کلمه جو
صفحه اصلی

lifelike


معنی : واقعی، زندگی مانند
معانی دیگر : (شبیه زندگی واقعی) زندگی مانند، زیست سان، شبیه چیز یا شخص واقعی

انگلیسی به فارسی

زندگی مانند، واقعی


واقعی، زندگی مانند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lifelikeness (n.)
• : تعریف: closely resembling or simulating real life.
مترادف: living
متضاد: unrealistic
مشابه: animated, graphic, photographic, realistic, vivid

- a lifelike picture
[ترجمه ترگمان] تصویری واقعی،
[ترجمه گوگل] یک تصویر واقعی

• realistic, natural, resembling life, resembling something real
something that is lifelike looks real or alive.

مترادف و متضاد

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

زندگی مانند (صفت)
lifelike

realistic


Synonyms: authentic, faithful, graphic, natural, original, real, representational, representative, true, true to life


جملات نمونه

1. a lifelike portrait
تصویر عین خود شخص

2. the lifelike dialogue in that movie
مکالمه ی طبیعی در آن فیلم

3. The mask was so lifelike it was quite frightening.
[ترجمه ترگمان]ماسک طوری بود که انگار خیلی ترسناک بود
[ترجمه گوگل]ماسک آنقدر واقعی بود که کاملا ترسناک بود

4. Once computer interfaces are built to show lifelike properties, many people will ascribe life to them.
[ترجمه ترگمان]زمانی که واسط های کامپیوتر برای نمایش ویژگی های زنده ساخته می شوند، بسیاری از مردم زندگی را به آن ها نسبت خواهند داد
[ترجمه گوگل]هنگامی که رابط های کامپیوتری ساخته می شوند تا خصوصیات واقعی را نشان دهند، بسیاری از مردم به آنها زندگی می کنند

5. Kelly has made his sitter look lifelike.
[ترجمه ترگمان]کلی باعث شد که پرستار به صورت واقعی به نظر برسد
[ترجمه گوگل]کلی استعداد خود را به صورت واقعی انجام داده است

6. Outside the museum is a huge, lifelike model of a dinosaur.
[ترجمه ترگمان]خارج از موزه، یک مدل عظیم، واقعی از یک دایناسور است
[ترجمه گوگل]خارج از موزه یک مدل عظیم و واقعی برای یک دایناسور است

7. The scene was so vivid and lifelike you almost expected the bear to move or the tree to bend.
[ترجمه ترگمان]صحنه چنان زنده و واقعی بود که تقریبا انتظار آن را داشت که خرس حرکت کند یا درخت را خم کند
[ترجمه گوگل]صحنه بسیار زنده و واقعی بود، شما تقریبا انتظار داشتید خرس را به حرکت یا درخت بچرخانید

8. Astonishing lifelike blue eyes shone between lashes of real hair.
[ترجمه ترگمان]چشم های آبی Astonishing در میان مژه های واقعی می درخشیدند
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز چشم های آبی واقعی بین لکه های موی واقعی شنیده می شود

9. The horse he painted is very lifelike.
[ترجمه ترگمان]اسبی که او نقاشی می کرد خیلی واقعی بود
[ترجمه گوگل]اسب او نقاشی بسیار واقعی است

10. Those who map reporter the view is the lifelike outstation, the exquisite scenery scenery.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که نقشه گوینده را بررسی می کنند، منظره زنده outstation، منظره زیبا و دیدنی است
[ترجمه گوگل]کسانی که خبرنگار را به نمایش می گذارند، جایگاه واقعی، مناظر منظره نفیس است

11. Thethe pen is glossy and the picture is lifelike.
[ترجمه ترگمان]قلم پر زرق و برق است و تصویر زنده است
[ترجمه گوگل]Thethe قلم براق است و تصویر واقعی است

12. The lifelike 3D-picture sculpting and the principle of hydraulic pressure drive and control was reappeared with the facture method, all-right teaching effect was obtained.
[ترجمه ترگمان]تصویر سه بعدی تصویر سه بعدی و اصل کنترل فشار هیدرولیک و کنترل با روش facture دوباره ظاهر شد، اثر تعلیم درست به دست آمد
[ترجمه گوگل]مجسمه سازی تصویر 3D واقعی و اصل رانندگی و کنترل فشار هیدرولیک با استفاده از روش چهره دوباره ظاهر شد، اثرات آموزش درست به دست آمد

13. Lifelike giraffe, that is deep and it is natural tonal foiling white furniture, make whole unapt appear downhearted or pale.
[ترجمه ترگمان]زرافه خیلی عمیق است و رنگ کردن مبلمان سفید طبیعی است و باعث می شود که کل unapt به صورت افسرده یا رنگ پریده ظاهر شوند
[ترجمه گوگل]زرافه عمیق، که عمیق است و مبلمان سفید رنگی سفید رنگ است، کل یکنواخت به نظر می رسد دلتنگ یا کم رنگ است

14. Intimates knew him as Stumpy Will and remarked upon the craftsmanship and lifelike nature of his carved elm prosthesis.
[ترجمه ترگمان]intimates او را به عنوان Stumpy ویل می شناخت و به ماهیت واقعی و طبیعی of نارون اظهار داشت
[ترجمه گوگل]بستگانش او را به عنوان Stumpy Will شناختند و از ساخت و ساز طبیعت پروتز انجنیری حک شده خود یاد می کردند

15. This expected condition resulted after the bodies were inexplicably moist and lifelike for many years, sometimes for centuries.
[ترجمه ترگمان]این شرایط مورد انتظار، بعد از آن بود که بدن به طور غیرقابل توجیهی به مدت چندین سال، و گاهی برای قرن ها، مرطوب و زنده بود
[ترجمه گوگل]این شرایط پیش بینی شده پس از آن بود که بدن برای سالها، گاهی برای قرن ها بی نظیر مرطوب و واقعی است

the lifelike dialogue in that movie

مکالمه‌ی طبیعی در آن فیلم


a lifelike portrait

تصویر عین خود شخص


پیشنهاد کاربران

زنده مانند

( آدم آهنی ) انسان نما
( تابلو عکس ) واقعی نما ، شبه واقعی

طبیعی جلوه دادن

شبه واقعی

adjective
[more lifelike; most lifelike] : looking like a real person or thing
◀️a very lifelike doll
The graphics in the video game are more lifelike than we◀️ imagined they would be.
◀️a lifelike portrait

◀️These adult entertainment dolls look so lifelike
Japanese technology has come a long way my friend

انسان نما، طبیعی طور، طبیعی

like = وش، فش ، وار، وند، آسا، سا، سار، گون، مانند، نما
life= زندگی، جان، حیات، زیست، زی

lifelike= زندگی وار، زندگی سا، زندگی گون، جان آسا، جان سار، حیات وش، حیات وار، حیات آسا، حیات گون، زیست وار، زیست آسا، زیست سار، زیست گون، زندگی مانند، حیات مانند، زیست مانند
زندگی نما، جان نما، حیات نما، زیست نما، زی نما، زی وش، زی فش، زی وار، زی وند، زی آسا، زی سار، زی گون یا انسان نما


کلمات دیگر: