1. an armchair agricultural engineer
مهندس کشاورزی پشت میز نشین
2. an armchair anthropologist
مردم شناسی که از صندلی خود تکان نخورده (و بین مردم نرفته).
3. an armchair traveller
مسافر تخیلی
4. he relinquished his grip on his armchair
صندلی دسته دار را که با دست گرفته بود ول کرد.
5. He ensconced himself in the armchair.
[ترجمه ترگمان]خود را در صندلی راحت جا داد
[ترجمه گوگل]او خود را در صندلی گرفتار کرد
6. For armchair fans back home, it was one of the highlights of the Sydney Olympics.
[ترجمه ترگمان]برای طرفداران صندلی راحت، این یکی از هایلایت های المپیک سیدنی بود
[ترجمه گوگل]برای طرفداران صندلی به خانه، یکی از برجسته المپیک سیدنی بود
7. He heaved himself out of his armchair.
[ترجمه ترگمان]از روی صندلیش بلند شد
[ترجمه گوگل]او خود را از صندلی خود بیرون کشید
8. The manager lay back in the armchair.
[ترجمه ترگمان]مدیر به پشتی صندلی تکیه داد
[ترجمه گوگل]مدیر در صندلی عقب گذاشت
9. He was lolling in an armchair.
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی راحت لمیده بود
[ترجمه گوگل]او در صندلی چانه زده بود
10. He ensconced himself in a armchair.
[ترجمه ترگمان]خود را روی یک صندلی راحت جا داد
[ترجمه گوگل]او خودش را در صندلی گرفت
11. He dropped into an armchair,utterly worn out.
[ترجمه ترگمان]روی یک صندلی راحت افتاد که کام لا فرسوده شده بود
[ترجمه گوگل]او به صندلی افتاد، کاملا فرسوده شد
12. The cat ensconced itself in the armchair.
[ترجمه ترگمان]گربه روی صندلی راحت لمیده بود
[ترجمه گوگل]گربه خودش را در صندلی نگه می دارد
13. While fewer people are attending football matches, armchair viewers are growing in number.
[ترجمه ترگمان]در حالی که افراد کمتری در مسابقات فوتبال شرکت می کنند، بینندگان صندلی راحت در حال افزایش هستند
[ترجمه گوگل]در حالی که تعداد کمتری در مسابقات فوتبال حضور دارند، تماشاگران صندلی در حال افزایش هستند
14. He was sprawled in an armchair in front of the TV.
[ترجمه ترگمان]او روی یک صندلی راحت جلوی تلویزیون دراز کشیده بود
[ترجمه گوگل]او در صندلی در پشت تلویزیون پخش شد