کلمه جو
صفحه اصلی

mediocre


معنی : وسط، متوسط، حد وسط، میانحال
معانی دیگر : نه خوب نه بد، معمولی، میان مایه، میان گیر، پایین تر یا بدتر از حد معمول، پیش پا افتاده، بی تعریف، پش، بی خاصیت، (تداعی کمی منفی)

انگلیسی به فارسی

حد وسط، متوسط، میانحال، وسط


متوسط، حد وسط، وسط، میانحال


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: of average to poor quality; ordinary.
مترادف: indifferent, ordinary, run-of-the-mill, so-so
متضاد: ace, distinguished, excellent, exceptional, nonpareil, outstanding, superior, superlative
مشابه: average, commonplace, conventional, fair, garden-variety, middling, of a sort, of sorts, second-rate, unexceptional

- His early films had been brilliant, but his later ones were sadly mediocre.
[ترجمه hesan tavassoli] فیلم های اولیه او عالی بود اما فیلم های بعدی اش متاسفانه در حد متوسط بود
[ترجمه ترگمان] فیلم های اولیه او درخشان بود، اما later در حد متوسط بود
[ترجمه گوگل] فیلم های اولیه او فوق العاده بود، اما بعدا او متاسفانه متوسط ​​بود
- He had always been a mediocre student before discovering his interest in physics.
[ترجمه ترگمان] پیش از آن که علاقه اش به فیزیک را کشف کند، همیشه یک دانش آموز متوسط بود
[ترجمه گوگل] قبل از کشف علاقه اش به فیزیک، او همیشه یک دانش آموز متوسط ​​بود

• of medium quality, regular, ordinary, neither good nor bad; low-grade, poor
mediocre things are of poor quality.

مترادف و متضاد

وسط (صفت)
middle, mediocre, middling, second-class, midmost, second-rate

متوسط (صفت)
mean, tolerable, normal, average, medium, intermediate, middle, mediocre, medial, middling, run-of-the-mill

حد وسط (صفت)
average, mediocre

میانحال (صفت)
mediocre

average, commonplace


Synonyms: characterless, colorless, common, conventional, decent, dull, fair, fairish, fair to middling, humdrum, indifferent, inferior, insignificant, intermediate, mainstream, mean, medium, middling, moderate, no great shakes, of poor quality, ordinary, passable, pedestrian, run-of-the-mill, second-rate, so-so, standard, tolerable, undistinguished, unexceptional, uninspired, vanilla


Antonyms: exceptional, extraordinary, inferior, superior, unusual


جملات نمونه

1. After reading my composition, Mrs. Evans remarked that it was mediocre and that I could do better.
خانم ایوانز بعد از خواندن انشاء من گفت نه خوب است نه بد، و من میتوانم بهتر انجام دهم

2. Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries.
هوارد دانشمندی معمولی است که هرگز نتوانست کشف منحصر به فردی داشته باشد

3. The movie wasn't a great one; it was only mediocre.
فیلم بسیار برجسته ای نبود، تنها یک فیلم معمولی بود

4. a writer of mediocre talent
نویسنده ای با قریحه ی متوسط

5. her exam grades were mediocre
نمرات امتحانی او چندان خوب نبود.

6. this artist's performance was mediocre
بازی این هنرپیشه تعریفی نداشت.

7. I thought the play was only mediocre.
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم بازی فقط متوسط بوده
[ترجمه گوگل]من فکر کردم بازی فقط متوسط ​​بود

8. I thought the book was pretty mediocre.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم کتاب خیلی mediocre
[ترجمه گوگل]فکر کردم کتاب بسیار متوسط ​​بود

9. Parents don't want their children going to mediocre schools.
[ترجمه ترگمان]والدین نمی خواهند بچه هایشان به مدارس متوسط بروند
[ترجمه گوگل]پدر و مادر نمی خواهند فرزندان خود را به مدارس متوسط ​​تبدیل کنند

10. His work rarely rises above the mediocre.
[ترجمه ترگمان]کارش به ندرت از حد متوسط بالا می رود
[ترجمه گوگل]کار او به ندرت بالاتر از میانجیگری است

11. His films are mediocre.
[ترجمه ترگمان]His متوسط هستند
[ترجمه گوگل]فیلم های او متوسط ​​هستند

12. In 196 however, after two mediocre seasons, a brash new chairman, John Ireland, suddenly sacked him.
[ترجمه ترگمان]اما در سال ۱۹۶، بعد از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید جدید، جان ایرلند، ناگهان او را اخراج کرد
[ترجمه گوگل]در سال 196، پس از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید پرشور، جان ایرلند، او را به طور ناگهانی اخراج کرد

13. Great ideas often receive violent opposition from mediocre minds. Albert Einstein
[ترجمه ترگمان]عقاید بزرگ اغلب مخالفت شدید مردم متوسط را به خود جلب می کنند آلبرت انیشتین
[ترجمه گوگل]ایده های بزرگ اغلب مخالفت خشونت آمیز از ذهن های متجاوز را دریافت می کنند آلبرت انیشتین

14. My grades were mediocre, my attendance record average.
[ترجمه ترگمان]نمره های من متوسط بود، حضور من متوسط بود
[ترجمه گوگل]نمرات من متوسط ​​بود، میزان حضور من کم بود

15. Throughout a mediocre regular season, the Suns have continually sung the same tune.
[ترجمه ترگمان]در سراسر یک فصل معمولی که در حال انفجار است همان آهنگ را تکرار می کنند
[ترجمه گوگل]در طول یک فصل منظم متوسط، خورشید به طور مداوم آواز خواندن همان

16. The team gave another mediocre performance last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب تیم یه نمایش معمولی دیگه انجام داده
[ترجمه گوگل]این تیم شب گذشته عملکرد متوسطی داشت

17. His school record was mediocre.
[ترجمه ترگمان]سابقه تحصیلی او متوسط بود
[ترجمه گوگل]رکورد مدرسه او متوسط ​​بود

18. Appearances of being vicious, mindless, or mediocre can be deceptive, and the deception is often studied and rehearsed.
[ترجمه ترگمان]ظواهر فاسد، بی فکر و یا متوسط بودن می تواند فریبنده باشد، و این فریب اغلب مورد بررسی و تمرین قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]ظاهری بدی، بی نظیر یا متوسط ​​می تواند فریب آمیز باشد و اغلب فریب بررسی و تکرار می شود

19. No yardstick for the mediocre companies to strive to.
[ترجمه ترگمان]هیچ معیار برای شرکت های متوسط برای تلاش برای رسیدن به آن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ شاخصی برای شرکت های متوسط ​​وجود ندارد که تلاش کنند

20. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

a writer of mediocre talent

نویسنده‌ای با قریحه‌ی متوسط


This artist's performance was mediocre.

بازی این هنرپیشه تعریفی نداشت.


Her exam grades were mediocre.

نمرات امتحانی او چندان خوب نبود.


پیشنهاد کاربران

معمولی، متوسط

ordinary

معمولی

Everage

میان مایه

معمولی، حد وسط،
نه چندان جالب
معمولا برای وضعیتی به کار برده میشه که تا حدودی بخش منفی بر بخش مثبت غلبه داره اما نه خیلی زیاد

I happen to think It's a mediocre novel

Husbands and wives 1992🎥

mediocre ( adj ) = متوسط، معمولی، پیش پا افتاده، /نه چندان خوب، سطح یا کیفیت پایین، حد وسط/درجه چندم

مترادف است با کلمه : average ( adj )

mediocre earnings/results/returns = درآمد/نتایج/بازده معولی

examples:
1 - After reading my composition, Mrs. Evans remarked that it was mediocre and that I could do better.
بعد از خواندن انشایم خانم ایوانز خاطر نشان کرد که انشایم متوسط بود و می توانست بهتر باشد.
2 - Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries.
هاوارد یک دانشمند معمولی بود که هرگز هیچ کشف منحصر به فردی انجام نداد.
3 - The movie wasn't a great one; it was only mediocre.
فیلم فوق العاده ای نبود ؛ فقط معمولی بود.
4 - Parents don't want their children going to mediocre schools.
والدین نمی خواهند فرزندانشان به مدارس ( سطح پایین ) بروند.
5 - The movie’s plot is predictable, the dialogue is second - rate, and the acting is mediocre.
داستان فیلم قابل پیش بینی است ، دیالوگ درجه دو است و بازیگری درجه چندم است.
6 - What advice would you give to mediocre companies that want to dramatically improve themselves?
به شرکت های پیش پا افتاده که می خواهند خود را به طور چشمگیری بهبود بخشند ، چه توصیه ای می کنید؟
7 - Commuters resent the mediocre performance of many of the privatized rail networks.
مسافران از عملکرد نه چندان خوب بسیاری از شبکه های راه آهن خصوصی شده ناراضی هستند.
8 - Even with mediocre returns, stocks generally outperform bonds and cash.
حتی با بازده معولی، سهام به طور کلی از اوراق قرضه و پول نقد بهتر عمل می کند.


کلمات دیگر: