در راه
in the way
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• impeding, obstructing, blocking, disturbing, interfering
جملات نمونه
1. There are qualitative differences in the way children and adults think.
[ترجمه ترگمان]تفاوت های کیفی در روش فکر کودکان و بزرگسالان وجود دارد
[ترجمه گوگل]تفاوتهای کیفی در راه کودکان و بزرگسالان وجود دارد
[ترجمه گوگل]تفاوتهای کیفی در راه کودکان و بزرگسالان وجود دارد
2. He put me in the way of a good bargain.
[ترجمه ترگمان]اون منو تو راه خوبی قرار داد
[ترجمه گوگل]او را در راه معامله خوب قرار داد
[ترجمه گوگل]او را در راه معامله خوب قرار داد
3. She was quite mechanical and unthinking in the way she ironed the shirts.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که پیراهن های اتو را اتو می کرد عاری از دوز و دوز بود
[ترجمه گوگل]او به شیوه ای که پیراهنش را می پوشید، کاملا مکانیکی و غیر قابل تصور بود
[ترجمه گوگل]او به شیوه ای که پیراهنش را می پوشید، کاملا مکانیکی و غیر قابل تصور بود
4. The wardrobe is in the way.
[ترجمه ترگمان]گنجه راه است
[ترجمه گوگل]کمد لباس در راه است
[ترجمه گوگل]کمد لباس در راه است
5. Canoeing is not seen as glamorous in the way that skiing is.
[ترجمه ترگمان]Canoeing به اندازه اسکی فریبنده دیده نمی شود
[ترجمه گوگل]اسکی کلاسیک به عنوان پر زرق و برق دیده نمی شود
[ترجمه گوگل]اسکی کلاسیک به عنوان پر زرق و برق دیده نمی شود
6. There is some similarity in the way they sing.
[ترجمه ترگمان]در طرز خواندن آن ها شباهت هایی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در نحوه آواز خواندن آنها شباهت زیادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در نحوه آواز خواندن آنها شباهت زیادی وجود دارد
7. Big business will never let petty nationalism get in the way of a good deal.
[ترجمه ترگمان]ملت بزرگ هرگز اجازه نخواهد داد که nationalism با هم معامله کنند
[ترجمه گوگل]کسب و کار بزرگ هرگز اجازه نیافتن خرده نگرانی را به راه یک معامله خوب می دهد
[ترجمه گوگل]کسب و کار بزرگ هرگز اجازه نیافتن خرده نگرانی را به راه یک معامله خوب می دهد
8. In the way you go on, you are inevitably coming apart.
[ترجمه ترگمان]به طوری که شما ادامه می دهید، به طور اجتناب ناپذیری از هم جدا می شوید
[ترجمه گوگل]در راه رفتن، شما ناگزیر می آیند از هم جدا
[ترجمه گوگل]در راه رفتن، شما ناگزیر می آیند از هم جدا
9. My school did nothing whatsoever in the way of athletics.
[ترجمه ترگمان]مدرسه من هیچ ربطی به ورزش نداره
[ترجمه گوگل]مدرسه من هیچ کاری برای راه رفتن به ورزش انجام نداد
[ترجمه گوگل]مدرسه من هیچ کاری برای راه رفتن به ورزش انجام نداد
10. The hospital was negligent in the way it looked after this young man.
[ترجمه ترگمان]بیمارستان در طرز نگاه کردن به این مرد جوان در حال بی دقتی بود
[ترجمه گوگل]بیمارستان در مورد این مرد جوان غافلگیر بود
[ترجمه گوگل]بیمارستان در مورد این مرد جوان غافلگیر بود
11. There was something peculiar in the way he smiled.
[ترجمه ترگمان]به طرز عجیبی لبخند می زد
[ترجمه گوگل]همانطور که او لبخند زد چیزی عجیب بود
[ترجمه گوگل]همانطور که او لبخند زد چیزی عجیب بود
12. That He put me in the way of a good bargain of getting a good post.
[ترجمه ترگمان]اون منو به راه خوبی برای گرفتن پست خوبی قرار داد
[ترجمه گوگل]که او را به عنوان یک معامله خوب از یک پست خوب قرار داده است
[ترجمه گوگل]که او را به عنوان یک معامله خوب از یک پست خوب قرار داده است
13. They complained of injustice in the way they had been treated.
[ترجمه ترگمان]آن ها از بی عدالتی به شیوه ای که با آن ها رفتار شده بود شکایت داشتند
[ترجمه گوگل]آنها از رفتار بی عدالتی شکایت کردند
[ترجمه گوگل]آنها از رفتار بی عدالتی شکایت کردند
14. We cannot allow dogmatism to stand in the way of progress.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم به dogmatism اجازه بدهیم که در مسیر پیشرفت بایستند
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم دگماتیسم را در مسیر پیشرفت قرار دهیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم دگماتیسم را در مسیر پیشرفت قرار دهیم
پیشنهاد کاربران
In the/sb's way
Stopping sb from moving or doing sth
کسی رو از کاری متوقف کردن
Stopping sb from moving or doing sth
کسی رو از کاری متوقف کردن
بر سر راه کسی یا چیزی قرار داشتن، مانع بودن
سر راه ( مانع )
سر راه ( مانع )
و
به روشی که
و
به روشی که
راه رو بستن، مانع شدن، سر راه کسی قرار گرفتن، ممانعت. . برای مثال:زندگی شغلی منو از روابط اجتماعی منع ( in the way ) میکنه!! یا پرسپولیس مانع قهرمانی ما شد!!
آن گونه
به گونه ای
به نحوهٔای
به گونه ای
به نحوهٔای
in the way: سر راه
on the way: توی راه، در راه
on the way: توی راه، در راه
ان طور
جوری که
به اندازه. . .
جوری که
به اندازه. . .
مانع راه - مزاحم - سرراه
be in the way/be in somebody's way
بر سر راه بودن
بر سر راه بودن
کلمات دیگر: