (adv.)
(1) تعریف: not imaginable; incredible.
متضاد: thinkable
مشابه: impossible, inconceivable, incredible

- unthinkable savagery
[ترجمه ترگمان] savagery غیرقابل تصوری
[ترجمه گوگل] وحشی غیرقابل تصور

(2) تعریف: not possible; out of the question.
متضاد: thinkable
مشابه: impossible, out of the question

- Surrendering at that time was unthinkable.
[ترجمه ترگمان] surrendering در آن زمان غیرقابل تصور بود
[ترجمه گوگل] تسلیم شدن در آن زمان غیر قابل تصور بود

• inconceivable, incredible, unbelievable, improbable, absurd
if something is unthinkable, it seems so strange and different to the accepted way of doing things that you cannot imagine it. adjective here but can also be used as a singular noun. e.g. two days later the unthinkable happened and the berlin wall fell.
you can also call something unthinkable if it is such a horrible possibility that you want to believe that it cannot happen. adjective here but can also be used as a singular noun. e.g. there was no experience of such a disaster, and alarmingly little contingency planning for how to deal with the unthinkable.

مترادف و متضاد

فکر نکردنی (صفت)
unthinkable

غیرقابل فکر (صفت)
unthinkable

غیر قابل تعمق (صفت)
unthinkable

incredible, unusual


Synonyms: absurd, beyond belief, beyond possibility, exceptional, extraordinary, illogical, implausible, impossible, improbable, incogitable, inconceivable, insupportable, outlandish, out of the question, preposterous, rare, singular, unbelievable, uncommon, unimaginable, unique, unlikely, unordinary, unreasonable


Antonyms: believable, conceivable, credible


جملات نمونه

1. surrender to the enemy is unthinkable
تسلیم شدن به دشمن غیر ممکن است.

2. It would be unthinkable to ask him to do that.
[ترجمه ترگمان]محال بود که از او بخواهم این کار را بکند
[ترجمه گوگل]این غیر قابل تصور است که از او بخواهید که این کار را انجام دهد

3. Her strong Catholic beliefs made abortion unthinkable.
[ترجمه ترگمان]اعتقادات کاتولیکی و strong سقط جنین را غیرقابل تصوری کرد
[ترجمه گوگل]اعتقادات قوی خود را به کاتولیک انجام سقط جنین غیر قابل تصور است

4. This would have been considered unthinkable only a decade ago.
[ترجمه ترگمان]این موضوع تنها یک دهه پیش قابل تصور می بود
[ترجمه گوگل]این تنها یک دهه قبل غیر قابل تصور بود

5. It is unthinkable that a mistake like this could have happened.
[ترجمه ترگمان]غیرقابل تصور است که چنین اشتباهی رخ دهد
[ترجمه گوگل]این غیر قابل تصور است که یک اشتباه مثل این ممکن است اتفاق بیفتد

6. A hitherto unthinkable question was asked.
[ترجمه ترگمان]یک سوال که تا به حال باور نکردنی بود مطرح شد
[ترجمه گوگل]یک سوال تا به حال غیر قابل تصور وجود دارد

7. The time has come to think the unthinkable .
[ترجمه ترگمان]اکنون زمان آن رسیده است که فکر قابل تصور تری را در ذهن داشته باشیم
[ترجمه گوگل]زمان آن فرا رسیده است که تصور ناپذیر باشد

8. This place is going to be unthinkable without you.
[ترجمه ترگمان] این مکان بدون تو غیرقابل تصوری خواهد بود
[ترجمه گوگل]این مکان بدون تو غیر قابل تصور خواهد بود

9. This course of action would have been unthinkable to the Russian generals.
[ترجمه ترگمان]این درس عملی برای سرداران روس قابل تصور نبود
[ترجمه گوگل]این دوره عملی برای ژنرالهای روسی غیر قابل تصور بود

10. It is unthinkable that we shall allow a nuclear holocaust to occur.
[ترجمه ترگمان]قابل تصور نیست که ما اجازه دهیم که یک هولوکاست هسته ای رخ دهد
[ترجمه گوگل]غیر قابل تصور است که ما اجازه دهیم که هولوکاست هسته ای رخ دهد

11. Edward VIII had done the unthinkable and abdicated the throne.
[ترجمه ترگمان]ادوارد هشتم کار غیرقابل تصوری را انجام داده بود و سلطنت را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]ادوارد هشتم غیر قابل تصور و تخت سلطنت را انجام داد

12. It would be unthinkable for me to stay anywhere but with the family.
[ترجمه ترگمان]برای من غیرقابل تصور خواهد بود که هر جا با خانواده بمانم
[ترجمه گوگل]برای من ماندن در هیچ کجای زمین، با خانواده، غیرممکن است

13. Any thought of splitting up the company was unthinkable they said.
[ترجمه ترگمان]هر یک از آن ها فکر می کنند که این شرکت ممکن است از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]هرکدام از این تفکرات در مورد تقسیم این شرکت غیر قابل تصور بود

14. That anyone should want to kill her was unthinkable.
[ترجمه ترگمان] که هرکسی باید بخواد اونو بکشه، باور نکردنی بود
[ترجمه گوگل]هر کسی که می خواهد او را بکشد، غیر قابل تصور بود

Surrender to the enemy is unthinkable.

تسلیم شدن به دشمن غیرممکن است.


پیشنهاد کاربران

تصورناپذیر

غیر قابل تصور

نااندیشیدنی

غیر قابل تصور
انچه اندر وهم ناید:
حمله دیگر بمیرم از ملک
وانچه اندر وهم ناید آن شوم
جناب مولوی

غیر ممکن

( علاوه بر معانی ذکر شده ) غیر مترقبه


کلمات دیگر: