کلمه جو
صفحه اصلی

bring home the bacon


1- تاریخ چیزی را جلو آوردن، جلو انداختن، 2- به صفحه ی بعد بردن 3- ایراد کردن، (عامیانه) 1- نان آور خانواده بودن 2- موفق شدن

انگلیسی به فارسی

بیکن را به خانه ببر


انگلیسی به انگلیسی

• (slang) provide for one's family, financially support one's family

جملات نمونه

1. His friends had all gone to college or were bringing home the bacon.
[ترجمه Fateme] همه ی دوستاش یا دانشگاه رفته بودن یا نون اور خونه بودن
[ترجمه ترگمان]دوستانش همگی به دانشگاه رفته بودند و یا به خانه می آوردند
[ترجمه گوگل]دوستانش همه به کالج رفته بودند و یا بیکن را به خانه آوردند

2. Stop for nothing. Bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان] به خاطر هیچی تمومش کن بیکن رو بیار خونه
[ترجمه گوگل]برای هیچ چیز متوقف نشو بیسکویت را به خانه بیاورید

3. Husband: I bring home the bacon. That's all I should worry about.
[ترجمه ترگمان] من بیکن رو میارم خونه تنها چیزی که باید نگرانش باشم
[ترجمه گوگل]شوهر من بیکن را به خانه می برم این همه من باید نگران باشید

4. Both Richard and Samantha got work to bring home the bacon for their children.
[ترجمه ترگمان]هم ریچارد و هم سامانتا برای آوردن گوشت خوک به فرزندانشان تلاش کردند
[ترجمه گوگل]هر دو ریچارد و سامانتا کار می کردند تا بچه های خود را بیکن بیاورند

5. Both Richard and Samantha got jobs to bring home the bacon for their children.
[ترجمه ترگمان]ریچارد و سامانتا هر دو کار پیدا کردند تا برای بچه هایشان گوشت بیاورند
[ترجمه گوگل]هر دو ریچارد و سامانتا مشغول به کار شدند تا بچه هایشان را بیکن بیاورند

6. They struggle to earn enough money to bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش می کنند پول کافی برای آوردن گوشت به خانه بدست بیاورند
[ترجمه گوگل]آنها برای پول کافی برای به دست آوردن بیکن تلاش می کنند

7. Someone has bring home the bacon the family.
[ترجمه ترگمان]یه نفر با خانواده - ش بیکن \"میاره خونه\"
[ترجمه گوگل]کسی به خانواده بیکن آورده است

8. Men were supposed to bring home the bacon.
[ترجمه Alireza] از قدیم الیام وظیفه ی مردان نان آوری بوده است.
[ترجمه ترگمان]مردها قرار بود گوشت خوک بیارن خونه
[ترجمه گوگل]مردان مجبور بودند بیکن را به خانه بیاورند

9. Most men who bring home the bacon five days a week relax over the weekend.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردانی که گوشت را پنج روز در هفته برای استراحت به خانه می آورند، در آخر هفته استراحت می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر مردان که پنج روز در هفته بیکن را به خانه می آورند، در آخر هفته شلوغ می کنند

10. The twins hope to bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان]دوقلوها امیدوار بودند که گوشت خوک را به خانه بیاورند
[ترجمه گوگل]دوقلوها امیدوارند که بیکن را به خانه بیاورند

11. His methods may bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان]روش او می تواند بیکن را به خانه بیاورد
[ترجمه گوگل]روش های او می تواند بیکن را به خانه بیاورد

12. That was the motivation to bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان]این انگیزه آوردن بیکن بود
[ترجمه گوگل]این انگیزه برای آوردن بیکن به خانه بود

13. I have to bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان]باید گوشت خوک رو بیارم خونه
[ترجمه گوگل]من باید بیکن را به خانه بیاورم

14. We both bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان] ما هر دو بیکن رو به خونه میاریم
[ترجمه گوگل]ما هر دو بیکن را به خانه می آوریم

15. I hope so. I bring home the bacon.
[ترجمه ترگمان] امیدوارم من بیکن رو میارم خونه
[ترجمه گوگل]امیدوارم من بیکن را به خانه می آورم

پیشنهاد کاربران

همه دوستاش یا
به دانشگاه رفتن یا نون اور خونه بودن

موفق بودن و نان شب در آوردن

پول درآوردن

نان آور خانواده بودن

توضیح درباره اصطلاح bring home the bacon
چون قوت غالب غربی ها گوشت خوک است، اصطلاح bring home the bacon به معنای آوردن گوشت خوک به خانه معادل نزدیک اصطلاح نان آور خانه بودن یا پول به خانه آوردن است.

منبع: سایت بیاموز


کلمات دیگر: