کلمه جو
صفحه اصلی

flair


معنی : فراست، استعداد، خصیصه، قوه تشخیص، بویایی، شامه سگ
معانی دیگر : (دراصل) شم، قدرت بویایی، قدرت تشخیص، (عامیانه) کلاس، رفتار زیبنده، زیبندگی، برازندگی، فرزامی، ویرایی، قابلیت، ذوق، مجا قوه تشخیص

انگلیسی به فارسی

شامه سگ، بویایی، (مجا) قوه تشخیص، فراست، استعداد، خصیصه


شاد، استعداد، قوه تشخیص، فراست، خصیصه، بویایی، شامه سگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an innate ability; knack.
مترادف: gift, knack, talent
مشابه: ability, aptitude, bent, capability, endowment, facility, faculty, genius, instinct, propensity, skill, touch

- a flair for design
[ترجمه ترگمان] استعدادی برای طراحی
[ترجمه گوگل] شادی برای طراحی

(2) تعریف: sophistication or elegance in style, bearing, or manner.
مترادف: panache, style
مشابه: chic, cultivation, dash, smartness, sophistication, taste

- She always dresses with flair.
[ترجمه 👩‍⚕️] او همیشه برازنده ( شیک ) لباس می پوشد
[ترجمه ترگمان] اون همیشه با استعداد لباس میپوشه
[ترجمه گوگل] او همیشه با شیک لباس می پوشد

• talent, natural sense or ability; style, chic; discernment; scent (hunting)
a flair for doing something is a natural ability to do it.
flair is also the ability to do things in an original, interesting, and stylish way.

مترادف و متضاد

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

خصیصه (اسم)
flair, feature, trait

قوه تشخیص (اسم)
flair

بویایی (اسم)
flair, smell, olfaction

شامه سگ (اسم)
flair

talent, style


Synonyms: ability, accomplishment, aptitude, aptness, bent, chic, dash, elegance, faculty, feel, genius, gift, glamour, head, knack, mastery, panache, pizzazz, presence, shine, splash, taste, turn, zip


Antonyms: inability, incapacity, ineptitude, ineptness


جملات نمونه

1. he had a flair for classical music
او شم موسیقی کلاسیک داشت.

2. he did every thing with a flair
او در کارهایش سیلقه و ذوق خاصی به خرج می داد.

3. In business circles he is noted for his flair and clarity of vision.
[ترجمه ترگمان]او در محافل تجاری به خاطر فراست و وضوح بینش خود مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]در محافل کسب و کار او برای استعداد و وضوح دید خود را ذکر شده است

4. He has a flair for languages.
[ترجمه ترگمان]او استعداد خاصی برای یادگیری دارد
[ترجمه گوگل]او زبان را دوست دارد

5. She has a natural flair for languages.
[ترجمه ترگمان]او یک استعداد ذاتی برای یادگیری دارد
[ترجمه گوگل]او زبان های طبیعی را دوست دارد

6. Jo has a flair for languages.
[ترجمه ترگمان]جو استعداد خاصی برای یادگیری دارد
[ترجمه گوگل]جی برای زبانها شادی دارد

7. Sara's natural flair for languages marked her off from the other students.
[ترجمه ترگمان]استعداد ذاتی سارا برای زبان هایی که او را از دانش آموزان دیگر متمایز می کرد
[ترجمه گوگل]لذت بردن از طبیعت سارا برای زبان او را از دانش آموزان دیگر برجسته می کند

8. He had a natural flair for business.
[ترجمه ترگمان]استعداد ذاتی در کار داشت
[ترجمه گوگل]او برای یک کسب و کار شادی طبیعی داشت

9. He doesn't show much flair for the piano.
[ترجمه ترگمان]استعداد زیادی برای پیانو ندارد
[ترجمه گوگل]او برای پیانو خیلی دلپذیر نیست

10. She owes her success to her individualism and flair.
[ترجمه Shirinbahari] او موفقیتش را به فردگرایی و خلاقیتش مدیون است.
[ترجمه ترگمان]او به موفقیت خود نسبت به فردگرایی و flair مدیون است
[ترجمه گوگل]او موفقیت خود را به فردگرائی و شاد می بخشد

11. Though not conventionally pretty, she dressed with flair.
[ترجمه ترگمان]با اینکه چندان معمولی نبود، با مهارت لباس پوشید
[ترجمه گوگل]اگر چه به طور معمول زیبا نیست، او با شیک لباس پوشیدن

12. France play with more flair and inventiveness, whereas England are a more disciplined side.
[ترجمه ترگمان]فرانسه با استعداد و inventiveness بیشتر بازی می کند، در حالی که انگلستان جنبه more دارد
[ترجمه گوگل]فرانسه با شادی و نوآوری بیشتری بازی می کند، در حالی که انگلستان یک رشته بیشتر است

13. He's developed a real flair for management.
[ترجمه ترگمان]او یک استعداد واقعی برای مدیریت دارد
[ترجمه گوگل]او یک ادراک واقعی برای مدیریت ایجاد کرده است

14. His flair with hair soon landed him a part-time job at his local barbers.
[ترجمه ترگمان]ذوق او با مو به زودی او را به صورت پاره وقت در سلمانی محلی خود فرود آورد
[ترجمه گوگل]شادابی او با موی او به زودی او را در یک کار نیمه وقت در آرایشگاه محلی خود فرود آورد

15. His business skill complements her flair for design.
[ترجمه ترگمان]مهارت حرفه ای او استعداد طراحی او را کامل می کند
[ترجمه گوگل]مهارت کسب و کار خود را به طراحی دلخواه خود را افزوده است

He had a flair for classical music.

او شم موسیقی کلاسیک داشت.


He did every thing with a flair.

او در کارهایش سیلقه و ذوق خاصی به خرج می‌داد.


پیشنهاد کاربران

شامه سگ

استعداد. کار خلاقانه و جالب

۱ - استعداد غریزی خاص برای انجام کاری به خوبی affinity, aptitude, talent , gift
۲ - اصالت originality, style
She has a flair with managing unruly kids
Live /dress with flair

⁦✔️⁩شَم
It was clear she'd be a gifted actress. This woman always had that flair
واضح بود که این دختر/زن یه بازیگر با استعداد خواهد بود. اون همیشه شَم این کار داشت


کلمات دیگر: